ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
قسمت دوم: انقلاب ایدئولژیک یا کودتای درون تشکیلاتی
جهت خواندن قسمت اول اینجا را کلیک کنید.
برگزیده ای از همین قسمت:
در اینجا به همه کسانیکه فکر میکنید همخوابگی مسعود رجوی با زنان مجاهد و ترتیب دادن آن توسط مریم رجوی دروغ و اتهام است.
خواهشم این است که از ایندو (مسعودرجوی و مریم عضدانلو) همانگونه که من قبلا خواسته ام، بخواهند که طی یک اطلاعیه رسمی فرقه اش این ادعا را تکذیب کنند.
آنوقت من و مطمئنم بقیه دوستان که شاهد و یا سوژه این اعمال و جریانات بوده اند همه حرفهایمان را پس میگیریم و اعتراف میکنیم که کار اشتباهی کردیم و به جهان اعلام میکنیم که حرفهای ما غلط بوده است.
ولی بدانید که ایندو که اینکار را با توجیه ایدئولژیک و اوج افتخار و رهایی زن است بودن کرده اند قادر نیستند تکذیب کنند.
قسمت دوم
آیا نسل حاضر ایرانیان مستحق امام زمانند تا به آزادی و دمکراسی دست یابند؟
به انسانهای عصری که انقلابهای بزرگی مانند انقلاب کبیر فرانسه و دوران رونسانس، انقلاب اکتبر، انقلاب چین، انقلاب الجزایر، انقلابهای آمریکای لاتین از جمله کوبا، نیکاراگوئه، را تجربه کرده و یا پشت سر دارند و نهضتهای ملی همچون نهضت ملی کردن نفت مصدق کبیر، عبدالناصر در مصر را در کیسه تاریخش دارد.
نسلی که متعلق است به عصر ارتباطات و در جهانی زندگی میکند که متکی است به دستاوردهایی مانند، اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونهای ژنو، بیانیه استقلال آمریکا، و ارگانهایی همچون سازمان ملل، از دستاوردهای عصر آن است.
مهمتر اینکه متعلق به کشوری است که میرزا کوچک خان ها و ستارخان ها، خیابانی ها و مصدقهایش جهان را تحت تاثیر خود و جهل شکنی هایشان قراردادند به نسلی که حنیف نژادها، بیژن جزنی ها و احمد رضایی ها و گلسرخی ها و بسیاری از انقلابین غیر دینی را در پشت سر دارد و هنوز گرمای خون آنها به سردی نگرائیده است نمیتوان امام زمان جهل و نادانی تحمیل کرد.
زهی بیشرمی و وقاحت و ننگ و نفرین به این نگاه تحقیرآمیز و توهین به شعور نسلی که خود شیادانه آنرا نسل انقلاب مینامیدید. اگر قرار بود کسی به شیادیهای رجوی تن بدهد چه نیازی بود که در مقابل خمینی بایستد؟ و باردیگر بدست رجوی به بند و زندان و شکنجه کشیده شوند؟ آقای رجوی شما دیر آمده ای ولی خیلی زودتر از همه میخواهی بروی؟
دير آمدي اي نگار سرمست
زودت ندهيم دامن از دست
فراموش نکن خمینی همه چیز آن دستگاه امام زمان بازی که شما راه انداختی را یکجا داشت که بسیار هم داشت. هم سن و سال هم لباس و قشر و مکتبش و هم ساز و کار مسجد ومنبر و هم فرهنگی در دل ملیونها مادر و پدری که در دوران شاه لائیک حتی بیشتر به مذهب روی آورده بودند را.
