ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
خروج از اشرف و لیبرتی و ترک عراق، شکست مطلق یا پیروزی نسبی؟ قسمت سوم
بررسی ادعای پیروزی مریم رجوی در ترک عراق بصورت پی دی اف شامل تمامی پنج قسمت در لینک زیر در دسترس است
بررسی-ادعای-پیروزی-در-خروج-از-عراق-مریم-رجوی.pdf
مشکلاتی که حضور در عراق از رجوی حل میکرد
باید به این نکته توجه نمود که تا قبل از حضور در عراق مطلقا حرفی از سوی مسعود رجوی از اینکه استراتژی چریک شهری-تروریستی شکست خورده است زده نمیشد. طوریکه وقتی علی زرکش نیز آنرا در جمعبندی سال 1363 مطرح کرد طی یک کودتا او را عملا با محکوم به اعدام کردن حذف کرد. چون بیان آن با توجه به اینکه دستش خالی بود صحت گفته های پرویز یعقوبی، محمدرضا سعادتی و علی زرکش و حسن محرابی و مهدی افتخاری و … به اثبات میرساند و باید با پذیرش مسئولیت شکست از رهبری کنار میرفت و پاسخگوی تمامی خونهایی که ریخته بود میبود.
اما حضور در عراق این امکان را برایش فراهم کرد که با بظاهر تشکیل ارتش آزادیبخش بدون اینکه صراحتا حرف علی زرکش و بقیه فرماندهان را مهر تائید بزند اعلام کند که بله این استراتژی غلط است. چرا چون فکر میکرد که که استراتژی جدیدی تحت نام جنگ جبهه ای را خلق کرده است که قابل رویت نیز بود بنابراین توانست بدون پاسخگو بودن به تمامی خونهای ریخته شده از استراتژی جدیدی بنام جنگ جبهه ای حرف بزند. در اینجا فعلا این استراتژی و درست و غلط بودن آن را نمیخواهیم بطور ریز بحث کنیم. ولی حرف خود رجوی که کلیشه شده میگوید، مبارزه مسلحانه در شهر هم از لحاظ تاکتیکی غلط بوده است، هم شعاری که میدادیم یعنی شعار آزادی غلط بوده و هم اینکه اینکار بدان معنی بوده است که رژیم با ثبات است. تناقض بسیار بزرگی که رجوی بدان اذعان میکند اینکه ماهیت استراتژی ما میگفت رژیم با ثبات است ما شعار و اهدافمان سرنگونی سریع بوده. یعنی همان که باعث نابودی کامل دستگاه رجوی شد. میدانیم که رژیمی که حرف از ثبات آن میزند ثباتش را نه مدیون مدیریت و اداره عالی امور مانند اقتصاد قوی و پایدار، قدرت نظامی جهانی و یا منطقه ا ی مهمی، کشور مطرح و محور در جهان یا منطقه بلکه از پایگاه اجتماعیش میگرفت. چون رژیم که نه مدیریت داشته و دارد، نه اقتصاد داشته و دارد، و نه سیاست داشته و دارد. در اینجا تنها زمانی است که رجوی جرات میکند از غلط بودن استراتژی مبارزه مسلحانه دوره اول 1360-1356 حرفی بزند. ولی چون فیل جدیدی را صدام برایش علم کرده است برق آن اجازه نمیدهد کسی از جمله خود بنده و ما یقه اش را بگیریم. البته همانگونه که خودش نیز در نشریه کلیشه شده سازمان نوشته:
«««در این راه یا رژیم کمر ما را می شکند و یا ما کمر رژیم را »»»
ولی این استراتژی و حضور در عراق به اندازه کافی دهان پرکن و رسانه ساز و و بهانه به رجوی میداد که تشکیلات (ما مجاهدین) و شورایی ها و دیگر منتقدینش را خفه کند.
