ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
قسمت چهارم: بررسی آنچه مسعود رجوی مبارزه اش میخواند
نگاهی خالی از ترس به تروریسم
لینک به قسمت اول تا سوم
تروریسم تشکیلات مسعود رجوی
آمار
عملیات انتحاری فرقه رجوی
تاریخ | مجری | هدف | کشته | زخمی |
8تیرماه 1360 | کاظم افجه ای | کچویی | 1 | 0 |
20 شهریور 1360 | مجید نیکو | اسدالله مدنی | 17 | نا مشخص |
7 مهرماه 1360 | هادی علویان | عبدالکریم هاشمی نژاد | 1 | مجاهد 207 تعدادی کشته شدند |
20 آذر 1360 | گوهر ادب آواز | عبدالحسین دستغیب | 13 | نا مشخص |
26 فروردین 1361 | علیپور ابراهیمی | احسان بخش | نا موفق | |
11 تیرماه 1361 | محمدرضا ابراهیم زاده | محمد صدوقی | 4 | تعدادی |
23مهرماه 1361 | محمد حسین خداکرمی | اشرفی اصفهانی | 1 | تعدادی |
29 بهمن ماه 1361 | حسین بابایی | واعظ طبسی | ناموفق | |
4 بهمن ماه 1379 | آرام گفتاری | عملیات شهری، اعزامی از عراق | 6 | 13 |
23 فروردین 1380
|
زهره فخر، لادن بادیانی، فهیمه صادقی، حمید دولتیاری، قباد خدری، نامشخص | عملیات در شهر، اعزامی از عراق | دهها نفر (از نشریه مجاهد) | دهها نفر (نقل از نشریه مجاهد) |
نا مشخص | ویتانا (میترا) جوینی | نا مشخص در بندر انزلی | نا مشخص (نشریه مجاهد261) | نا مشخص (نقل از مجاهد261) |
عملیات تروریستی عام
به گزارش خبرگزاری مهر، رژیم دومین کنگره بینالمللی ۱۷۰۰۰ شهید ترور، که در شهریور 1394 برگزار نمود مدعی شد که در مجموع 17000 نفر در ترورهای انجام شده در کشور کشته شده اند. بنابر گزارشات ادعایی رجوی: نتیجه تروریسم فر قه او در ایران سر به بیش از 120 هزار نفر در سمت فرقه رجوی و دو برابر هم در نزد رژیم و مردم ایران میزند.
از اواخر سال ۱۳۶۴ تا اوایل سال ۱۳۶۶ در تمامی عملیات های موسوم به عملیات مرزی سازمان مجاهدین ۱۰۴ مورد اقدام نظامی علیه مواضع نیروهای ایرانی انجام داده است که کشته های بسیاری به هر دو طرف وارد میشد.
در سی خرداد ۱۳۶۶، رجوی تشکیل “ارتش آزادیبخش ملی” را اعلام کرد. از این زمان عملیات های نظامی گسترش بیشتری یافت. بر اساس آمار رسمی، طی چهار ماه پس از تشکیل ارتش آزادیبخش ملی، ۸۴ عملیات کوچک توسط این ارتش انجام شده است.
عملیات آفتاب رجوی
هجدهم فروردین ۱۳۶۷ اولین اقدام نظامی بزرگ هرچند بنام ارتش آزادیبخش ولی اساسا توسط ارتش عراق به نام عملیات “آفتاب” انجام شد. این عملیات فقط نیروهای پیاده آن از مجاهدین بودند و بقیه توسط ارتش عراق اجرا شد. درجریان این عملیات، نیروهای ایرانی در گردان ۳۰۷ ژاندارمری و لشکر ۷۷ خراسان مورد حمله واقع شدند و خسارات وارده بالغ بر3500 كشته و مجروح گزارش شد.
مجاهدین هم چنین تعداد 508 نفر را به اسارت می گیرند. از اين تعداد 91 نفر که جراحات شديد داشته در محل رها شده و 417 نفر بقيه به پشت جبهه (خاک عراق) منتقل مي شوند.
عملیات چلچراغ رجوی
دو ماه بعد از عملیات آفتاب، در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ عملیات دیگری با نام “چلچراغ” باز با همان سیاق همیشه توسط نیروهای پیاده فرقه رجوی و ارتش عراق مشترکا انجام شد که تا عمق دو کیلومتری ایران پیش رفت و در ادامه، شهر متروکه مهران خالی از سکنه تسخیر میشود. در این عملیات، که یک ماه پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران انجام شد، 8000 تن را کشته و زخمی کرده و 1۵۰۰ نفر را هم اسیر کردند و چندین دستگاه تانک و نفربر به دست مجاهدین افتاد.