ضمن اینکه او انقلابی به بزرگی انقلاب 22 بهمن را نیز به پیروزی رسانده بود و در نتیجه عوام الناس او را در ماه میدیدند. قداستی که نه در ایران که در جهان طنین انداخت وهنوز هم از بین نرفته است. با پیشینه ای چند صد ساله، با باوری که به قول یکی از مجاهدین از جهنم شما رسته، “میلیونها مرده و زنده پشت آن بوده و هست”، ولی با این وجود او این ادعایی که شما کردید را نکرد. اما خمینی خوب متوجه میشد که شما از روز اول بدنبال چه هستی طوریکه بعد از تجمع امجدید گفت: “پسرک میگوید رهبراست”.
همگان شاهد رویکرد نسل حاضر ایرانیان آزاده با خمینی بودیم. آنگاه شما جدای از به سرقت بردن میراث حنیف نژاد بقیه کارنامه تان درنزد مردم ایران مملو است از خیانت و اعمالی که مردم ایران با هیچگونه سوس چپ نمایانه و و سوپر روشنفکرمآبانه برایشان قابل هضم نبوده و نیست. آنها در واقعیت چهر و صحنه سیاسی و ایدئولژیک شما خیانت و همدستی با دشمن مردم ایران “صدام حسین” میبینند.
صدامی که دست در کشتار نه تنها مردم خودش با بمب و سلاحهای شیمیایی بلکه دست در خون مردم ایران داشت. شهرها، خانه و کاشانه و زن و فرزند و پسر و پدر همین مردم را به خاک و خون کشیده بود.
مردم ایران شما را در التماس و دریوزگی برای یک دیدار با این جنایتکار در دفتر وزیر اطلاعاتش دیده اند، آنهم همانگونه که خودت در ویدئویی که از آن جلسه گرفته شده با بیشرمی بیان میکنی: “نه بدلایل سیاسی که بدلایل قلبی!!!!! است که میخواهم آقای رئیس جمهور صدام حسین صاحب خانه ام را ببینم و این حق من است”. مردم ایران شما را در فروختن مجاهدین قیام کرده علیه دجالگریهای شما (بهترین فرزندان ایران زمین) به حبوش برای بستن دهانشان و فرستادن به نزد رژیم دیده اند.
مردم ایران در چهره شما ترورهای کور و خمپاره زدنها به شهرها را با گوشت و پوست لمس کرده اند.
آنها همچنین شما را به خیانت به همرزمان خود، فرار از جنگ و جبهه نه یکبار که هر بار پیش آمده، در شکنجه و زندان و سرکوب کسانیکه تادیروز دوشا دوش خودت بوده اند مانند پرویز یعقوبی ها، علی زرکش ها، مهدی افتخاری ها، و همه مجاهدینی که ستم تو را چشیده اند میشناسند.
شما را در به خاک و خون کشاندن هزاران مجاهد در این سو و هزاران نفر در سوی مردم ایران، خود فروشی سیاسی و همدستی با جنایتکارترین حاکمیتها و جناحهای موجود در جهان برای رسیدن به امامت و قدرت میشناسند.
بنا بر تجربه برخورد مردم ایران با خمینی، میبینید که اگر آقای رجوی همه این جنایاتی که مرتکب شده و میشوید، در کارنامه خود نداشتید نیز این دجالگری شما خریدار نداشت چه برسد با کارنامه فوق الذکر که فقط مشتی از خروار بود.
آقای رجوی میخواهستید که نسل حنیف نژاد در مقابل این تحقیر و توهین به همه آگاهی و تاریخ خود، به بشریت و شعور انسان سکوت کند و رجوی را به این روزی که انداخت نیندازد؟
زهی خیال باطل. آقای رجوی مگر بزبان اشد خودت در جلسه عمومی با حضور تمامی مجاهدین نگفتی که:
“همه شما آمده بودید کمک من کنید، ولی علیه من شدید”.
بله درست است. انتظار دیگری از نسل انقلابی حنیف نژاد نمیتوان داشت. آنها آمده بودند که نیرنگ و فریب و دجالگری و خرافه و اوهام پرستی را ریشه کن کنند و وقتی که خود تو را دزد غافله و مرتجع تر و شیاد تر از همه دیدند علیه تو شوریدند.