نمونه استفاده ابزاری مسعودرجوی از ارتش آزایبخش جهت سرکوب مخالفان سیاسی
جهت نمونه به بخشهایی از اطلاعیه استعفاء سروران گرامی آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم که چگونه در دام همین ابزار رجوی ساخته گرفتار بودند توجه میدهم. در اطلاعیه جدایی آنها آمده است:
«« لازم به يادآوري است كه ما , درست يا نادرست , بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود , هنگام جلسات بزرگ , بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي , پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم.…»»
دوستان بسیار گرامی، آنهم بمدت سی سال؟
کارکرد ارتش آزادیبخش و لیبرتی و اشرف را بعنوان عامل اختناق، دهن بند و خود سانسوری مشاهده میکنید!!! آنهم نه یک مورد و دو مورد که برای دهه ها!!!!! اگر شورا یک جبهه سیاسی بوده در کجای دنیا مباحث سیاسی که مربوط به حیات و ادامه یک جنبش است نمیتواند علنی باشد؟ مگر مسائل امنیتی و اطلاعاتی و … نیروهای داخل کشور است که حتی یک نفرش هم وجود ندارد که نمیشد بطور علنی و در سطح عام مطرح نمود؟ اطلاعیه استفعا در ادامه میگوید:
««بدون ترديد دفع توطئه هاي مداوم رژيم و ضربات پي درپي سياست مماشات توسط « ارباب بي مروت دنيا», همچنان كه گرفتاريهاي چهارساله اخير ناشي از وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي” , خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند. ما هم پيوسته به همين دليل دندان به جگر گذاشته و صبر پيشه مي كرديم بدون اين كه مأيوس شويم.»»
این هم یک نمونه که فرد خودش را منفور و منکوب میکند که در وانفسای جنگ ادعایی رجوی نباید آنها را مشغول امور فرعی دیگری کرد.
در ادامه اطلاعیه:
««رسانه ها و تبليغات
بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي , تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني) , پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند) , دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت , فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب …….»»
دیگر کارکرد استفاده ابزاری رجوی از حضور در عراق و …جهت توجیه امیال قدرت پرستانه انحصاری خودش در شورا و درون تشکیلات
قسمت دیگری از اطلاعیه:
«««رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران ( ايراني و منطقه اي) كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند) , به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران , توجه به شخصيتهاي فرهنگي , هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود , سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا » ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد , به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد : در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست.
اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود. مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و … كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود !»»»
میزان احتیاط و دقت در بیان این دوستان را متوجه میشوید که حتی واژه انتقاد را بکار نمیگیرند بلکه حتی حالا که خارج شده اسند و دلایل جدایی را مینویسند بنام توصیه از آن یاد میکنند؟ در صورتیکه اینها انتقادات حیاتی بوده است که اگر رجوی اجازه میداد و تصحیح میشد چه بسا جنبش در نقطه بهتری بود. و رجوی کماکان به خیانتهایش با خودفروشی به عربستان و … ادامه نمیداد.
حال و روز بقیه شورایی های باقی مانده در این “شو”را عین همین است، بوِیژه آقای هزارخانی که در بسیاری از موارد با آقایان کریم قصیم و روحانی همفکر بودند.
البته بنده جسارت نمیخواهم بکنم و این دو سرور گرامی را مقصر بدانم، میخواهم کارکرد استفاده ابزاری رجوی را بیان کنم. اگر هم گناهی باشد باید این عزیزان خودشان آنرا بیابند. والا تا آنجا که بنده در تمامی جلسات شورا شاهد بودم چیزی جز جوش و خروش جهت بهبود شورا و مانند سیر و سرکه جوشیدن در طرح مسائل ایندو عضو مهم شورا در جلسات چیز دیگری ندیده ام. ولی رجوی که آنها را عمله بورژوازی و کسانی که با خون مجاهدین به نوایی رسیده اند میشمرد و به هیچ می انگاشت و میانگارد علت وجودی آنها را و کل شورا را جهت بستن دهان بورژوازی بزرگ و به قول خودش امپریالیسم میدانست والا قصد آنگونه که خودش میگفت تقسیم قدرت با سرمایه داری جهانی نداشت. که این روزها شاهدیم که سر از میانه همان امپریالیزم و کشورهای مرتجع منطقه در آورده است. ازطرفی نیزاینها را جهت خنثی کردن محبوبیت شورایی ها در بین مجاهدین حاضر در شورا میگفت و یا ترور سیاسی میکرد. در صورتیکه حالا میبینیم که خودش تا کجا با همان به قول خودش امپریالستها و عربستان و … رفته است.