در همین زمان بود که علاوه بر تحرک محسوس مجاهدین، تحولات چشمگیر دیگری هم در وضعیت جنگ به وجود آمد. با حمله گسترده عراق که با تسلیحات پیشرفته وارداتی ار فرانسه و … انجام می گرفت، تمامی مناطق اشغال شده خاک عراق توسط ایران، از جمله جزیره مجنون از دست ایران خارج شد.
وقتی صدام موفقیت عملیاتی که نیروهای میدانی آن مجاهدین هستند را میبیند در یک سخنرانی در تیرماه 1367 چنین گفت:
“”عراق به سطحي از آگاهي رسيده است كه اگر روزي حس كند نابودي دشمن در سرزمينش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد. (صدام متجاوز از صدقه سر رجوی منادی صلح شده بود) اگر ايران به هيچ يك از اين مسائلي كه من اشاره كردم توجه نكند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند كرد كه به صلح تن در دهند و اين چيزي است كه به آن ايمان راسخ دارم و قهرماني هاي مجاهدين خلق در مهران مؤيد اين سخن ميباشد. بالاخره روزي خواهد رسيد كه براي جنگيدن كسي به كمك آنها نخواهد آمد و بعد از مدتي خواهيد ديد كه چگونه مجاهدين خلق به اعماق خاك خودشان نفوذ خواهند كرد و همينطور پيوستن مردم ايران را به صفوف آنها خواهند ديد. “”
عملیات فروغ جاویدان رجوی
دو هفته بعد، در ساعت ۲ بعد از ظهر بیست و هفتم تیرماه ۱۳۶۷ رادیو تهران در خبری غیرمنتظره اعلام کرد که آیت الله خمینی قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته است. از این روز تا ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ که آتش بس رسمی میان ایران و عراق آغاز شد، حدود یک ماه طول کشید و جنگ در این ماه گسترش غیرمنتظره ای یافت.
عراقی ها برای اینکه بتوانند در مذاکرات صلح دست بالا داشته باشد، بار دیگر حمله گسترده ای را به ایران آغاز کرد و تا نزدیکی آبادان پیش رفتند.
در چنین شرایطی، سازمان مجاهدین خلق، آخرین عملیات گسترده خود با نام فروغ جاویدان را آغاز کرد. نيروهاي ارتش آزاديبخش، متشكل از 10 لشگر رزمي شامل 35 تيپ رزمي و پشتيباني در اين عمليات كه سازمان آنرا عمليات «فروغ جاويدان» و رژيم آنرا عمليات «مرصاد» ميناميد، شركت كردند. رجوي خودش شخصاً طبق معمول در اين عمليات نيز شركت نداشت و از داخل خاك عراق از مقر فرماندهی سپاه دوم عراق در نزدیکی خانفین، عمليات را هدايت ميكرد.« فرمانآتش را نيزمريم رجوي از همان مقر سپاه دوم عراق داد.
نيروهاي ارتش آزاديبخش حدود 5000 نفر بودند تعداد خودروهاي زرهي نيز به 600 عدد ميرسيد. در این عملیات ۱۴۰۰ اسیر ایرانی در عراق که به مجاهدین پیوسته بودند، برای شرکت در عملیات سازماندهی شده بودند. عملیات از صبح روز دوشنبه سوم مرداد ۱۳۶۷ آغاز شد و سه روز طول کشید. نیروهای مجاهدین از مرز خسروی وارد خاک ایران شدند و تا شب، اسلام آباد را تسخیر کردند.
فردای آن روز حرکت به سمت کرمانشاه آغاز شد. نهایتاً در سی و چهار کیلومتری کرمانشاه و در گردنه “چهارزبر”، نیروهای سازمان مجاهدین در کمین نیروهای ارتش و سپاه پاسداران افتادند.
شکست عملیات فروغ جاویدان، پایان بخش عملیات نظامی “ارتش آزادیبخش” بود. در واقع با اجرای آتش بس از ۲۹ مرداد ۱۳۶۷، امکان استفاده مسعود رجوی از خاک عراق برای حمله به ایران به طور کلی منتفی شد.
از نیمه های روز چهارم مرداد ضدحمله ایران، که با نام عملیات “مرصاد” صورت گرفت، توازن قوا را در صحنه نبرد عوض کرد. تهاجم هوایی ارتش ایران به مواضع مجاهدین، منجر به از هم گسیختگی و عقب نشینی آنان شد و نهایتاً نیروهایی که در حال عقب نشینی بودند قتل عام شدند.
تعقیب و کشتار نیروهای بازمانده تا چند روز بعد نیز ادامه داشت. در جریان عملیات رزیم اعلام نمود بیش از ۲۵۰۰ نفر از مجاهدین کشته شدند. سازمان مجاهدین این تعداد را ۱۳۰4 نفر اعلام کرده است.