درود و سلام به همه آنها زمانیکه زاده شدند و زمانیکه سر بر خاک خواهند گذاشت. نسلی که حاضر شد زمانیکه هیچ چاره ای نداشت و در سیاه چالهای فیزیکی و روحی و روانی تو قرار داشت حتی با خود کشی دست به اعتراض بزند، ولی به دیکتاتوری، دجالگری، شیادی، فریب و نیرنگ های تو تن ندهد.
مردم ایران به همه آنها افتخار کرده و میکنند و در آینده نیز همه این زنان و مردان را در تاریخ خود با افتخار یاد خواهند کرد از یعقوبی و سعادتی گرفته تا اسماعیل وفا، سعید جمالی تا آخرین جداشدگان.
این در جبهه کسانیکه دیدگاها مذهبی بودند. هنوز هیچ اشاره ای به نسل انقلابی غیر مسلمان نکرده ایم که چه مقاومتی کردند، از جمله از همه کسانیکه حتی در شورای پوشالی خودت که در آن همین محتوای دجالگونه و دیکتاتور مابانه را به پیش میبردی، رو در رویت ایستادند و از آن خارج شدند، همچون آقا و خانم متین دفتری، شکری، اصفهانی، قصیم، روحانی، …. و بسیاری که پیش و بعد از آنها از شورا جدا شدند، درود و سلام به همه کسانیکه تسلیم شیادی و خرافه و دیکتاتوری نشدند.
رجوی چگونه زنان را به همبستر شدن با خودش میکشاند؟
شاید مردم ایران و بسیاری که از نزدیک و طی دهه ها در تشکیلات رجوی گرفتار نبوده اند ندانند که همه داستانهای گردهمآیی ترمینال خزانه، انجمن میثاق خیابان شیروخورشید و شهادتهایی همچون عباس عمانی، گرد همآیی دانشگاه، رژه میلیشا، امجدیه، سی خرداد، 5 مهر، تا جاسوسی برای شوروی … کشتارهایی همچون 7تیر، دفتر نخست وزیری، … تا طلاق و ازدواجهای ننگین شما تا دجالگریهایی تحت نام پروازهای تاریخساز به فرانسه و از فرانسه، تا انقلاب ایدئولژیک تا حذف یعقوبی و علی زرکش و بسیاری دیگر، تا آفتاب و فروغ و … و البته سرکوب و زندان، شکنجه و کشتن همین مجاهدینی که در مقابل خمینی ایستادند و بدلیل عنصر انقلابی درونشان در مقابل دیکتاتوری و دجالگری بسیار شیادانه تر و وقیحانه تر رجوی نیز ایستادند، همه و همه برای رجوی بازی ای بجز شهوت رانی او نبوده. شهوت امامت و امام زمان بودن.
بله آقای رجوی شما تنها میتوانستی این شیادی بزرگ و آشکار، این خیانت به شعور انسان را با بکارگیری و دست به دامن شدن به عنصر حقیر و پستی همچون مریم عضدانلو پیش ببری، که بعد از جذب او به خودت زمانی که همسری در میان همرزمانت داشت، زمانیکه هنوز خون اشرف خشک نشده بوه، در دستگاه (شوهر رده ای) که خودت آنرا هزاران بار تکرار کرده ای، بخدمت بگیری که این ذهنیت بیمارگونه و لاعلاج را با او به پیش ببری.