اگر به خواسته های دوستان بسیار شریف بنده در فوق توجه شود چیزی نیستند جز آنچه که خود مسعود رجوی به بهانه آنها علیه رژیم دست به سلاح برد که انحصار طلبی رژیم مینامید. یعد هم نسبت به همکاسه شدن مسعود رجوی با ترویستهای در حال جنگ در سوریه هشدار داده اند. بگذریم از تلاش مسعود رجوی برای شریک جرم کردن شورایی ها در اقداماتش علیه جداشدگان که بصورت سر بسته آنرا در قالب “مسائل ایدئولژیک تشکیلاتی مربوط به خود مجاهدین” مطرح نموده اند.
خواهش بنده از تمامی کسانیکه که اینگونه موضوعات را دنبال میکنند این است که دوباره متن استفعای این دوستان گرامی و عزیز را بخوانند تا ببینند که این فرقه مافیایی با تکیه به خون مجاهدینی که زندهایشان در اشرف و لیبرتی بطور مطلق از دنیا بیخبر نگهداشته میشدند و میشوند. و همچنین “باخبرها” را در شورا و درون تشکیلات که در خارجه بسر میبرند را چگونه مقهور و تسلیم خود نموده تا بتواند به هر خیانتی دست بزند و کسی نتواند دم بزند.
طوریکه از مسائل و مشکلات لیبرتی که بطور مطلق دست ساز خود رجوی بود و از مسائل آن مانند گیر کردن مجاهدین در لیبرتی، و موشکبارانها بالاترین منافع را میبرد، بعنوان ««وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي” , خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند»» نام میبرند. و تازه تقصیر را بگردن “ارباب بی مروت جهان” یعنی آمریکا میدانند. در صورتیکه این رجوی بود که نمیخواست مجاهدین جابجا شوند و عراق را ترک کنند. اگر باور نمیکنید به ادامه این مطلب که در زیر آمده توجه کنید.
نيازهاي مبرم ليبرتي زیر موشکباران از نظر مریم رجوی
شاید در اینجاست که بتوان بخوبی پی برد که چرا مریم رجوی بعد از پیام مسعود رجوی و طی یک جلسه پر زرق و برق در روز يكشنبه 10 آبان 94 (اول نوامبر2015) در اور سور اواز مقر خود ضمن مراسم گراميداشت 23 کشته حمله موشكي به كمپ ليبرتي، با وجود اینکه مجاهدین در لیبرتی زیر خمپاره و موشک تکه تکه میشدند تنها خواسته هایش از جامعه بین اللملی موارد زیر بودند.
بنابراين، در شرايط اضطراري كنوني در ليبرتي، بر اين اقدامها تأكيد ميكنم:
اول، رسيدگي فوري به وضعيت مجروحان و مستقر شدن يك تيم تخصصي پزشكي در ليبرتي
دوم، تأمين ابزارها و وسائل و مصالح مورد نياز براي ترميم مناطق ويران شده
سوم، تأمين الزامهاي امنيتي و حفاظتي از جمله برگرداندن تيوالها، كلاهها و جليقههاي حفاظتي و تجهيزات پزشكي و تأمين وسايل مورد نياز افراد كه آسيب ديده است.
چهارم، انجام تحقيقات توسط ملل متحد دربارة اين حمله وحشيانه و محاكمة عاملان آن(مریم رجوی 10 آبان 94)»»
پوچ و توخالی و مصنوعی بودن این خواسته ها آیا برای همگان روشن است؟ و هیچ حرف و خواسته حتی مصنوعی برای تسریع در خروج مجاهدین از لیبرتی وجود ندارد. و یا چرا فرقه رجوی اینهمه پولهای میلیونی خود را صرف خروج مجاهدین نمیکردند؟ که همه در مورد آن سخن گفته اند. آنچه که همه نمیدانند این است که خروج از عراق برای مسعود رجوی اینبار بازگشت به فرانسه سال 1365 زمانیکه بدانجا رفت نیست. براستی چــــــــــــــرا؟
همه شورایی ها میدانند که مریم رجوی بطور مستمر آنها را با دروغهایی مبنی بر اینکه ما تلاش میکنیم بچه ها را از اشرف و لیبرتی و …خارج کنیم ولی ارگانهای بین اللملی کارشکنی میکنند فریب میداد تا متوجه سیاست جنایتکارانشان در مورد نگهداری مجاهدین زیر موشکباران نشوند.