ترورهای افراد سرشناس
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی؛ ۷ تیر ۱۳۶۰، که در آن سید محمد بهشتی و بیش از ۷۰ تن از اعضای حزب جمهوری کشته شدند. این عملیات توسط یکی از اعضای مجاهدین بنام کلاهی انجام شد که در سال 1365 وقتی به ماهیت تروریستی سازمان پی برد از سازمان جدا شده. هنگام جدایی محمدرضا کلاهیسازمان از بنده بعنوان شاهد رسمی جدا کردن همسرش از او با مسئولیت محمدحیاتی از اعضای دفتر سیاسی آن زمان استفاده کرد.
در این بمب گذاری ۷۳ تن در بردارنده ۲۷ نماینده مجلس، ۴ وزیر و ۱۲ معاون وزیر کشته شدند.
- سید محمد حسینی بهشتی– رئیس دیوان عالی کشور
- رحمان استکی– نماینده شهرکرد در مجلس
- سید محمد باقر حسینی لواسانی– نماینده تهران در مجلس
- سید رضا پاک نژاد– نماینده یزد در مجلس
- علیرضا چراغزاده دزفولی– نماینده رامهرمز در مجلس
- غلامحسین حقانی– نماینده بندرعباس در مجلس
- محمد علی حیدری– نماینده نهاوند در مجلس
- سید محمد تقی حسینی طباطبایی– نماینده زابل در مجلس
- عباس حیدری– نماینده بوشهر در مجلس
- سید شمش الدین حسینی نائینی– نماینده نائین در مجلس
- سید محمد کاظم دانش– نماینده شوش و اندیمشک در مجلس
- علی اکبر دهقان– نماینده تربت جام در مجلس
- عبدالحمید دیالمه– نماینده مشهد در مجلس
- غلامرضا دانش آشتیانی– نماینده تفرش و آشتیان در مجلس
- سید فخر الدین رحیمی– نماینده ملاوی لرستان در مجلس
- جواد شرافت– نماینده شوشتر در مجلس
- میر بهزاد شهریاری– نماینده رودباران در مجلس
- محمد حسین صادقی– نماینده دورود و ازنا در مجلس
- قاسم صادقی– نماینده مشهد در مجلس
- سید نورالله طباطبایی نژاد– نماینده اردستان در مجلس
- حسن طیبی– نماینده اسفراین در مجلس
- سیفالله عبدالکریمی– نماینده لنگرود در مجلس
- عبدالوهاب قاسمی– نماینده ساری در مجلس
- عمادالدین کریمی– نماینده نوشهر در مجلس
- محمد منتظری– نماینده نجف آباد در مجلس
- عباسعلی ناطق نوری– نماینده نور در مجلس
- مهدی نصیری لاری– نماینده لارستان در مجلس
- علی هاشمی سنجانی– نماینده اراک در مجلس
- حسن عباسپور– وزیر نیرو
- محمدعلی فیاضبخش– وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور
- محمود قندی– وزیر پست و تلگراف و تلفن
- موسی کلانتری– وزیر راه و ترابری
- جواد اسدالله زاده– معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی
- عباس ارشاد– معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی
- مهدی امین زاده– بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی
- محمد صادق اسلامی– معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بازرگانی
- محمود تفویضی زواره– معاون وزارت راه و ترابری
- هاشم جعفری معبری– معاون امور مالی وزارت بهداری
- ایرج شهواری– معاون وزارت آموزش و پرورش
- عباس شاهوی– معاون وزارت بازرگانی
- حسن عضدی– معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی
- علی اکبر فلاح شورشانی– معاون اداری و مالی وزارت آموزش و پرورش
- حبیب الله مهمانچی– معاون امور پارلمانی و هماهنگ وزارت کار
- غلامعلی معتمدی– معاون رفاه تعاون وزارت کار
- سید کاظم موسوی– معاون وزارت آموزش و پرورش
- حسن اجارهدار– سردبیر نشریه عروة الوثقی
- عباس ابراهیمیان– عضو حزب جمهوری اسلامی
- علی اکبر اژهای– عضو دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی
- علی اصغر آقازمانی– عضو حزب جمهوری اسلامی
- محمود بالاگر– عضو حزب جمهوری اسلامی
- حسن بخشایش– عضو حزب جمهوری اسلامی
- محمد پور ولی– عضو حزب جمهوری اسلامی
