ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
علیرضا طاهرلو، ازچاله خمینی تا سیاهچاله رجوی – نکبت۲۲ افشاگری سیامک نادری
علیرضا طاهرلو، ازچاله خمینی تا سیاهچاله رجوی – نکبت۲۲
علیرضا طاهرلو
ازچاله خمینی بیرون آمد
ودر سیاهچاله رجوی
وبازجویی ها و شکنجه و…سوختن درآتش کشته شد
درآبانماه ۱۳۹۴ یک روز د- ل وغ-غ به خانه من آمدند. من به د- ل گفتم اسم توهم دراینترنت درداستان زندانهای سال ۷۳هست وخاطراتی که ازعلیرضا طاهرلوکه زیرشدیدترین شکنجه های وحشیانه قرارگرفته وپس ازدرهم شکستن، ازهمه می خواست که اعتراف کنند نفوذی هستند با دیدن این صحنه اکثرافراداتاق دچار ترس وحشت شدند. گفتم اسم تورا هم آورده اند که برگه اعتراف به نفوذی بودن را امضا کردی. د- ل باشنیدن اسم علیرضا طاهرلوابتدا جا خورد ا ّما وقتی شنید که اسم اوراهم دراینترنت نوشته اند که اعتراف کرده…، غیض وکینه اش را ازشکستن حرمت خودش درسال۷۳ ،درچشمها وچهره اش بروز داد. د- ل درسال ۶۴-۶۵ در۱۷سالگی به سازمان پیوسته بود. دوبرادرش که از چهره های شناخته شده وافرادی امین ومردمدار… ارومیه بودند، توسط رژیم اعدام شده بودند. تمام داستان علیرضا طاهرلو توسط چندین شاهد دراینترنت گذاشته شده است. د- ل گفت:» من فقط برای همین ازسازمان بیرون آمده ام. بیست سال صبرکردم وتمام این جنایت ها وخیانت ها را افشاء خواهم کرد. هنگام جدا شدن، همه این حرفها را هم به جواد خراسان گفتم که همه چیزرا افشاء خواهم کرد.) مسئول فعلی جدا شدگان درآلبانی، که خود ازبازجویان وشکنجه گران سال ۷۳بود( اومی گفت:» وقتی جنایات سال ۷۳ را به جواد خراسان بهنگام اعلام جدا شدنم می گفتم سرش پایین بود وبالا نمی گرفت وفقط حرفها ی من را می نوشت. وبعد با سرافکندگی طوری که به من حق می داد گفت:»فقط به همین خاطر)زندان ۷۳و شکنجه ها واعتراف گیری ها …(توحق داری جدا بشوی!.« جواد مثل یک موش شده بود. چون خودش هم یکی ازهمان شکنجه گران بود!.«
سپس من فشرده ایی ازآنچه برسرعلیرضاطاهرلو آمده را به د- ل وغ-غ گفتم. ازاینکه براثرشکنجه هانیمه جان شده بود وخودش ازشکنجه ها تعریف می کرد واینکه:» چطور رگ دستانش را زده بود، عادل رئیس زندان ونریمان که شکنجه گر بود به اوگفته بود:» اگرنفوذی نیستی بیا با این کاتررگ دستت را بزن« وعلیرضا ۱۰-۱۵ بار زده وخون فوران کرده وازحال رفته بود، تا اینکه بعدا دیده داخل یک سلول است با دست باند پیچی شده. یکی دوهفته بعد بازاین داستان تکرار شده وبا فحاشی…گفته اند:» خودت را به موش ُمردگی نزن مزدور کثیف اگرراست می گویی باز بااین کاتررگ دستت را بزن.« علیرضا دست دیگرش را با کاترمی زند، وقتی به هوش می آید، جواد خراسان واسد ّللا مثنی بالای سرش بودند وبه او گفته اند:»اگراعتراض کنی می بریم آتشت می زنیم.« پرسیده من کجا هستم ؟ گفتند:» بیمارستا ن بغداد« ویک ماه آنجا بستری بوده، وبازاورا به زندان آوردند. بعد به دادگاه رجوی برده اند.«
اسد الله مثنی یکی ازکثیف ترین بازجو وشکنجه گران رجوی است. وهمچنین دربیشترسربه نیست کردن افراد دست داشته است. ودرسالهای ۸۸ به بعد درستاد تبلیغات مسئول امنیت ستاد مسئول کنترل امنیتی افرادتشکیلات بود. وبعضا برای سفید سازی، مصاحبه هایی را هم برای سیمای مقاومت با او انجام می دادند.