عراق امداد غیبی برای رجوی
وقتی حرف از ارزش حضور در عراق برای رجوی گفته میشود و آنرا امداد غیبی مینامیم یعنی همین. توجه کنید:
بعد از سی سال که دوستان شورایی و بعضی دیگر از جدا شدگان که شاهد جنایات آقا و خانم رجوی بوده اند، وقتی که میخواهند جدا شوند با وجود اینکه میدانند و اعلام کرده اند که با یک تشکل مافیایی روبرو بودند که اگر متن استفاء را زودتر و قبل از اعلان عموم به رجوی میدادند همانند موارد قبلی با یک صحنه سازی مسئله را به اخراج آنها ختم میکردند که بله ما ایندو (آقای محمدرضا روحانی و آقای دکتر کریم قصیم) را بدلیل مزدور بودن و … اخراج کردیم کاری که با همه جدا شدگان از تشکیلات و شورا کرده و میکنند، ولی کماکان تا خرخره بدهکار خانم رجوی هستند چون که فکر میکنند خانم رجوی اگر تمامی پیشنهادات آنها را به هیچ و پوچ گرفته به این دلیل است که وقت برای جنبش مدعیش برای مردم ایران ندارد چون در حال رتق و فتق امور لیبرتی … است. یا بهتر بگوئیم با اشک تمساح ریختن در حال بهره برداری از خون مجاهدین در لیبرتی و اشرف بوده و برایش فرصتی نگذاشته است که طی این چند دهسال به امور مهمتر رسیدگی کند!!!!!!!!!
آیا با توضیحات فوق امواج تاثیرات حضور در عراق با تابلو دروغین و پوچ ارتش آزادیبخش را تا همین دیروز که اندک نیرویی در لیبرتی حضور داشتند و کارکرد سیاسی آن را در شورا میتوانید مشاهده کنید؟ باوجود اینکه نیروهای موجود محتاج نان شب بودند و هر روز نیز بکمک امدادهای غیبی همانند جنایتکاران المختار خمپاره برای رجوی ارسال میشد کماکان بالاترین تغذیه سیاسی و خبری و تشکیلاتی و ایدئولژیک و حتی نظامی را برای رجوی داشت و البته خبر ساز – دهان پرکن – حمایت سیاسی آور، مطرح شدن بعنوان یک نیروی ایرانی مخالف و مهمتر از همه بستن دهان نیروهای منتقد درون تشکیلات، درون شورایی … محصول میداد. با این وجود برای واضحتر شدن این ادعا کمی به عقب میرویم و خلاصه وار بدان میپردازیم تا روشن شود که عراق برای رجوی که در نام پوشالی ارتش آزادیبخش سمبلیزه میشود به چه معنی بود است.
جنبه های مالی رفتن به عراق:
در عراق هزینه تمامی نیروهایش را از صدام میگرفت و بلحاظ مالی صد در صد تامین میشد. مقوله ای که در فرانسه بجایی رسیده بود که همه ما مجبور شده بودیم که با انواع دروغ و کلک خانواده های خودمان را به بهانه ای مختلف مانند بیماری و بستری بودن در بیمارستان، تصادف و ازدواج و … سرکیسه کنیم و آنها را وادار کنیم که حتی خانه و فرش و خودرو خود را فروخته برای ما بفرستد و پولهایش را به سازمان بدهیم. از این نقطه به بعد سازمان توانست به یمن اقدامات تروریستی که چه در مرز ها قبل از آتش بس بین ایران و عراق و چه بعد از آن در شهرها برای عراق و عربستان و یا با دادن اطلاعات درست و غلط به عراق و عربستان انبوه پول ذخیره کند. طوریکه هنوز که هنوز است از آنها بهره برداری میکند.
نقش عراق در تمرکز نیروها در یک نقطه با توان نظامی در قالب ارتش
عراق تا زمان عملیات فروغ هیچگاه اجازه نداده بود که سازمان از یک گروه چریکی مسلح به سلاحهای سبک مانند کلاش و آرپی جی و تیربارهای سبک به نیروی دیگری ارتقاء یابد. و بعنوان تیم های نفوذ در مرزها از آن برای زدن گروههای کوچک ارتش رژیم (سنگرهای دیده بانی و نگهبانی) استفاده مینمود. و با همکاری رسانه های غربی حامی عراق بطور مستمر در صدر اخبار قرار داشت و عملیاتی که علیه مرز های ایران انجام میداد در بوق و کرنا میشد و تیتر سازی میکرد. و این آنچه بود که رجوی میخواست در مقایسه با زمانیکه در فرانسه بود.