{{ در توضیح (شوهر رده) باید گفت: آقای رجوی اینگونه دیکته میکند که: “ایدئولژی و جهان بینی زنان عالم، ایدئولژی من آنم که شوهرم است” میباشد. یعنی زنان به نوبه خود بدلیل از خود بیگانگی، هویت خود را در آنچه شوهرانشان هستند میدانند. بنابراین تعریف، زنان تماما بدنبال یافتن شوهری هستند که موقعیت بالاتری دارد. اگر در اجتماع باشد یکطور اگر در محیط کار و اداره و دانشگاه باشد یکطور و اگر در یک تشکل سیاسی است چشم داشتن به شوهری که رده بالاتر را دارد. }}
طبق تعریف رجوی هیچ زنی نبوده و نیست که از این امر مستثناء باشد از جمله مریم عضدانلو. رجوی برای توجیه کار کثیفی که با مریم عضدانلو کرده بود و برای آسوده کردن خیال او و چه بسا مهدی ابریشمچی، در این دستگاه ایدئولژیک خود یک استثناء قرار میدهد، (که بعدها نیز بستری شد برای همخوابگی با دیگر زنان مجاهد) و آن این بود که اگر براساس دیدگاه (شوهر- رده) آن فرد بالاتری که زنان بدنبالش هستند و میخواهند که مال او باشند، اگر مسعود رجوی که امام زمان است باشد ایرادی که ندارد هیچ، بلکه این تمایل و این خواستگاه بسیار انقلابی، رهاییبخش و آزاد کننده زنان از زنجیرهای بردگی و بندگی است!!! و میگفت که همه زنان باید عاشق من باشند. در توجیه بازهم شیادانه آن میگفت که من عاشق محمد حنیف نژاد بودم؟!!!! و وقتی لباسش را در میآورد طور دیگری به او نگاه میکردم؟!!!!!
به همه مقدسات قسم که اینها هیچکدام تحلیل یا خدایی نکرده اتهام نیست. بلکه عین آموزها و گفته های رجویها (مسعود رجوی و مریم عضدانلو) ست. و تازه از نظر رجویها تنها زنانی به این مرتبه راه می یافتند که از بسیاری از قید و بندها جسته باشند.
بر همین اساس نیز بوده است که به مریم رجوی با استفاده از تمامی اهرمهای تشکیلاتی فشار ایدئولژیک میآورد که اگر شما مرا فقط برای خودت بخواهی این عین استثمار من (رهبری عقیدتی- امام زمان- خلیفه مسلمین جهان) است و برتری طلبی تو نسبت به دیگر زنان مجاهد را نشان میدهد، که همان دستگاه استثماری است.
درصورتیکه اگر همین مسیری که خودت رفتی(دست کشیدن از همسر خود و به عقد و ازواج من در آمدن) را برای دیگر زنان هم مهیا کنی مشخص میشود که این کار تو نه برای دست یابی انحصاری به من که به دلیل نزدیک شدن به رهبر عقیدتی بوده.
بنابراین مریم عضدانلو بشتاب که هرچه زوتر خود را از این دیدگاه استثماری رها کرده و دیگر زنان را با هر حیله و نیرنگی که میتوانی به همان مسیری که خودت رفتی رهنمون شو. و این بود آغاز جریان همبستر شدن رجوی با زنان شورای رهبری. جزئیات آن توسط جداشدگان بسیار طرح شده است که در دسترس همگان هست.
چرا رجوی نیاز دارد که با زنان مجاهد همبستر شود؟
یادم هست همسر سابق من که جزء شورای رهبری سازمان هم هست برایم در فرصتهایی که پیش میآمد در بهت و ناباوری تعریف میکرد که مریم رجوی در جلساتی که بطور عمومی برای زنان میگذاشت و مسعود نیز حضور داشت، اصرار داشت که مسعود رجوی با شما محرم است و نیازی به پوشاندن خودتان نیست. یعنی روند مغزشویی برای آماده کردن زنان برای مراحل نهایی همچون رقص رهایی و پا گذاشتن در جای پای مریم عضدانلو سالها کار شده است.