علیرضا درپایان صحبت هایش با یکی ازب ّچه ها آهی کشید و گفت:»این هم سرنوشت من یا »پاداش من« درمقابل۱۰ سال زندان رژیم به خاطر هواداری ازاین سازمان ورهبریش…، حالا هم هیچ راهی ندارم. باید بمانم و با این همه تناقض زندگی کنم، نمی شود کاری کرد، به هرحال خیلی دیرماهیّت سازمان برایم مشخص شد.« می گفت:» ده سال درزندان های رژیم خمینی بودم. الان هم درزندان مجاهدین. دیگر به چه کسی اعتماد کنم!…« علیرضا راچون خیلی شکنجه شده بودسلول به سلول می چرخاندند تا همه را بترسانند وزهرچشم بگیرند. خودش می گفت:» بیشتر از۱۰ سلول مرا برده اند ازاینکه بعدازشکنجه های بسیار بلاخره درهم می شکند و شروع به کوبیدن درب سلول میکند وفریاد میزند: من مزدورخمینی هستم…. من نفوذی وزارت اطلاعات هستم… می خواهم اعتراف کنم که من مزدور خمینی … خواهش میکنم درب را باز کنید… می خواهم اعتراف کنم. مستمر به درمیکوبید. و به او کاغذ وقلم میدهند و اواعتراف میکند که …مزدور وعامل نفوذی رژیم…است.
ازآن به بعدبطورمستمروضعیّت افرادی که درسلول بودند را به بازجویان گزارش میداد دراتاق هم به همه می گفت:» باید اعتراف نامه بنویسید تا شکنجه نشوید!، وا ّلا همه مارا به شکل وحشیانه خواهند کشت!، به دروغ هم که شده اعتراف کنید چون بازجوها هدفشان این است که از ما اعتراف بگیرندنفوذی هستیم وبرای تروررهبری به اشرف آمده ایم!« علیرضا به صراحت می گفت:» من نفرارشد بند هستم.« و با همه تکی صحبت و تشویق به اعتراف نوشتن می کرد.) سناریو سازی وبرنامه رجوی برای نوشتن اعتراف به نفوذی بودن کجا ؟، و پروژه رفع ابهام وکشف نفوذی رژیم کجا؟)
به د- ل وغ-غ گفتم: اسم خیلی ها که درسال۷۳ زندانی بودند دراینترنت هست وکسانیکه زیرشکنجه کشته شدند.الان عصر اینترنت است!. چیزی که رجوی درسال ۷۳فکرش را نکرده بود!.ازهمین جا باید به رجوی گفت: صنایع نظامی فکر اینجایش را نکرده بود!.)این تکه کلام رجوی بود که می گفت صنایع نظامی فکر اینجایش را کرده بود.(
علیرضا درنشست حوض
داستان علیرضا طاهرلو به اینجا ختم نشد، او مجبور بود به همین شکل بقول خودش با دوگانگی زجرآوری با سازمان ورهبری انطباق کارکند.
کما اینکه درنشستهای حوض درسال ۷۴ علیرضا دراثنای صحبتهای رجوی، به یکباره فریاد کشیدکه طنین اش درتمام سلان پیچید ، و سلان درسکوت مطلق فرو رفت. رجوی هم جا خورد ا ّماسکوت کرد. سپس علیرضا فریاد میزد: »بس است. دیگر بس است. برادر)رجوی( را اذیّت نکنید. چی از جون برادر میخواهید؟« لبخند رضایت رجوی بر لبانش نشست
. برهم خوردن تعادل ذهن ناشی ازشکنجه ها
یکباردر نشست اعضای قدیمی سازمان دراشرف بود، رجوی طبق معمول می گفت: شما به انقلاب پایبند نیستید وازارزشهای مجاهدین سخن سرمی داد.
علیرضا رفت پشت میکرفون، ودردفاع ازبحث رجوی گفت: می گویند که میمونها وقتی آتش سوزی می شود ب ّچه یشان را بلند می کنند ومی گذارند روی سرشان تا ب ّچه یشان آسیب نبیند ا ّما وقتی حرارت زیاد می شود وشعلهٔ آتش پاهای میمون را می سوزاند، میمون ب ّچه را می گذارد زیرپایش وخودش می رود روی ب ّچه اش، تا پاهایش نسوزد!، ماهم که درسازمان هستیم با ارزشها ی سازمان وانقلاب مریم چنین کاری می کنیم!، دراین حین صدای جمعیت حاضردرسلان ازچنین مثلا وتشبیه توهین آمیزی…بلند شد که با لحنی که تو سرعلیرضا می زدند می گفتند:» بشین، بشین سرجا ت.آدم..،علیرضا رفته بود که انطباق کارکند ا ّما آنقدرگیج شده وخودش را دراین سلاهای پس از۷۳سلا باخته بود که معنی حرفهایش را نمی دانست، چیست!.علیرضا همیشه همینطورماند.