بعد از فروغ اما همین عراق و اشرف و موقعیت سازمان در آنجا باعث شد که بتواند با شرکت در سرکوب کردها و نجات صدام خود را بعنوان مهره مهم و وفادار به صدام نشان دهد و از این طریق اما بعد از جنگ اول خلیج و شرکت آنها در سرکوب کردها و جلوگیری از سقوط صدام توسط کردها، علیرغم اینکه صدام دل خوشی از رجوی نداشت ولی جهت راضی نگهداشتن او و همچنین استفاده دوباره در آینده احتمالی (با توجه به حالت نه جنگ و نه صلح عراق با رژیم و شرایط بحرانی عراق در رابطه با آمریکا) از رجوی شروع به مسلح کردن او با تحویل نفربر، تانک، خودرو و جنگ افزاز نمود. یک تیم از ستاد ارتش عراق در اشرف مستقر شدند و طی چندین سال ضمن دادن آموزش ستاد به این ارتش تمامی مراحل مانورهای یک لشگر زرهی (دسته، گروهان، گردان، تیپ و…) را نیز آموزش داده و تمرین و مانور کردند. هرچند که در جنگ خلیج عراق تقریبا همه زرهی های سالم را گرفت و پس نداد باقی مانده اش نیز در خلع سلاح تحویل آمریکایی ها شد. و هیچکدام این این سلاحهای سبک و سنگین و آموزشها همانند خود ارتش آزادیبخش عملا بغیر از خبر سازی و دهان پرکردن و دهان بستن و نیروی تشکیلاتی را آتل و باطل نگهداشتن بکار گرفته نشد.
رجوی: تانکها را دائم می شویند و صابون میزنند و می برند حمام، وهر قطعه هم که خراب میشود عزا میگیرند. آن روزی که قبل از جنگ خلیج تانکها را ازما خواستید و تعدادی را گرفتید، حدود 100تا 150تانک گرفتید….
صابرالدوری: به ما تحویل دادید؟ چقدر تانک نزد شماست؟
رجوی: 120 تانک که 107 دستگاه آن قطعه کم دارد.
صابرالدوری: به موجب اطلاعاتی که من دارم، بیش از 400دستگاه تانک نزد شماست…
رجوی: تعداد 152 دستگاه از این تانکها را به شما دادیم و قبل از آن نیز 100 دستگاه دیگر تحویل داده ایم…
…اضافه برآن 205قبضه توپ از ما تحویل گرفتید.
صابرالدوری: ای کاش نمیگرفتیم چون بدست آمریکایی ها افتاد…
اینهم تکلیف ارتش آزادیبخشی که نه اجازه حرکتش بدست خودش بود و نه سلاحش مال خودش و نه میتوانست برای خودش تصمیم بگیرد. وقتی گفته میشود ارتش آزادیبخش را صدام درست کرد یعنی همین. هروقت صدام میخواست سلاح کلاش تبدیل میشد به نفربر و تانک هروقت میخواست دوباره برمیگشت به نیروی پیاده و هر وقت میخواست متوقف میشد. هروقت طارق عزیز میخواست رادیو قطع میشد (ر ک متن ملاقات رجوی با حبوش). هروقت صدام سرنگون میشد آن نیز سرنگون میشد که شد. این بود حرف فرماندهان در ابتدای فیل هوا کردن رجوی تحت نام ارتش آزادیبخش ملی ایران بازوی پرافتخار خلق قهرمان ایران. دهان پرکن.