- رضا ترابی– عضو حزب جمهوری اسلامی
- مهدی حاجیان مقدم– مسئول آموزش واحد مهندسی حزب جمهوری اسلامی
- محمد خوش زبان– عضو حزب جمهوری اسلامی
- علی درخشان– عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
- جواد سرافراز– عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
- حسین سعادتی– مسئول آموزش شهرستانهای حزب جمهوری اسلامی
- حبیب الله مهدی زاده طالعی– عضو حزب جمهوری اسلامی
- سید محمد موسوی فر– عضو حزب جمهوری اسلامی
- محسن مولائی– عضو حزب جمهوری اسلامی
- جواد مالکی – عضو شورای مرکزیحزب جمهوری اسلامی
- عبدالحسین اکبری مازندرانی ساوی– عضو هیأت پنج نفره کشاورزی منطقه مازندران
- حسین اکبری – مدیر عاملبانک کشاورزی
- هادی امینی– عضو واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی
- سید محمد پاک نژاد– عضو هیئت مدیره شرکت چوب و کاغذ
- محمد رواقی– مدیرعامل شرکت فرش ایران
- توحید رزمجومین– عضو هیئت مدیره گروه صنعتی ملی
- علی اکبر سلیمی جهرمی– دبیر کل سازمان امور اداری و استخدامی
- جواد سرحدی– مدیر عامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا
- محمد حسن محمد عینی– عضو حزب جمهوری اسلامی
- حبیب مالکی– فرماندار ایرانشهر
- محمد علی مجیدی– مشاور عمرانی وزارت کشور
ترور محمد کچویی؛ ۸ تیر ۱۳۶۰
بمبگذاری ۸ شهریور ۱۳۶۰در دفتر نخست وزیری که در آن محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر و یک نفر دیگر کشته شدند.
ترور اسدالله مدنی؛ ۲۰ شهریور ۱۳۶۰
ترور عبدالکریم هاشمینژاد؛ ۷ مهر ۱۳۶۰
ترور سید عبدالحسین دستغیب و ۱۲ نفر دیگر از همراهان وی در نماز جمعه؛ ۲۰ آذر ۱۳۶۰
ترور محمد صدوقی؛ ۱۱ تیر ۱۳۶۱
ترور عطاالله اشرفیاصفهانی؛ ۲۳ مهر ۱۳۶۱
ترور اسدالله لاجوردی؛ ۱ شهریور ۱۳۷۷
ترور علی صیاد شیرازی؛ اردیبهشت ۱۳۷۸
ترورهای افراد غیر سرشناس
محمود گلنبی؛ ۱۳۶۰ در خیابان پالیزی تهران.
فاطمه عشریه، علیاکبر خدادادی، عشرت اسکندری؛ ۴ شهریور ۱۳۶۱
محمد علی اکبری؛ ۲۵ شهریور ۱۳۶۱
موسی الرضا مقیسه؛ ۲۷ فروردین ۱۳۶۳
۱۴ نمازگزار در انفجار نمازجمعه تهران ۱۳۶۳؛ ۲۴ اسفند
حملههای خمپارهای سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹
حمله با خمپاره به قصد ساختمان ریاست جمهوری در دوره محمد خاتمی در بهمن ۱۳۷۸،
حمله خمپارهای خیابان ولیعصر تهران در سال ۱۳۷۹ که موجب مرگ ۲ نفر و مجروح شدن ۷ نفر شد،
حمله خمپارهای به دانشگاه شهید چمران اهواز،
حمله خمپارهای به ساختمان مسکونی در ایلام
حمله خمپارهای به مجموعه مسکونی در تهران
ترورهای ناموفق
سید علی خامنهای؛ ۶ تیر ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران که منجر به صدمه دیدن دست راست وی شد
عباس واعظ طبسی؛ در سال ۱۳۶۱
صادق احسانبخش؛ امام جمعه رشت در سال ۱۳۶۱
بررسی تروریسم مسعود رجوی در ایران و تبعات آن
در زمینه اثرات حضور و عملکرد تشکیلاتی بنام سازمان مجاهدین با رهبری مسعود رجوی بعد از انقلاب 22 بهمن 1357 در ایران و کل جنبش ضد استبدادی مردم ایران جهت دستیابی به آزادی و دمکراسی و استقلال و… بطور عمده در خارج از کشور که اگرصدایی باشد را میتوان شنید و بالطبع آن خاموشی خاموشان را نیز شنیده، فهمید و شناخت. این صداهای قابل شنیدن و خاموش به چند دسته تقسیم شده اند.
- عده ای همانند ما جداشدگان بدلیل اینکه عمیقا برای دهه ها با پوست و گوشت و استخوان درد ورنج سالیان را حس کرده و زخمها بر قلب و جان و ضمیر داریم هرکدام بنوعی به واکنش و بیان بخشهایی از این درد و رنج و حرمان میپردازیم تا نسلی دوباره و چندباره به قربانگاه نرود.