من دورا دوراورا می دیدم ا ّما جزیکی دوبارمحدود آنهم درحضورسایرب ّچه هایی که زندانی رژیم بودیم، نتوانستم با اوصحبت کنم، خود اوهم فاصله اش رابا من حفظ می کرد ومن نمی دانستم موضوع اش به شکنجه های سلا ۷۳ برمی گردد
. درنوارویدئویی نشست مسعود رجوی دریوتیوپ تحت عنوان:» رمضان درمرزبندی ۲۸ » جواد خراسان شکنجه گرعلی طاهرلو درردیف جلو نشسته بود. دراین ویدئو بخوبی مشخص است که همه به وایداسکرین درمقابل خود نگاه می کنند، ا ّما علی طاهرلو بدلیل اینکه جواد خراسان جلو سمت چپ اونشسته است با بهم ریختگی ناشی ازتحت فشاربودن ناشی ازهمان شکنجه ها وشکنجه گر،سرش را بطرف راست برمی گرداند. زیرا ازجواد خراسان نفرت دارد. این تنفرنه دریک ویدئو درتمام ویدئوهایی که ازاین نشست وعلیرضا نشان میدهد همین صحنه قابل مشاهده است. این صحنه درویدئوکلیپ دردقیقه۰:۱۵ است
: رمضان در مرزبندي-مسعود رجوي19مرداد 89» 28part2«
ازراست نفراول جواد خراسان شکنجه گرعلیرضا طاهرلو- علیرضا درصف دوم چهره اش را ازجواد برگردانده تا شکنجه گرش وروزهای سیاه بازجوی اش آزارش ندهد. حتّی برخلاف معمول همه که باید روی سن وواید اسکرین رانگاه کند؟،
درتمام این نشست صورتش رابرگردانده است. درتمام قسمت ها ی مختلف نوارویدئویی این نشست ها چنین وضعیّتی وجود دارد. وقتی چنین صحنه ایی را درویدئو دیدم برای خودم هم باورکردنی نبود. عکس های مختلف ازلینک های مختلف
نوارویدئویی:
همچنین درویدئوکلیپ دیگری دردقیقه ۱۰:۱می توان این تنفررا مشاهده کرد:
رمضان در مرزبندي-مسعود رجوي19مرداد 89 part2-32
همچنین درویدئوکلیپ دیگردردقیقه۱۷:۰
حتّی بهنگام برخاستن اعضا ازصندلی ها وشعاردادن برای رجوی، علیرضا بازهم به سمت دیگری نگاه می کند. لینک را ضمیمه کرده ام:
رمضان در مرزبندي-مسعود رجوي19مرداد 89 Part2-50
وهمچنین درپارت ۴۶ درهمان ثانیه اول ویدئو نیز چنین است
بگذارید فریاد بزنم
: خانم رجوی
! مهر تابان؟
مادرایدئولوژیک ؟
کوکب شرق؟
سیدة نساء العالمین
کدام مادری است که ب ّچه اش را وبقول خودت را شکنجه کنه؟. جزمادر»اسلامی « ها، که دربیعت با ولایت فقیه خمینی، خواستاراعدام فرزندش بود؟.
درز یک خبر وخاطره دراینترنت
دراینترنت خواند بودم که در۱۹فروردین که :»یک واقعه تکان دهنده هم اتفاق افتاد. علیرضا طاهرلو که در داخل یک خودرو در کنار فرمانده اش کیانوش صلاح پور نشسته بود به صحنه آمد. خود رو ایستاد و علیرضا که در تمام مسیر به حرفهای فرمانده اش گوش میداد از خودرو پیاده شد و خود را در مقابل نیروهای عراقی به آتش کشید و در گذشت. مشخص شد که او را از قبل به لحاظ ذهنی نسبت به این کار کاملا آماده کرده بودند و فرمانده ای که او را به صحنه می آورد همچنان در طول مسیر به انجام کار روانی بر روی وی مشغول بود.« اگرچه فرد مزبور به ایران تحت حاکمیّت رژیم رفته است. ولی خبر به آتش کشیده شدن علیرضا طاهر لو وچنین عملی تو ّجهم را جلب ودرذهنم مانده بود. زیرا ما خبری مبنی بر اینکه یکی ازافراد درآتش سوخته باشد نداشتیم وهمه براثر شلیک گلوله کشته شده بودند
درج یک مقلاه درایران افشاگر
تا اینکه مقلاه ایی درایران افشاگر- سایت وابسته به سازمان مجاهدین »یاد یاران- علیرضا ملایجردی« در۱۸ اسفند ۱۳۹۵ بچاپ رسیده بود.