بنابر همه اعترافاتی که همسرانمان در خلوت با ما داشتند و یا آنها که بعدها توانستند از چنگال رجوی بگریزند افشاء کردند که مریم عضدانلو مرتب به زنان میگفت که مگر شما نیز نمیخواهید مسیری که من رفتم را بروید. مگر نمیخواهید که پا جای پای من بگذارید پس باید از قید و بندهای ارتجایی و واپسگرایانه رها شده و به مسعود وصل شوید. همان مسیری که من رفتم… اینرا سالیان درگوش زنان مجاهد میخواند. البته برای مردان نیز این تکرار میشد. ولی در مورد زنان مصداق عملی آن همان بود که منجر شد به ابتدا بیرون آوردن رحم زنان، و سپس همخوابگی با رجوی برای رهایی از قید و زنجیر بردگی و بندگی و وصل شدن به مسعود با همخوابگی با او.
لازم به ذکر نیست که این مسیریست که توسط تمامی فرقه های مخربی که نه در ایران که در سراسر جهان طی شده و میشود. جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید در اینترنت جستجوکنید و انبوه کتب و مقالات و ترجمه و اطلاعات دقیق از گزارشات قربانیان فرقه های مخرب را بخوانید که هیچ ربطی و شناختی هم از آقا و خانم رجوی ندارند ولی عینا همین مسیر یعنی با داشتن یک رهبر رجوی صفت و یک زن مریم گونه، زمینه همخوابگی زنان عضو فرقه را برایش مهیا میکرده است. تمامی آنها نیز توجیه شان این بوده است که این مسیر رهایی شماست. این مسئله چه در زمینه سوء استفاده جنسی از زنان و کودکان در فرقه های مذهبی درغرب که امکان مطالعه و بررسی آنها بوده است رواج فراوانی داشته است. مراجعه شود به مقاله استفان آ. کنت از دانشگاه آلبرتا، ادمونتون کانادا،
در اینجا به همه کسانیکه فکر میکنید همخوابگی مسعود رجوی با زنان مجاهد و ترتیب دادن آن توسط مریم رجوی دروغ و اتهام است.
خواهشم این است که از ایندو (مسعودرجوی و مریم عضدانلو) همانگونه که من قبلا خواسته ام، بخواهند که طی یک اطلاعیه رسمی فرقه اش این ادعا را تکذیب کنند.
آنوقت من و مطمئنم بقیه دوستان که شاهد و یا سوژه این اعمال و جریانات بوده اند همه حرفهایمان را پس میگیریم و اعتراف میکنیم که کار اشتباهی کردیم و به جهان اعلام میکنیم که حرفهای ما غلط بوده است.
ولی بدانید که ایندو که اینکار را با توجیه ایدئولژیک و اوج افتخار و رهایی زن است بودن کرده اند قادر نیستند تکذیب کنند.
آنچه ما شاهد بودیم، هرچه کفگیر استراتژی و سیاست و نظامت در سازمان بیشتر به ته دیگ میخورد رویکردهای امام زمانی رجوی نیز بیشتر و بیشتر بارز میگردید. یعنی توصل جستن به دجالگری، نیرنگ و فریب و تهمت و باند بازی و زندان و شکنجه و حذف درمقابل تصحیح و پاسخگویی.
بحث با آقای رجوی این نیست که چرا به امام زمان و فلسفه امام زمان معتقد هستند. هر کس میتواند و آزاد است که اعتقادات فلسفی خودش را داشته باشد. حتی میتواند معتقد باشد که خودش امام زمان است. یا بالاتر اصلا ادعای بالاتری بکند. که حداکثر سرو کارش با تیمارستان خواهد بود و اگر جمهوری دمکراتیک اسلامی ایران رجوی و یا جمهوری اسلامی ایران باشد خوب حلق آویز میگردد. که ما صد در صد با این کار مخالفیم. در مورد محتوای این اعتقاد و فکر و کار برد آن در ادوار گذشته فعلا بحثی نداریم.