نقش عراق در سرکوب تمامی مخالفتهای درون تشکیلات
(راه اندازی زندان و شکنجه و حذف فیزیکی …)
در این دوره که یکی از سیاهترین برگهای تاریخ سازمان بشمار میاید. رجوی بعد از ورود به عراق بسیار تلاش میکرد که وضعیت در حال فروپاشی تشکیلات را از مقامات عراقی مخفی کند، و شیوه پنهانکاری را در پیش گرفته بود. طوریکه نیروهای معترض را جهت اینکه عراق از طریق آنها به مشکلات و سرکوب او در تشکیلات پی نبرد آنها را به خارج از عراق مانند ترکیه و … میفرستاد. وقتی این نیروها به خارج راه می یافتند دهان به سخن میگشودند و سرکوبها و سیاستهای رجوی را افشا میکردند. متعاقب این مسئله رجوی اعزام به خارج از عراق را متوقف کرد. و نیروی مخالف و منتقد عملا در عراق زندانی میشد. که منجر به افزایش ریزش نیرویی گردید و فرارها شروع شد و سیستم اطلاعات عراق بدان مشرف گردید. مسعود رجوی چاره کار را در هماهنگی با صدام حسین دید، که ابتدا تاکتیک رجوی این بود که کسانیکه میخواستند فرقه اش را ترک کنند را جهت شکستن آنها به اردوگاه التاش در رمادی در غرب بغداد که شرایط غیر انسانی داشت میفرستاد. ولی به همه آنها مارک نفوذی میزد و تحویل عراق میداد. در ابتدای امر مواردی را نیز عراقیها بشدت شکنجه کرده بودند ولی بزودی متوجه شدند که از رجوی رو دست خورده اند که دیگر وقعی به این مسئله نمیگذاشتند و ترجیح میدادند که مجاهدین اسیر نزد خود رجوی باشند. (ر.ک به متن زیر: مذاکرات رجوی و حبوش رئیس اطلاعات وقت عراق)
««« حبوش: درخواستها و مسائل و موضوعاتی که مطرح کرده بودید همه را یادداشت کرده ام.
درباره سه تن از مجاهدین که نزد گروه طالبانی رفته بودند باید بگویم که افسر رابط ما با جلال (جلال طالبانی) مجددا اظهارات قبلی را مطرح نمود که این سه تن در حال حاضر در کمیساریای پناهندگی سازمان ملل حضور دارند که از کنترل جلال طالبانی خارج است…مسئله را پیگیری میکنم. راجع به بازگشت اعضای بازداشت شده که علیه سازمان فعالیت میکردند منتظر عملیات تبادل اسرا و زندانیان با ایرانی ها هستیم و آنها را در اولویت قرار خواهیم داد.
رجوی: منظورتان آن 60 نفر زندانی عضو سازمان است؟
حبوش: راجع به افراد اعزام شده توسط ایران که به ما تحویل میشوند من ترجیح میدهم که نزد شما باشند تا تکلیف آنها در آینده مشخص شود و بعد آنها را تحویل بگیریم. .. [1]توضیح: رجوی تلاش میکند مجاهدین مخالف را تحت عنوان نفوذی رژیم در سازمان تحویل اطلاعات عراق بدهد و حبوش نیز که به مسئله واقف است نمیپذیرد و میگوید نزد خودتان باشند
رجوی: البته موارد خاص و استثنایی تحویل شما خواهند شد.
حبوش: موضوع بازگرداندن نیروی فراری سازمان بنام ادهم [2]از بردن اسم اصلی که در این مکالمه ثبت شده معذورم.
رجوی: شما خودتان ما را راهنمایی کردید که از چه روشی جهت بازگرداندن او استفاده کنیم.»»»
آیا آشکار است که رجوی برای برگرداندن مجاهدین فراری از تمامی قدرتش استفاده میکند. و از بالاترین مقام امنیتی عراق خواستار اقدام برای دستگیری و بازگرداندن وی میکند؟ این است کارکرد عراق.