وقتی مقلاه راخواندم، دیدم علیرضا ملایجردی نیز همین را می گوید:»… وقتی هوا روشن شد، ما رودرروی هم قرارگرفته بودیم، مردان و زنانی بیسلاح فریاد میزدند:» هللااکبر « و »مرگ برا اصل ولایت فقیه « واز جای خود تکان نمیخوردند. مزدوران مسلح ابتدا جا خوردند. آنها انتظار داشتند وقتی هوا روشن شود با نفراتی روبرو شوند که دارند فرار میکنند، حالا با انسانهای مقاومی روبرو شده بودند که مرگ را به سخره میگرفتند
بیرحمانه شلیک کردند. مستقیم سر و سینه ما را نشانه رفتند. عدهای به خاک افتادند، عدهای به اسارت درآمدند و بدنهای عدهای با گلولههای مزدوران از هم دریده شد اما ما بازهم حتی یکقدم عقب نیامده بودیم. این بار با شدت بیشتری رگبار باز کردند و با خودروهای زرهی هاموی از روی بدنهای نفرات ما رد شدند. در آن درگیرهای خونین، مجاهدان خلق حسن اوانی و علیرضا طاهرلو در کنار من به خاک افتادند. وقتی گلوله به سر حسن اثبات کرد، او آرام کف خودرو آیفا افتاد، خون از کنار گوش راستش جاری شد و خط قرمزی تا چانهاش کشیده شد. چشمانش در لحظه نیمه بسته شدند و آن فرمانده دلیر برای همیشه بخواب رفت. آرام و متین. با چهرهای زیبا و مصمم. علیرضا در شعله های آتش سوخت و دو روز بعد در بیمارستان جان باخت. مجاهدی که ده سلا در زندان اوین شکنجهشده بود سبکبلا پرواز کرد و به عهد خود وفا کرد. چند روز قبل از آن درحلایکه سرش را روی شانه من تکیه داده بود باهم عکس گرفته بودیم و من هرگز فکر نمیکردم که به این زودی از هم جدا شویم. آنها آنچنان سبکبلا رفتند که گویی میدانستند خونشان تضمین آزادی مردمشان خواهد شد«…
علیرضا ملایجردی (که خود اززندانیان رفع ابهام است ودرنشست »بند ف« تحت نظربتول رجایی وقتی پشت میکرفون رفت وخواست خودش را نقد کند گفت:» من یه روشنفکر روستایی هستم. بتول با تمسخرگفت:» این چه کلمه ایی است که به خودت می چسبانی؟. بلاخره روشنفکر هستی یا دهاتی؟. نمی شه هردو آن باشی!.« علیرضا گفت:»من دهاتی ایی هستم که هیچ چیزنمی فهمم، ا ّما ادای روشنفکری درمی آورم.« وسپس شروع کرد به روسیاه کرد خودش… تا له ولورده شود…).! علیرضا ملایجردی صحنه گلوله خوردن سر حسن اوانی را خیلی ریز ومو به مو گزارش می کند؛ ا ّما هنگامی که به علیرضا طاهرلو می رسد، می گوید:» علیرضا درشعلههای آتش سوخت و دو روز بعد در بیمارستان جان باخت.« وتمام. درحلایکه می بایست سوختن علیرضا درآتش که تکاندهنده تر وهولناکتر ورنج اورتر بود را بیشترشرح وبیان دهد؟. به هردلیل این قسمت سانسور شده است. چرا؟، این برمی گردد به همان مسئله ایی که با علیرضا طاهرلو وجود داشت. افرادی مثل علیرضاملایجردی را کنترل شده به صحنه می آوردند تا خاطره بازگویی کنند.) چنین کارهایی با مسئولیت ستاد اطلاعات وضد اطلاعات سازمان است. واحتمالا کسانی که درسلا ۹۵ ازسازمان جدا شده اند اطلاعاتی ازاین صحنه دارند وسازمان پیش دستی کرده و چنین مصاحبه ایی با علیرضا ملایجردی ترتیب داده تا بقول رجوی ازدیگران پیشی بگیرد( وسازمان هم تا کنون ازسوختن ونحوه مرگ او چیزی نگفته است!. همانطور که همهٔ زنانی که در۱۹ فروردین کشته شدند، درضلع دیگری درقرارگاه اشرف بودند وبا شروع درگیری ازضلع دیگر آنها را به صحنه درگیری منتقل کردند. فعلا تا این نقطه اطلاعات علیرضا را داریم، ولی می دانم که حقایق افشاء خواهد شد