بحث با آقای رجوی این است که در راس یک تشکل سیاسی قرارگرفتن در کشوری که به شما اعتماد کرده است. مردمی که آشکارا در مقابل همه افکار عقب افتاده، وهم وخرافه، که میخواهد با تکیه به آن میلیونها انسان را به زنجیر بکشاند، ایستاده اند، شما دجالانه و با دروغ و فریب خود را در مقابل آن افکار عقب مانده و همراه با نسل بپا خواسته نشان دادی و یک نسل و مردم ایران را به قربانگاه بردی در صورتیکه خودت سیاه تر از آن در اندیشه ات داشتی و داری، و در اساس حرف شما به خمینی و رژیم این نبوده که او مرتجع بوده است آنگونه که شما در تمامی فاز سیاسی و نظامی و همواره مطرح میکردی و میکنی، این بود که چرا جای مرا گرفته اید. این منم که خلیفه مسلمین جهانم. این منم که امام زمانم.
امامتی که خود خمینی آنرا مطرح نکرد بلکه اطرافیانش مطرح کردند و مردم ایران نیز هر کس فراخور حال خود بدان واکنش نشان دادند. و شما کماکان بعد از انتقام گیری از مردم ایران در فاز نظامی و کشتار مردم در داخل و سپس در جبهه ها، با همکاری مریم رجوی انتقامتان را از مجاهدین گرفته و میگیرید.
شما در واقع همانگونه که بعدها علنی و با کین و قیض نسبت به مردم ایران مطرح میشد طرف حسابت مردم ایران بودند که انتقامت را از آنها میخواستی بگیری که گرفتی، که چرا امام زمانی مرا به رسمیت نمیشناسند ولی به خمینی گفتند امام. و علنا در جلسات محدود و حتی عمومی توسط مریم رجوی و مهوش سپهری مطرح میشد که این مردم را باید ریخت به زباله دان چون به فرمان مسعود لبیک نمیگویند، امامت او را نمیپذیرند. همان که لایق خمینی هستند!!!!
بله آقای رجوی بحث شما همین بوده و هست بقیه کذابیت است و بس. شما به خمینی گفتید مرتجع، در صورتیکه وقتی در مقابل افکار ارتجاعی شما همین مجاهدین ایستادند دست به سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام زدید. اگر خمینی به قول خودش با دسته اشرار مواجهه بود شما با مردم ایران و با مجاهدین روبرو بودید.
آیا بحث انقلاب ایدئولژیک هیچ ربطی به مسائل مبارزاتی و سیاسی و نظامی دارد؟
در جواب فشرده ای به این سوال باید گفت که رجوی که دیدگاه امام زمان بودن را از زندان و حداقل بعد از شهادت حنیف نژاد با خود داشته مبنای تمامی حرکات سیاسی و سمت و سو دهند او بوده و هست. ولی قطعا بدلیل حضور کسی مانند خمینی و نقش مذهبی او و حمایتی که داشت از یک سو و حضور انبوه نیروهای سیاسی از ملی تا مارکسیست و … و جو عمومی کشور جرات طرح علنی آنرا در ایران نداشت.
با توجه به جریانات سیاسی کشور و اینکه با سرعت بسیار زیادی که خلاف تصور رجوی بود سازمان بعد از اعلام مبارزه مسلحانه با حاکمیت عملا در داخل کشور به پایان رسید و بدنبال آن مخالفتی که بطور جد با رجوی از درون تشکیلات سازمان بدلیل سیاست تروریستی او با پیش آهنگی آقای پرویز یعقوبی و در ادامه آن نامه محمدرضا سعادتی شکل گرفت و در پیوستن جدی علی زرکش به جمع مخالفین رجوی در جریان جمعبندی سه ساله مقاومت، که البته بدنبال شکستهای سیاسی و نظامی بود، آقای رجوی موضوع رسالت و امام زمان و خلیفه مسلمین بودن را بطور جد در تهدید میبیند. از این روی به فکر طرح آن بصورت مرحله ای میافتد که در سال 1363 آنرا همانگونه که همگان میدانند طرح و با کمک مریم رجوی از شر یعقوبی و زرکش خلاص میشود.
