ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
آیا بحث بر سر نوعی استراتژی و شکلی از زندگی است؟
توضیحی به پاسخ آقای اسماعیل وفا یغمایی به مقاله “به بهانه پیروزی بزرگ فرقه رجوی در ملاقات با مک کین بدنبال پیروزی خروج از عراق!!!؟ این سایت
———
اصل حرف چیست؟ و با کیست؟
آیا باید برای دسترسی به اهداف انسانی همان شعارهای دروغین مرگ بر امپریالیزمِ نوع رجوی و داعشی را سر داد و به خبایانها رفت و جنایات امروز داعش و دیروز رجوی را در کوی و برزن براه انداخت؟
آیا نباید کار سیاسی-بین اللملی نمود؟
آیا نباید تغیر استراتژی داد؟
آیا اگر کسی و گروهی اوایل انقلاب از یک رهبری دفاع کرد تا آخر عمر باید از او دفاع کند؟
آیا نباید با سیاستمداران هرچند فاسد دنیا حرف زد و دست داد؟
…………
سیاست و کار بین اللملی را متاسفانه امثال بنده و حسن جزایری ها و ابراهیم خدابنده ها به این فرقه یاد دادیم. در فاز سیاسی در خارجه که البته تنها محیط کار برای ما بود از نهادهای حقوق بشری و اتحادیه های کارگری و احزاب به اصطلاح چپ در اروپا نامه حمایت جهت نفی محدودیتهای آزادی و حمله و هجوم به دفاتر سازمان را میگرفتیم. تا روی دولت بازرگان با وزیرخارجه اش یزدی تاثیر بگذاریم.
جواب به همه”آیا” های فوق و آیاهای دیگری از این نوع یک خــــــــــیِــــــر بزرگ است.
با همه باید حرف زد و تامل نمود و با سیاست و گفتگو و بدور از بربریت و بطور انسانی مسائل را پیشبرد .
“خشم و تاسف و تعجب از یک ملاقات” نیست. نیازی نیز به خوانش (هرچند به نظر بنده اشتباه) رجوی در مقایسه با ابومسلم خراسانی نیست. چون این اولین بار نیست که این تشکل فرقه ای-مافیایی دست به اینکارها میزند به لیستی از کرده هایش در مقاله “به بهانه…” اشاره شده است. خودت هم نوشتی: رجوی
“ در ادامه راه حلقه مهر و دوستی و یاری کسانی چون ملک حسین،صدام حسین،و بسا کسانی که امثال من از آن بیخبریم دست بزند” …… ” ملاقات با سناتور مک کین عجیب تر از نامه نویسی به گورباچف در چرخش در طیف چپ و جستجوی یار و پشتیبان و دو سه سالی بعد ملاقات با صدام حسین و ملک حسین و امثالهم و سرانجام ملاقات با امثال سناتور مک کین و جان بولتون نیست. فراموش نکنیم که آقای رجوی در دادگاه شاه ملک حسین را… دستاموز زنجیری امپریالیزم خواند،و در آغاز جنگ نیروهایش را روانه جنگ با صدام کرد!”
پس مشکل کجاست؟
بنظر بنده مشکل ما هستیم. یا بهتر بگویم خطاب بنده خودمان بود تا فرقه ای که حال و روزش سالیان است که با دست زدن به تروریسم در کشور به زباله دان سیاسی کشور تبدیل شد و سر از خودفروشی به عراق و عربستان و… در آورد و در ادامه اهداف ننگین و ارتجاعیش به امام زمان بازی دست زد. و پاسخ صدای آزادی خواهی و مبارزه با دیکتاتوری درون تشکیلاتی و خود فروشی به اجانب جریان داخلی را با سرکوب و اعدام داد. پرویز یعقوبی و علی زرکش و مهدی افتخاری از شاخصهای آن، جریان سرکوبهای 1364 را نیز خودت شاهد بودی.
اما چــــــرا ما؟
“*در جهانی که بخش اعظم آن غرق خون و آتش و استثمار و فقر و فلاکت است،
* در جهانی که کاپیتالیسم بی مهار از خون آدمیان طلا استخراج میکند
*در جهانی که آدمی گاه از انسان بودن خود دچار شرم میشود و به حیوانات غبطه میخورد
*در جهانی که جهانداران هیچ مرزی را در بخاک و خون مالیدن پوزه انسانیت باقی نگذاشته اند
* در جهانی که ارتجاع مذهبی ، اسلامی بر چهار راههای شرق با پرچمی که نام محمد و الله بر آن نقش بسته، بنام الله گردن میزند و آدمی میفروشد
*در جهانی که در سوی دیگرش نیروهای فوق راست و فاشیست در گرمای فقر و بحران اقتصادی چون ماران سرمازده جانی دوباره گرفته و به جنبش آمده اندو بشریت را دوباره به سوی فاشیسم و رنگ و نژاد و زبان هی میکنند…..”