. نکاتی دیگردرباره موارد خلاف گویی علیرضا ملاجردی ازحادثه
اگرچه دراین مبحث نیازی نیست به نکات دیگرازمقلاه علیرضا ملایجردی بپردازیم؛ ا ّما نوشته او درموارد دیگرنیز واقعی نبود!. اودرادامه می نویسد:» ما زیرآتش مسلسلهای مزدوران سپاه قدس، آرامآرام با جنگ وگریز خود را به خیابان۱۰۰ در مرکز اشرف رساندیم. اینجا دیگر خط سرخ ما بود، عبور مزدوران از آن خط قابلتحمل نبود. خواهران مستقردرمیدان لاله شیرآسا مقاومت میکردند. هدف دشمن حمله به مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش بود. دهها تن در آن منطقه با تیر مستقیم مزدوران به خاک افتادند. ولی تا ظهر۱۹فروردین دشمن اجازه پیدا نکرد که حتی یکسانت از خیابان ۱۰۰ عبور کند. تا اینکه بعد از جان باختن دهها زن و مرد مجاهد و زخمی شدن نزدیک به ۱۰۰۰نفر متوجه شدند بدون قتلعام همه مجاهدین عبور ممکن نیست و درنتیجه موضع ثابت گرفتند. آن روز خونین به اثبات رسید که مجاهدین اهل کوتاه آمدن در مقابل رژیم آخوندی نبوده، نیستند و نخواهند بود حتی اگر همه باهم عاشورا گونه به شهادت برسند.«
درحلایکه عصر همانروز ما)نگارنده( آنجا بودیم ومرتضی- اهل جنوب و زندانی سیاسی رژیم خمینی… با ما درمقریک بود، دریگانی بود که صبح به »میدان لاله« رفته بود به من می گفت:»عراقی ها پس از خیابان ۱۰۰ بسمت همین خیابان ) خیابان منتهی به دانشگاه فروغ( پیشروی کردند واز جاده خیابان دانشگاه هم گذشتند وآثار برجا مانده سنگ وسپروچوب ولباس وآقا بانوکه به هنگام عقب نشینی اعضای سازمان برکف خیابان را نشان می داد ومی گفت:» مارا تا پشت خیابان دانشگاه عقب راندند و پس ازعقب راندن، ارتش عراق خودشان برگشتند به خیابان ۱۰۰ وآنجا موضع گرفتند.« به عبارتی حتی تا مقراف ام چهارم پرپشت دانشگاه عقب نشینی صورت گرفته بود.
من بوسیله مرتضی درجریان وقایع امروزصبح میدان لاله قرار گرفتم. زیرا عصر ما را از میدان آزادی که ابتدا احتملا حمله را از آنجا به سمت فرماندهی اشرف) ف – اشرف( می دادند مستقر کرده بودند. درحلایکه ارتش عراق به سمت میدان لاله ومحل ژنراتور ها حمله کرد تا ایستگاه برق را هم دراختیار خود داشته باشد. عصرمارابه خیابان منتهی به دانشگاه )کنار پناهگاه زیرزمینی رجوی( منتقل کردند ما با فرمان فرزانه میدانشاهی فرمانده مقر، قدم به قدم صندلی ها را جلو می بردیم وباز روی آن می نشستیم تا عراقی ها متو ّجه نشوند که ما جلو می آییم! تا به خیابان ۱۰۰ نزدیک شویم. یکی دوبارسربازان عراقی جلو مارا گرفتند…، عراقی ها با جرثقیل ۴تیولا آوردند وخیابان ورودی جاده۱۰۰ را بستند.
اینکه علیرضا می گوید:» ولی تا ظهر ۱۹فروردین دشمن اجازه پیدا نکرد که حتی یک سانت از خیابان ۱۰۰ عبور کند.« همه ۳مرکزی ازجمله مقر ما که مرکزیکم بودیم، شاهد سخنان غیر واقعی او هستند. این تصاویرهمان خیابان منتهی به دانشگاه وهمانروزاست وهر سه نفر درمقرما )مرکز یک( بودند) مصطفی عطار – سعید نوروزی ومجید اهل تبریز( که درصحنه مصاحبه می کردند. خود من هم درهمین صحنه وشاهد مصاحبه آنها صحنه بودم.