با این موفقیت مقطعی و با شروع طرح انتقال به عراق موضوع مسکوت ماند. چون از شر معاندین اصلی راحت شده، در ضمن در عراق زمینه هایی از بظاهر فعالیت و ابراز وجود نظامی برای رجوی پیدا میشود که میتواند شکست فضاحت بار جنبش را تا حدودی تحت الشعاع قراردهد و دهان مخالفین را ببندد.
صدام با باز کردن مرزهای ایران برای کشتار سربازان ایرانی توسط رجوی کمک شایانی به وی نمود تا رجوی شکست دوره اول را پشت سر بگذارد و تا حدودی دهانها را ببندد طوری که علی زرکش نیز تا حدودی متقاعد شده و سکوت میکند. حتی زمانیکه عملیات فروغ جاویدان رجوی مطرح میشود علیرغم شک و تردید بسیار آشکار در این اقدام جنون آمیز رجوی، (همانگونه که در نامه اش به همسرش قبل از رفتن به عملیات فروغ نوشته است) علی زرکش به عملیات فروغ کشیده میشود.
با شکست دوباره این اقدام جنون آمیز تحت نام فروغ جاویدان، رجوی آنرا تیر خلاصی به موقعیت خودش میبیند. ضمن اینکه رجوی میدانست که با داستان فروغ و بسته شدن مرزهای ایران و عراق (بدلیل پایان جنگ، بدلایل بین المللی و قراردادی که با رژیم بسته میشد عراق دیگر نمیتوانست از مرزهایش اجازه عبور تیم های سازمان را بده تا در ایران دست به اقدام نظامی و ترور بزند. البته بعدها که صدام نیازمند این اقدامات تروریستی در داخل ایران بود مجوز عبور داد و خمپاره زدن شروع شد که البته سازمان اعلام میکرد که مجریان از همان داخل ایران عمل میکنند، تا مشکل بین المللی برای صدام عزیز! پیش نیاید.) با این بسته شدن مرزها، قفل شدن در عراق و بن بست مطلق است برای رجوی، و باید برای نجات این امام زمان کاری بکند. و شروع به اقدامات برای زمینه سازی طرح رسالت و امام زمان بودنش میکند. بدین صورت که:
در ترس از انفجار ناشی از کشته شدن بیش از 1400 تن از مجاهدین در طی دو سه روز در مقابل فتح تهران در یک اقدام فوری همه کسانیکه همسرشان را از دست داده بودند به ازدواج همدیگر درمیاورد. تا فرصت کند دهانها را ببندد. ما روزانه شاهد چندین عروسی و جشن درست بعد از کشته شدن تعداد زیادی از همرزمانمان بودیم. بسیاری بودند که چند روز بود عروسی کرده بودند که عملیات فروغ اجرا شد و هردو یا یکی کشته شدند. پائین سازمان را با عروسی ها سرگرم نمود و خودش با بقیه به جمعبندی و بستن دهان بالاتر ها نشست.
در جریان جمعبندی شکست عملیات فروغ، همه تقصیرها را بگردن کشته ها و مجاهدینی که در صحنه بودند و محمود عطایی انداخت. همانگونه که نهایتا شکست قبلی را به گردن علی زرکش انداخته بود. و همه مجاهدین را وادار کرد که بگویند مقصر تک تک مجاهدین بودند که شکست فروغ را خوردند. درجمعبندی عنوان کرد که تمامی شما که در صحنه بودید به فکر زن و فرزند بودید و نتوانستید بجنگید!!!
خدا را شاهد میگریم که بنده و همسرم که هردو در عملیات فروغ حضور داشتیم، و من جزء سه تیپ اولی بودم که در تنگه معروف به چهارزبر کرمانشاه روز سه شنبه صبح (روز دوم عملیات) بعنوان فرمانده پشتیبانی هنگام حمل مهمات بداخل تنگه زیر بمباران هوایی و زیر تیر مستقیم تک تیراندازان رژیم که توسط همانها نیز زخمی شدم تا روز ششم که بهمراه زخمی های دیگر شامل ستونی از کامیون و مینی بوس که مانند بار بر روی هم از زن و مرد پر بود از زخمی ها که مسئولیت بازگرداندن آنها به عراق به من داده شد، تنها و تنها در بیمارستان مدینه الطب بغداد بعد از عمل جراحی بود که من به ذهنم آمد که همسرم کجاست.