کمپ رمادی در سال 1359 ایجاد شد، در این سال کردهای ایرانی با شروع جنگ ایران و عراق و اشغال سرزمین شان توسط عراق اسیر شدند و یا خود گریخته بودند به این کمپ آورده شدند. دولت عراق این بیابان را در اختیار آن ها گذاشت و آنها با دست خود در آنجا باصطلاح محل زندگی ساختند، غیر از چند ساختمان که محل کار نیروهای نظامی و UN و مقر مجاهدین بود، بقیه همه آلونک هایی بودند که عده ای انسان از همه جا گریخته و بی پناه در آنجا زندگی می کردند. مردم ساکن این کمپ تا قبل از جنگ خلیج فارس در سال 1370 فقط کردها بودند، ولی پس از این که کمپ پناهندگی “حله” در جنوب عراق توسط شیعیان عراق به آتش کشیده شد، پناهندگان این کمپ که اغلب فارسی زبان بودند نیز به کمپ التاش آمدند و در آنجا اسکان داده شدند. بدین جهت جمعیت کمپ به مقدار زیادی اضافه شد، مردم ساکن کمپ با گل و پیت های حلبی برای خود خانه و به عبارتی آلونک ساخته بودند، هیچ خبری از خیابان و جاده در کمپ نبود، فاضل آب خانه ها به کوچه ها وارد می شود و بوی تعفن همه جا را گرفته بود. بیشتر کودکان کرد در شهر رمادیه کفش واکس می زنند و مورد همه گونه توهین و ظلم واقع میشدند، در واقع باید گفت کمپ التاش مرکز مرگ تدریجی ایرانیان آواره بود، در این کمپ چندین هزار خانواده ایرانی زندگی می کردند که از چاله به چاه افتاده بودند. کمپ التاش لکه ننگی بر دامن کشور عراق و سازمان ملل متحد بود که دم از حمایت از پناهنده و پناهندگی می زدند. مسعود رجوی مقری در این کمپ ایجاد کرده بود که در میان ایرانیان به “کاخ یزید” معروف بود، از یک ساختمان آجری با چند اتاق و یک حیاط بزرگ تشکیل شده بود، در حقیقت در مقایسه با آلونک ها این ساختمان برای خودش کاخی محسوب میشد. جمعیت کمپ در سال 70 از 50 هزار کرد و حدود 1000 جدا شده فرقه رجوی تشکیل می شد.
مقاومت جداشدگان در شرایط جهنمی اردوگاه رمادی و اقدامات رجوی علیه آنها
این اقدام رجوی جهت تسلیم آنها به بازگشت به تشکیلات بود که کارگر نیفتاد و مجاهدین حاضر بودند شرایط اردوگاه را تحمل کنند ولی به تشکیلات باز نگردند. وقتی رجوی اینرا دید اعزام به رمادی را نیز قطع کرد. و زندانهای داخل اشرف را راه اندازی نمود. و افراد را بین دو تا هشت سال در آنجا در بدترین شرایط زندانی میکرد. با این فکر که بتواند آنها را زیر فشاریهای زندان و فشارهای روانی و کتک زدنهای به بهانه های مختلف شکسته و منصرف کند که برگردند. افرادی داشتیم که تا هشت سال در زندان های انفرادی داخل تشکیلات مانند محمد حسین سبحانی زندانی بودند. ولی وقتی مقاومت این افراد را مشاهده نمود و زندانها دیگر جایی برای مجاهدین جدا شده نداشت در هماهنگی با عراق بعد از تحمل زندانهای داخل تشکیلات به اقدامات زیر دست زد:
- تحویل دادن به عراق بعنوان فردی که ورود غیر قانونی به عراق کرده است در نتیجه هشت سال زندان ابوغریب عراق را باید تحمل میکرد. من خودم هنگام خروج از تشکیلات به دو سال زندان در داخل اشرف و هشت سال زندان درابوغریب محکوم شدم.
- فرستادن نفرات بداخل ایران که آنها را در نزدیکی مرز رها میکردند که بداخل بروند!
- جهت از بین بردن بدون مشکل مخالفین درونی و مخالفت و انتقادات آنها در درون تشکیلات، بدروغ آنها را جهت ماموریتهای کاذب بداخل میفرستادند و رهایش میکردند.
- از تمامی کسانیکه خواستار خروج از تشکیلات بودند دهها نوشته میگرفتند که بعد از خروج علیه او استفاده کنند.
در همین رابطه منتقدین و جدا شدگان چاره را در فرار میدیدند که همین امر منجر به دستگیری و شکنجه چه توسط عراق و سپس توسط شکنجه گران سازمان میگردید. از این به بعد فردی که فرار میکرد باید پیه دستگیری، شکنجه و زندان های ابوغریب را بتن میمالید. ولی تمامی این تشبثات نیز کارگر نیفتاد طوریکه رجوی در جلسه علنی عمومی کل اشرف رسما به زبان خودش گفت:
«««از این به بعد مخالفت را با مشت آهنین پاسخ خواهم داد شما آمده بودید کمک من کنید همگی علیه من شده اید»»».