همه کسانی که دراشرف بودند میدانند که این خیابان منتهی به دانشگاه اشرف است. آیا فیلم های ویدئویی سازمان مجاهدین هم دروغ می گویند، یا علیرضا ملایجردی وستاد ابله جنگ سیاسی؟
کشف حقیقت مانا
پیکرسوخته علی طاهرلو
درشهریورسلا۹۶ درلابانی، درجستجو دریوتیوپ فیلمی را پیدا کردم که جسد سوخته علی طاهرلو را نشان می دهد. این ویدئو بزبان عربی است وهیچ کس درتشکیلات نمی تواند به اینترنت دسترسی داشته باشد. ودرسایت های سازمان مجاهدین چنین فیلمی نیست: دراین ویدئو دردقیقه ۲۴:۰ پیکرسوخته علیرضا طاهرلو دیده می شود
لینک ویدئو
: شهداء لاهجوم لااجرامي لقوات لاملاكي على مخیم أشرف
آثارسوختگی درسروگردن ، پشت بازوی چپ و پهلوی چپ تا جاییکه زوایه عکس ودوربین نشان میدهد قابل تشخیص است.
بنا به تجربه وبویژه دراین سه سلای که ازسازمان جدا شده واطلاعاتی ازدوستان کسب کرده ام. درهرمورد بلا استثنا، اگریک سرنخ کوچکی بوده، د و… منجربه این شده است که درپیگیری به اطلاعات بیشتر دست بیابم. هرموردی که کوچکترین نشانه وحتی یک اسم یا نشانی ویا محل تول ای ّ ازمخفی کاری وعدم درز اطلاعات ازطرف سازمان بوده، ویا علائم دیگر که من نسبت به روش کارسازمان اشراف وآگاهی دارم، وبیشترازاین توضیح نمی دهم تا سازمان نتواند پس ازاین، رد این جنایات راکورکند، باعث شده تا روی همین موارد تحقیق کرده وشواهد واسناد جمع آوری کنم.
ازرجوی وسازمان مجاهدین می خواهم تا درباره علت سوختن ونوع مرگ علی رضا طاهرلو، توضیح دهد. علیرضا ملایجردی می گوید:» درشعله های آتش سوخت؟
«. درصحنه ایی که تمام اعضا بودند، شعله های آتشی وجود نداشت. نارنجک صوتی هم داشتیم، ا ّما باعث آتش سوزی وسوختن افراد درآتش نمی گشت؟. هیچکدام ازاعضایی که دردرگیریهای سلا۸۸ و۹۰ کشته شدند، براثرآتش سوزی نبوده است؟. چرا علیرضا طاهرلو درآتش سوخت؟.
علیرضا طاهرلو درسفره رنگین تبلیغات مریم رجوی؟
درزندان رفع ابهام اورا می نواختند. اینک پسا کشتن، کامیارایزدپناه هم آهنگش را می نوازد؟ چه دردناک است، پیش ازآنکه صدای موزیک را بشنویم، نت های شکنجه خرمردرندی وکلاشی سیاسی رهبری ازروح وروانمان وجسممان عبورکرده باشند. چنین شهید سازیهای اپورتونیسم است. این را ما درسلا ۵۸ ازمسعودرجوی درباره سازمان پیکارآموختیم. واینک خود، شاهدین اپورتونیسم درسازمان ودررأس آن مسعود ومریم هستیم.
آقای رجوی!
نمی شود خمینی دشمنانش را زندان ، شکنجه واعدام کند وتو عاشقانت را!.
حالا هربازی وترفندی که درمی آوری!،
درغیبت بسرمی بری!،
خودت را به ُمردن می زنی!،
مهم نیست!.
تونیستی؟.
خانم مریم رجوی ح ّی وحاضراست!. بفرمایید پاسخ این جنایات را بدهد.
خانم اسلام دمکراتیک وبردبار!، کوکب شرق، مادرعقیدتی (ایدئولوژیک) مجاهدین، مهرتابان، جوهربهار، کوثرفزایندگی وبلاندگی ،سرچشمه دارایی های مجاهدین و… (والقاب بیشمارت ازوالقاب فاطمه زهرا وزینب کبری افزونتر!
(. بیا دردادگاه وبویژه دردادگاه مردم، دردادگاه سه نسلی که، به قربانگاه خمینی وسیاهچلاهٔ خودشیفگی شما رفتند.