- در میان ما جداشدگان دسته دیگری هستند که هرچند خاموش نیستند ولی پدیده رجویسم را مقوله ای مربوط به گذشته میدانند و مایل نیستند که این مسئله بعنوان یک معظل سیاسی-اجتماعی و حتی فرهنگی-ایدئولژیک بطور صحیح و علمی باز شده و درسی از آن گرفته شود. چه بسا که درسی در آن نمیبینند که چنین رویکردی دارند!؟
- عده ای نیز اساسا فکر میکنند که هیچ ربطی به سازمان مجاهدین و از این زاویه به ایران ندارند. و سی و پنج سال گذشته را گذشته ای میدانند که که نیاز چندانی به واکاوی آن نمیبینند و یا در یک رویکرد بسیار سریع و گذرا همه تقصیر ها را همانگونه که در زمان شاه متداول بود برگردن حاکمیت انداخته و مسئله را در ذهن خود پاسخ داده شده تلقی میکنند.
مستقل از اینکه هرکدام از گروهای فوق چه قصد و قرضی از رویکردشان به مقوله سازمان مجاهدین و اثرات آن بر جامعه ایران داشته باشند. از منظر نویسنده این نوشتار یک اشکال بسیار عمده به رویکرد پاسیو و غیر فعال یا همان خموش وجود دارد، مسئله این است:
در جریان انقلاب 22 بهمن بطور قطع و یقین همه مردم ایران بجز عده ای محدود از وابستگاه به رژیم گذشته که حتی در میان آنها نیز بسیاری بودند و هستند که با سقوط شاه موافق بودند، ولی بقیه همگی چشم را بسته و خواستار سقوط شاه بودیم. شاهی که نمود صدها سال حکومت دیکتاتوری در میهن بود. و براستی که مردم ایران خواهان خروج از آن بودند. بنده اگر بخواهم مقایسه ای ساده کرده باشم مانند این بود که مردم ایران که سالیان در بیابانهای خشک و سوزان دیکتاتوری و وابستگی به اجنبی و بی فرهنگی سیاسی و خرافه پرستی و … زیسته بودند، با سقوط شاه خواهان زیستن در اقیانوس عمیق آزادی و دمکراسی و استقلال با فرهنگی عاری از تعصبات از همه انواع آن چه مذهبی چه غیر مذهبی، چه سوپر راست و چه سوپر چپ بودند.
از این روی از روز بعد از انقلاب با جامعه و همدیگر و طبعا با حاکمیت چنان برخورد کردیم که انگار شناگرانی ماهر بوده ایم. و از همدیگر با الگو برداری از اخبار و اطلاعات مجلات خواستار نه تنها شنا بلکه رکوردهای بالایی در امر شنا و غواصی را داشتیم. مثال ساده سازانه دیگر اینکه: این حیوان وحشی ههزار ساله دیکتاتوری و وابستگی و تعصب و جهل و خرافه را با مثلا الگو برداری خام خیالانه از بعضی اعراب و اخیرا همشهریان غارتگر که در خانه ببر و پلنگ و تمساح و افعی نگهداری میکنند به این حیوانات نزدیک شده بدون اینکه فکر کنیم که آن حیوان درنده خویی که نزد آن غارتگران اموال مردم با آرامش لمیده سالیان سال توسط مربیان رام کردن حیوانات و چه بسا از زمان بدو تولد در فضای غیر وحشی رام شده است که میتوان مثلا با ملاحظاتی در منزل نگهداشت. این مثال هرچند نارسا جهت این بیان میشود که بگوئیم که هیچکدام از ما تجربه عملی در دمکراسی نداشتیم. حتی اگر هم صد نفر داشتند چون قرار نبود که این صد نفر بتنهایی در ایران زندگی کنند و باید با بقیه همزیستی داشته باشند غیر ممکن بود که بتوان همزیستی بدون گذار از فرایند آموزش شنا، یا رام کردن فرهنگ دیکتاتوری و خرافه و تعصب و خودخواهی و … که محصول هزاران سال فرهنگ سرکوب و استبداد و تاریک اندیشی و …بود و در درون تک تک ما وجودی بسیار فعال داشت، بتوان به همزیستی و دمکراسی و … رسید و اگر نه در آن اقیانوس، حداقل در آن استخر آزادی و دمکراسی و استقلال شنا نمود.
بنابراین ایراد ما به خاموشان و کسانیکه فکر میکنند ربطی به سازمان مجاهدین و پروسه ای که منجر شد تا دو نسل از مردم ایران قربانی رویکرد ایده آلیستی و همان مقوله چپ روی در جامعه شوند. دجالگرانی که با جلوه دادن خودشان بعنوان حیوانات رام مردم را فریفته و آنها را به درون قفس های خود کشیده و به دریدن آنها طی حداقل سی و پنچ سال گذشته پرداختند است.