سپس شروع کرد به برگزاری نشستهای امام زمان. هنوز هم جرات نمیکرد که خودش بگوید که من امام زمانم، و در قالب یک نشست که به کسی نگفته بودند که چه نشستی است موضوع را تلاش نمود که باز کند. که فرماندهان را فراخواندند و ما همه رفتیم. مسعود با کمک مریم رجوی تلاش بسیاری کردند که موضوع را تفهیم کنند ولی آنقدر بیتفاوتی و بی توجهی به این مسئله نشان داده شد که رجوی نتوانست آنرا ادامه دهد.
اولا در همان نشست که حدود دویست نفری بودند علیرغم حضور رجویها بسیاری هنگام نشست در بیرون جلسه به صحبت و تعجب از طرح چنین موضوعی آنهم در شرایط کنونی مشغول بودند.
در ثانی کسانیکه وارد بحث میشدند اصل تفکر امام زمان را به زیر سوال میبردند و بحث حول این بود که آیا رجوی آمده موضوع امام زمان را رد کند. فرهاد منانی از مزدوران زمان شاه رجوی در رد آن صحبت کرد. یکی دو واکنش آبکی نیز از بعضی کاسه لیسان مانند دکتر یحیی دانپزشک صورت گرفت که بقیه حالت تهوع به آنها دست داد و خلاصه نشست با شکست مفتضحانه ای به پایان رسید.
از طرفی رسم این بود که بعد از نشست رجوی و طرح بحثی توسط او همه شرکت کنندگان باید بعد از نشست گزارش مینوشتند که چه درک و دریافتی از نشست داشتهاند.
همسرم در آن زمان دفتر مریم رجوی بود در این زمان تعریف میکرد که واکنشها بعد از نشست امام زمان آنقدر بد بوده که رجویها را حسابی عصبانی کرده بود. خیلی ها در گزارشات خود بجای تائید و یا بیان اینکه بله فهمیدیم که رجوی امام زمان است نه تنها این چیز ها نبود که تماما در رد این تفکر و ربط دادن آن به ارتجاع و عقب ماندگی و اینکه ما آمده ایم که با همین اوهام و تفکرات واپسگرایانه مبارزه کنیم. خیلی ها هم فکر میکرده اند که رجوی میخواسته آنها را تست کند که آیا افکار عقب افتاده دارند یاخیر و حسابی به این تفکر امام زمان حمله کرده و گفته بودند که کسی که این افکار را دارد همان خمینی است و باید خمینی درونش را بیرون بریزد…
وقتی رجوی با این وضعیت در مورد بحث امام زمانی خود مواجه شد که بطور شدیدی با آن مخالفت گردید. البته خیلی ها چنین قصدی نداشتند که با رجوی مخالفت کنند عمدتا قصد بحث رجوی را که میخواست بگوید من امام زمانم را متوجه نشده بودند. و نا خواسته افکار و درک و دریافت و اعتقادات خود را از امام زمان که بسیار با آن زاویه داشتند نوشتند که همگی بر ضد طرح آن بود. به همین دلیل بود که رفت با بحث طلاق اجباری و مسئول اولی مریم عضدانلو و رهبری عقیدتی (همان تعریف و فارسی یا بیان دیگری از امام زمان) به میدان آمد. یعنی اینبار بصورت تحمیل امام زمان نه طرح و قبول آن توسط مجاهدین آمد.
ادامه دارد.
تشکر از نظرات داده شده
Pingback: یک سند دیگر از خیانت و جنایت رجوی در حق مجاهدین خلق ایران |