هرکجا که باشی، زنده یا مرده ، درغیبت آگاهانه وهوشیارانه! ویا علن وآشکار) باپیامهای صوتی ومتنی …(، من بدنبلا »حقیقت مانا« هستم. مبارزه برای بیان حقیقت، بخشی ازمبارزه برای آزدیست. سلا ۵۷ همین اشتباه را کردیم وخمینی حاکم شد. چهاردهه ، مردم وسه نسل بها وتاوان این رژیم را می پردازند. اینک نه می خواهیم ونه می توانیم اجازه دهیم که همان بلیّه برسرمردم ومیهنمان بیاید. روشنگری خواهیم کرد تا حقیقت وچشم اندازپیش رویمان روشن وآشکارباشد.
آلمان–۱۲آذر۹۶ ویدیو علی طاهرلو. بدلیل اینکه لینک ویدئو فوق را درکامپیوترثبت نکرده بودم؛ مجبورشدم درلامان ۲ روزوقت بگذارم تا بتوانم ویدئو را پیدا کنم. )بدلیل خروج غیرقانونی ازلابانی به لامان، موهای سرم را رنگ کرده بودم(.
آقا وخانم رجوی! جسد علیرضا مانده روی دست من. حقایق را چکارکنیم؟، به مردم بگوییم یا نگوییم؟. عباس عمانی بقول شما اولین شهید سازمان درسلا۵۸ بود. اومی گفت:» حقیقت را همیشه باید ترویج کرد.« من وعلیرضا طاهرلو درقتل عام ۶۷ درزندان بودیم. درسازمان پس ازشکنجه های علیرضا ، اورا دربرنامه های مختلف زندان وشکنجه های رژیم خمینی وقتل عام سلا۶۷ درسیمای آزادی به نمایش می گذاشتید. درموزه شهدا دراشرف سلا۹۰ ، بهنگام مصاحبه علیرضا را دیدم،
مثل همیشه: تنهای تنها، گیج وگنگ ومات، فرورفته دردرون خود، ازدودنیای بغایت متناقض، درحلایکه خود بدست شکنجه گران شما شکنجه شده و…، واینک باید ازشکنجه وقتل عام سلا۶۷ سخن بگوید؟. و شب هنگام، وقتی چراغ آسایشگاه خاموش میشود.
وهمه بخواب می روند، او بیدارمی ماند وشکنجه های رژیم پلید خمینی وقتل عام ۶۷ وچهره های تکیده ا ّما تابان عزیزترین دوستان وهم نسلانش بدست رهبری فقاهتی درمقابل چشمانش به تصویردرمی آیند، اوج لحظه های شور واحساس و،عواطف وعشق دراوزنده میشود ودرادامه آن، یکباره نکبت تصاویرسیاه شکنجه وشکنجه گران سازمان مجاهدین، ازجواد خراسان واسد لاله مثنی و حسن عزتی) نریمان( ومحمد سیّد سادات دربندی وبهرام جنت صادقی گرفته تا رجوی، رئیس دادگاه ورهبری عقیدتی که بفرمان اوچنین حکمی براو رفته است، خواب را ازچشمانش می رباید.
صبح همه بیدارمی شوند وعلیرضا هم با چشمان پُف کرده، وزخمهای عمیق روح برای آغاز روزدیگر ازاین زندگی سراسرنکبت آماده کارونشست ها می شود….، به همین دلیل علیرضا هیچوقت نمی خندید. به همین دلیل همیشه درخود فرو رفته وگیج وگنج ومات به اطراف نگاه می کرد. علیرضا هیچوقت دراشرف نزیست!. تنها جسمش را آنجا می کشید وبهمراه زخمهای روح وروانش را با خود همراه می کرد.
نگاهش آنقدردرخود وخیلا… با حلات مظلومیت دردناک تنیده
حتّی درجشن های۲۶مهرسلا۸۴ یا ۱۳۸۳ ،روی سکوی تماشاگران ایستاده وبه رژه تیم های ورزشکار نگاه می کرد، ا ّما نگاهش آنقدردرخود وخیلا… با حلات مظلومیت دردناکی فرورفته که، برای مّدتی پشت سرم برگشته وچند ردیف آنطرف تربه اوچشم دوختم. می دانستم درد می کشد، ا ّما نمی دانستم که چنین بلاهای درزندان برسراوآورده اند!..