ایراد دیگر ما این است که خاموشان فکر میکنند سرنوشتی که الان دارند و در خارجه بدور از جامعه و اثر گذاری مثبت در ابعاد میلیونی سرگردان هستند و در واقع مردم ایران را تنها گذاشته ایم علتش (دوباره مانند زمان شاه) فقط و فقط یک بعد مسئله آنهم حاکمیت است و بس. غافل از اینکه آیا دوباره تکرار همان انتظارات شنا در اقیانوس از کسی که جز شنزار ندیده و یا انتظار از اسبی وحشی که سالیان در چراگاههای دیکتاتوری بطور خاص وحشی تر از وحشی بار آمده، بتواند در پیچیده ترین مسابقات اسب دوانی پرش با مانع آنهم در صدر جدول آن بدرخشد نیست؟
اگر یادتان باشد از روز بعد از انقلاب تعداد کتابها و نشریات از صفر به صدها هزار رسیده بود و هر کس از آزادی زن، آزادی بیان، دمکراسی و لغو شکنجه و زندان را از روی کتابها و همان الگو و بهتر بگویم کپی برداری از اطلاعات بدست آمده از خطوط چاپ شده و نه تجربه شده با حداکثر فشارهای ممکن در جامعه جاری و ساری بود. یکی از این مراکز بسیار پرطمطراق سازمان مجاهدین و بطو ر خاص آقای رجوی بود که همچون ناخدای کشتیهای اقیانوس پیما در نوشته ها و جلسات دانشگاه شریف دم از اخبار و اطلاعات اعماق اقیانوسهای آزادی و دمکراسی میزد. ولی چند سال بعد خودش در آزمایشی بسیار ساده دیدیم که چگونه با زنان همچون سلاطین عثمانی در حرمسراها تنظیم کرد، با همرزمانش با شکنجه و زندان و اعدام و خفقان رفتار کرد تا به سکوت و تسلیم وادارشان کند. چگونه با فریب مردم همه را بجان هم انداخت و با زدن راهنمای چپ براست پیچید و همه را بیشتر و بیشتر در بیابان خشک و بی آب گرفتار نمود و میدانیم که تمامی کسانیکه الان در خارجه از کسانیکه فکر میکنند ربطی به مجاهدین دارند یا آنها که ربطی ندارند محصول همین اقدامات آقای رجوی هستند.
اینکه در این نوشته به سهم حاکمیت نمیپردازیم بدین دلیل نیست که سهمی برایش قائل نیستیم. بلکه به این دلیل است که اولا آنچه سهم حاکمیت است در ابعاد بسیار بسیار گسترده بیان شده و کسی نیست که از آن در ابعاد اغراق شده خبر نداشته باشد.
الف: سالهای 60 الی 63
در بدنه هواداران سازمان:
در این دوره تروریسم رجوی موجی از دستگیریها و اعدامها و شکنجه های وسیعی را در کل کشور بدنبال داشت. روزانه شاهد دستگیری گسترده در قسمت های نرم سازمان تحت نام هواداران (دانش آموزی، دانشگاهی، کارمندی، محلات، …)که آقای رجوی آنها را بدون کوچکترین پناهی در چنگال دشمنی که روزانه کشتار نیروها و مقاماتش را همانگونه که بعضی از آنها تیتروار در فوق آمد شاهد بود رها شده بودند به جوخه های اعدام سپرده میشدند. صدها دختر و پسر جوان دانش آموز بدون اینکه گناهی جز فریبخوردگی از رجوی داشته باشند حتی بدون گفتن نام خود به جوخه های اعدام سپرده میشدند.
در میان هواداران دیگر گروهها:
موج خشونت و خونریزی که تروریسم رجوی براه انداخت دامن تمامی گروههای سیاسی را و هواداران آنها را گرفت. یعنی رجوی با شروع کشتارش مجوز قتلعام تمامی دیگر اندیشان را بدست حاکمیت داد. حاکمیتی که در حال جنگ خارجی بود در اوج مشروعیت و حمایت مردمی بدون کوچکترین مشکلی همه گروههای دیگر را بسرنوشت مجاهدین دچار نمود و آنها نیز روانه زندان و شکنجه و میدانهای اعدام شدند.