تاکتیک دیگر رجوی این بود که سرکوب را نهادینه کرد. اولا تحت شرایط آزاد عراق دادگاه انقلاب خودش را راه انداخت که مجاهدین را محاکمه و بجرم “اقدام علیه امنیت ملی!؟” محکوم به اعدام و زندان میکرد بعدها آنرا کمسیون قضایی شورا نامید. بعضی محکومین شناخته شده عبارتند از:
دفترسیاسی– مهدی افتخاری، هادی روشن روان، (از زندانیان زمان شاه)
مرکزیت – ابراهیم صابری (ابراهیم عکاس از زندانیان زمان شاه)-داود ارشد
معاونین مرکزیت و…– مسعود ضرغامی، حمید فلاحتی، حسین مشعوفی، غلامرضا شکری، جمال امیری، خلیل محمد نسب، اردشیر پرهیزگاری، شهاب اختیاری، جواد اژدری، محمد موسوی، امیر موثقی، منصور کوفی، فتح الله فتحی، علی حسین نژاد،…
تشکیل دادگاه انقلاب را در همان جلسه علنی فوق بیان نمود. با این توجیه که روزانه فرد زیر فشار و برخورد باشد که کارش به جدا شدن نکشد. بنابراین جلسات مغزشویی روزانه را شروع کرد. که افراد بدلیل عدم انتقاد از خودشان مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.
ننگین ترین برگ سیاه پرونده رجوی در این مورد سرکوب سال 1373-74 مشابه دستگیری و شکنجه سیستماتیک سال 1364 در منصوری کردستان عراق است که با توجه به موج بالای مخالفتها دستگیریهای گسترده ای را شروع کرد و مخالفین (از زنان و مردان مجاهد) را به بهانه نفوذی و مزدور وزارت اطلاعات با وجود اینکه سالیان در سازمان بودند زیر شکنجه برد. و افراد را مجبور میکرد که بنویسند که جاسوس وزارت اطلاعات هستند. که در این مورد جداشدگان مفصل گزارش کرده اند که تعدادی نیز زیر شکنجه کشته شدند.
اهمیت کارکرد عراق در سرکوب مجاهدین توسط مسعود رجوی عملا عراق را به زندان بزرگی برای آنها تبدیل کرده بود که از لحاظ سرکوب تشکیلاتی برای رجوی بهشت برین بود چون همانطور که علنا میگفت:
«««آمده ام در عراق تا هرکاری دلم خواست بکنم»»»
البته بجز اداره ارتش آزادیبخش ملی ایران که اداره اش دست صدام بود.
این سرکوبها بویژه بعد از اینکه صدام را با سرکوب کردها نجات داد شدت و حدت بسیاری یافت چون رجوی دستش را بازتر میدید.
داود ارشد
یازدهم نوامبر 2016
ادامه دارد
References
1. | ↑ | توضیح: رجوی تلاش میکند مجاهدین مخالف را تحت عنوان نفوذی رژیم در سازمان تحویل اطلاعات عراق بدهد و حبوش نیز که به مسئله واقف است نمیپذیرد و میگوید نزد خودتان باشند |
2. | ↑ | از بردن اسم اصلی که در این مکالمه ثبت شده معذورم |
Pingback: بررسی رابطه جدید سعودیها و فرقه رجوی | Iran Interlink.exposing Mojahedin Khalq,Rajavi cult,Massoud Rajavi, Maryam Rajavi
Pingback: قسمت پنجم (پایانی) سلسله مقالات : خروج از اشرف و لیبرتی و ترک عراق، شکست مطلق یا پیروزی نسبی؟ | Iran Interlink.exposing Mojahedin Khalq,Rajavi cult,Massoud Rajavi, Maryam Rajavi
Pingback: ماه عسل مریم رجوی بعد از انتخاب ترامپ | Iran Interlink.exposing Mojahedin Khalq,Rajavi cult,Massoud Rajavi, Maryam Rajavi
Pingback: قسمت سوم سلسله مقالات : خروج از اشرف و لیبرتی و ترک عراق، شکست مطلق یا پیروزی نسبی؟ | Iran Interlink.exposing Mojahedin Khalq,Rajavi cult,Massoud Rajavi, Maryam Rajavi