به چشمان علیرضا خوب نگاه کنید. علیرضا درهنگام توضیح قتل عام ۶۷
شرح عکس:
برای ا درمراسمی که سازمان بمناسبت قتل عام ۶۷ دراشرف برگذارکرد؟. ما را بعنوان بازماندگان ۶۷ به نمایش بگذارد. هم شکنجه مان ّولین بار می کردند وهم گلسرخ برسینه مان نصب کردند.ازچپ علی طاهری ۸سلا زندان و سیامک نادری بیش از۷ سلا زندان – وازراست علی رضا طاهرلو نفردوم ۱۰ سلا زندان، همه اززندانیان سلا ۷۳ رفع ابهام بودیم. بقیه افراد را نمی دانم که زندانی بودند یا نه؟. درآینده خواهم گفت که چرا سازمان این مراسم را در سلا ۸۶ برگزارکرد!. دست روی هرچیزبگذاری همین است. من نمی دانم چه چیزرا بگویم وبنویسم…، دست روی هرچیزی بگذاری باید درهمان مورد فساد وجنایت را هم بنویسی؟. کاش می شد ومی توانستم روزشمارنکبت اشرف ولیبرتی را بنویسم. تاحقایق سلسله وار و درپیوند وارتباط با هم به تصویرکشیده شوند. همه چیز به بازی کثیف قدرت وکسب قدرت خلاصه شد. سزاوار این نسل واین میهن واین مردم، چنین خیانتی نبود. ساعت ۱۸:۴ دقیقه صبح ۲۲ بهمن است. حتّی هم اکنون نیزخواب را ازچشمان ما ربوده اید!. بگذارید درپایان بمناسبت ۲۲ بهمن تأکید کنم: اگربرآیند انقلاب ضد سلطنتی۵۷ ،که خمینی به قدرت رسید. محصولش چنین اپورتونیسم وانحراف وخیانتی درسازمان مجاهدین ورهبری توتلایتاریست رجوی از آب درآمد.
این انقلاب! اساسا زیر سولا وامری اشتباه بود. زیرا ما ومقاومت مردم ایران، زیر فشاردو نیروی هم جنس، وهمریشه ولایت فقاهتی ورهبرعقیدتی، یکی برای حفظ قدرت ویکی برای کسب قدرت، پرس شدیم. همچنانکه خامنه ایی و معاون فرماند سپاه و وزارت اطلاعات وآخوند طائب ازمسئولین امنیتی رژیم ورئیس قرارگاه عمار، خروش وتظاهرات مردم ایران دی ماه ۹۶ را به سازمان مجاهدین ورجوی منتسب می کند؟، تا برای سرکوب مشروعیّت بسازد. رجوی وسازمان مجاهدین نیز همه ما را درتشکیلات به منتسب کردن به رژیم و طعمه وزارت اطلاعات بودن وشعبه سپاه پاسداران شدن و…، و آتش بفرمان های رهبری عقیدتی دراروپا نیز، منتقدین ونظرات افکارعمومی نسبت به سازمان ورجوی را به رژیم آخوندی منتسب می کنند؟. کاردکرد همه این منتسب کردن ها به دشمن، یک آبشخوردارد.
یکی برای حفظ قدرت ودیگری برای کسب قدرت است. ا ّما حرف اصلی ودقیق ومتقن اینست که: اگررجوی به چنین اپورتونیسم وخیانتی نمی افتاد، کمرمقاومت را نمی شکست. چنین برآیندی را شاهدنبودیم. ودرقبلا نیروی ارتجاعی و جنایتکاروارتجاع تاریخی، که درحضیض واضمحلال بسرمی برد، درنقطه مقابلش می بایست مقاومت ومجاهدین دراوج شکوفایی باشند، نه هم شأن رژیم آخوندی وروبه حضیض و ذلالت واضمحلال. وقتی صحبت ازنکبت انقلاب ۵۷می کنیم. باید بدانیم که چنین نکبتی محصول خیانت رجوی است. زیرا بعنوان سازمانیافته ترین نیرویی که ازپایگاه اجتماعی بالایی هم درسلا ۵۸ تا ۶۰ برخورداربود. ولابته سایرگروهها نیزبه تناسب اشتباهات وانحرافات، سهم خودشان رادارند. وقتی مردم شعد شعارمی دهند: «چه اشتباه کردیم که انقلاب کردیم» این همان برایند انقلاب ۵۷ وخیانت رجوی بود. اگرچنین نبود اکنون شاهد این وضعیّت نکبت بارنبودیم.
سایت حقیقت مانا – سیامک نادری ۲۲ نکبت ۱۳۹۶