در میان کادرهای سازمان:
باز بدلیل اینکه مسعود رجوی خود این کشت و کشتار را براه انداخته بود و حتی بدنه اصلی سازمان و اعضای حتی مرکزیت نیز از آن مطلع نبودند بنابراین ضمن برانگیختن خشم و مخالفت آنها از جمله اعتراض یعقوبی و سعادتی، منجر به دستگیری و شهادت تقریبا تمامی بخش رهبری- نظامی سازمان در داخل کشور با فرماندهی موسی خیابانی و صددر صد بخش اجتماعی سازمان با مسئولیت محمد ضابطی، کاظم باقرزاده شد. و تنها بخشی که جان سالم بدر برد، نشریه و تبلیغات با مسئولیت علی زرکش بود. که در اوایل سال 1361 از ایران تمامی توسط بنده از خاک ترکیه خارج شدند.
در میان کادرهای دیگر تشکلهای سیاسی:
وضع به همین روال بود. بسیاری از چهره های سیاسی و فعال غیر مذهبی همانند شکرالله پاکنژاد که ژان پل سارتر نویسنده ترقیخواه فرانسوی نیز متن کامل دفاعیات شکری در بیدادگاههای شاه را بهطور کامل در مجله خود به نام عصر جدید چاپ کرد. و یا سعید سلطانپور از رهبراین سازمان چریکهای فدای خلق ایران و بقیه گروهها همگی یا دستگیر و اعدام و یا مجبور به فرار از کشور شدند. تشکل چریکهای فدایی اقلیت تقریبان بطور کامل از بین رفت و بقول رجوی بزور سازمان مجاهدین و با پولهای رجوی توانستند انگشت شماری در فرانسه به زندگی ادامه دهند و بخش اکثریت نیز عملا عمدتا دستگیرشدند. و آقای فرخ نگهدار بعنوان یک فعال سیاسی در اروپا حضور دارد.
ب: سالهای بین 1363-1365
در این دوره که فعالیتی در داخل نداشتیم عمده تیمهای عملیاتی از عراق اعزام شده و از پاریس هدایت میشدند. تمامی تیمهابدون استثناء همگی در تور رژیم بودند و حتی زمان رسیدن و مسیر حرکت را میدانست، به همین اعتبار بکلی یا در همان بازرسی ورودی شهرها دستگیر میشدند ویا در داخل شهرها…
ج: اعدام های سال 1367
به نظر می رسد فروغ جاویدان به جز قتل عام مجاهدین در میدان جنگ، زمینه ساز اعدام های گسترده در داخل زندانها نیز شده است.بنا به بسیاری از مستندات موجود، اعدام های گسترده سال ۱۳۶۷ از پنجم مرداد ماه آغاز شده است. در صورت دقت این مستندات، اعدامها بلافاصله پس از شکست فروغ جاویدان آغاز شده است”
در روایت رسمی جمهوری اسلامی، از این اعدامها به دلیل حمایت زندانیان از حمله مجاهدین دفاع شده است. برخی شاهدان و زندانیان آن سالها، برنامه ریزی این اعدامها را به قبل از فروغ جاویدان مربوط میدانند. دلیل این مدعا را نیز دورغی بود که مسعود رجوی در هنگام توجیه مجاهدین قبل از شروع عملیات فروغ جاویدان مبنی بر اینکه بزودی تهران را خواهیم گرفت و در آنجا با زندانیان نیز هماهنگ شده است و همه آنها بما خواهند پیوست، تا بدین وسیله مجاهدین را فریب داده و تشویق به رفتن کند میدانند. در صورتیکه به استناد صدها نفری که امروزه در آن روزها زندان بودند، و به ماهیت رجوی پی برده بودند و یا وقتی پی بردند بر علیه دجالگریها و خیانت های او دست به افشاگری زدند، و یا وقتی دوباره به اشرف آمده و مجددا به سازمان پیوستند، خود قربانی زندان، شکنجه، کشتن، و تحویل به صدام … شدند.
به طور کلی، هرچند قطعی نیست که عملیات فروغ جاویدان زمینه ساز اصلی اعدامها باشد، تقریبا تردیدی وجود ندارد که مجموعه عملیاتهای نظامی مجاهدین در ماه های پایانی جنگ بویژه با توجه به توجیه عمومی این عملیات توسط رجوی که در آن اعلام کرد در فتح تهران زندانیان اسیر نیز به ارتش آزادی خواهند پیوست ، بهانه اتخاذ چنین تصمیم فاجعه باری بوده است.
به همین روال است که ما خودمان در ایران در فرقه رجوی در سالهای 60 تا 68 اگر خاطره ها یاری کند بعد از اینکه عملیاتهای نظامی و مسلحانه سازمان با شکست کامل در زمینه سرنگونی و یا به میدان آوردن مردم جهت سرنگونی بیانجامد روبرو شد. و مهمتر اینکه مردم نه تنها حمایتی نکردند بلکه در دافعه ترورهای و خونریزیهای انجام شده مجاهدین و تیم ها و پایگاههای آنها را لو میداند. که فرمانی صادر شد مبنی بر این که تمامی کسانیکه مجاهدین را لو میدهند هدف نظامی خواهند بود.
از این نقطه بود که تروریسم کور رجوی اوج گرفت و شعله های آتش این تروریسم گسترده تر گشته و تبدیل به سونامی خانمان برانداز جنبش شد. براین اساس تمامی کسبه و مردمی که فکر میشد از حاکمیتی که فاسد و ظالم و مستبد و … است حمایت میکنند را ترور میشدند. این جدای از این بود که مثلا به نیروهای مسلحی که از آن دولت حمایت میکردند نیز حمله میشد. خمپاره باران شهرها، و کشتاریی که چه بنده و چه جداشدگان دیگر درنوشته هایمان آورده ایم و چه به استناد اطلاعیه های رجوی، بسیاری از کسبه و حتی کارمندان بانکها و ادارات در همان فاز موسوم به نظامی همزمان با کشتاری که در زندانها و … میشد دسته دسته توسط تیمهای شکار رجوی بعضا با فرماندهی کسانی همچون حسین ابریشمچی که اخیرا در موشکباران لیبرتی کشته شد اجرا میشدند قتلعام میشدند. همانگونه که در فوق گفته شد، رجوی اطلاعیه داد که هر کس از این حاکمیت دفاع کند یا مجاهدین را لو بدهد با جوخه های مرگ روبروست.
توجیه ترور شهروندان توسط رجوی با چه الگویی بود؟
گذشته از مبنایی که همه تروریستها جهت قتل و کشتار مردم بیگناه به جرم حمایت از دولت و یا حکومت در نظر دارند، سازمان در توجیهات درونی از الگوی انقلاب الجزایر استفاده میکرد تا این اقدام را که دافعه بسیاری نیز در تیمهای عملیاتی داشت را توجیه کند، در الگوی الجزایر کسانیکه از فرانسویان حمایت و یا با آنها همکاری … میکردند را هدف ترور قرار میداند. در صورتیکه در الجزایر مبارزین با فرانسه و فرانسوی اشغالگر مواجهه بودند و رجوی در ایران با دولتی که با دست خود مردم و خونی که خود داده بودند به حاکمیت رسیده بود. و چند ماه قبلش در 16 بهمن 1359نیز رجوی رهبری آن را امام و پیشوای توده های انقلابی نامیده بود.
««به هرحال مجموعه اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی چنین اقتضاء نمود که آیت الله خمینی، به قول یکی از دوستان یکشبه، مسئولیت و نقش جبهه ی واحدی را به عهده گرفته و اکنون در مقام پیشوا و امام توده های انقلابی، سررشته تمام کارها و تمام مسئولیت هایی که از این پس در پیش بود برعهده بگیرند»»
توجه داریم که آقای رجوی در نوشته اش از رهبری و نقش خمینی بعنوان مقوله ای که ریشه در تاریخ و جامعه ایران دارد حرف میزند.
کسبه محل از این زاویه اهداف ثابتی شده بودند که نقاط ثابتی در محله بودند و بسیاری مشاهدات داشتند و همه اهل محل را میشناختند. ضمنا عمدتا شاهدین ترورها بودند. و صدای الله و اکبر و تیر اندازی و یا نارنجک اندازیهای تیمهای ترور را مشاهده میکردند. در بسیاری از موارد نیز تیمها به اشتباه کسبه را میزدند چون فکر میکردند علت دستگیری بلافاصله تیمها بعد از عملیات ترور، خبر دادن کسبه ای است که شاهد ترور بوده اند. در صورتیکه اساسا در تورهای گسترده دستگیر میشدند. ولی از آنجاکه ترورهای کور شروع شده بود و رجوی نیز در نشئه شمارش عملیات توجهی به فاجعه ای که این ترورها برای جنبش ببار میآوردند نداشت، ضمنا باید برای رضایت سیاستمداران وقت فرانسه و غرب جهت گرفتن حمایت از آنها آمار عملیاتی تولید میکرد تا انعکاس مطبوعاتی بگیرد. که به بهای هزاران نفر از میلیشیاهایی که بدون کمترین تجربه و شناختی نسبت به جامعه، اثرات تروریسم و سلاح برداشتن، کنش و واکنش جامعه نسبت بدان دستگیر و به جوخه های اعدام سپرده شدند تمام شد.
Pingback: قسمت چهارم: بررسی آنچه مسعود رجوی مبارزه اش میخواند – TanineAshena
Pingback: قسمت چهارم: بررسی آنچه مسعود رجوی مبارزه اش میخواند – TanineAshena
Pingback: قسمت پنجم : بررسی آنچه مسعود رجوی مبارزه اش میخواند |