بله چون همه داستان بر سر لاهاف ملا یعنی (به یغما بردن هستی ملتی است). بله میبینی و میبینیم که هیچ چیز باقی نمانده هیچ مرزی هیچ انسانیتی باقی نمانده.
در گذشته گسترش سلطه با هدف کشور و منابع مردم بود و بعضی جانهای مردم حداقل برای استثمار و طلا ساختن از جانشان حفظ میشد. امروزه شاهدیم که روزانه هزاران کودک و زن و مرد از پیر و جوان چه توسط بمبهای سوپر مادر و چه توسط بمبها و اعمال انتحاری جنایتکاران تروریستی که نام اسلام و بنام الله و … کشتار میکنند تکه تکه میشوند.
در جهانی که با وقاحت تمام و با افتخار و با در بوق و کرنا کردن و بدبختانه بنام آزادی و دمکراسی و حقوق بشر و آزادی تاریخی زن !!!! و البته با تکیه و سوء استفاده و دادن لیست دزدی خون هزاران مجاهد و مبارزی (تحت نام لیست شهدا) که 180 درجه عکس این مسیر را رفتند و خواستند و جانشان را بخیال آن فدیه کردند، جنایتکارترین حامیان این جریان همجون مک کین ها را تبلیغ و ترویج میکنند و حامی آزادی و آزادی خواهی جا میزنند. آیا راه را برای فریب مردممان و هموار کردن همین سناریو ها در کشورمان را باز نمیکنند؟ و البته مهمتر برای خودما نیز بتدریخ این مسیر ذهنا هموار نمیشود؟
آیا همین نیست که یکباره باعث میشود ما نیز تمرین دمکراسی را با راه باز کردن برای کسانیکه همه هستیشان از بغارت بردن هستی و دارایی مردم ایران “هرچند بنام ارث بردن از پدرشان باشد” منجر میشود؟
اسماعیل عزیز، حرف با ماست، آیا نباید در مقابل اینگونه اتوبان کردن راه و مسیری که به عراق و سوریه و لیبی و مصر … امروزه ختم شده است موضع گرفت؟ تا اولا در ذهن خودمان این مسیر هموار نشود و بعد هم به جهان و مردم بگوئیم که راه این نیست.
این سکوت و این سر در گریبان کردن خودمان از مجاهد سابق و شورایی سابق و … را چگونه تعبیر و تفسیر میتوان کرد وقتی که در مقابل همین جریان و بطور خاص و روشنتر سیاستمداران فاسد کنونی جهان. مانند ظهور ترامپ در آمریکا و راستهای اروپایی از لوپن در فرانسه و نازیها در آلمان و هلند … فاشیستهایی که تا دیروز انسانها را بعنوان روغن در کوره ها میسوزاندند دم در آورده و مردم عامی و تحت ستم و خسته از فساد و دروغگویی سیاستمتداران حاضر را جذب میکنند تا بقدرت رسیده و همان فاجعه جاری جهانی را در ابعادی دهشتناکتر به پیش ببرند.
اسماعیل عزیز حرف با فرقه رجوی نیست حرف با ماست. حرف با سکوت نکردن است در مقابل این فاجعه جهانی. چرا حالا فرقه رجوی مطرح میشود چون این فرقه از بس ما را بدنبال نخود سیاهِ شناسایی و معرفی مزدورهای رژیم فرستاده!!! از بس سوپر چپ نمایی کرده، از بس ما را در محذوریتهای اخلاقی ناشی از سطحی نگریمان به سمت و سوی جهان در عصر حاضر کرده، اجازه نمیدهد که انسانیت و ترقیخواهی مبتی بر حقوق بشر و دمکراسی درونی ما بنفع مردم ایران بروز کند.
اگر ما آن هستیم که ادعا مکنیم و تجربه خودمان و جهان نشان داده که تنها با سازندگی و پیشرف اقتصادی و رفاه اجتماعی مبتی بر فرهنگسازی و آموزش و ارتقاء سطح آگاهی های سیاسی … آزادیهای مدنی بسمت جامعه ایدآل و انسانی رفت و این با جنگ و خونریزی و مرگ بر و نابود باد بر این و آن گفتن نیست.
بلکه اتفاقا در همین اروپای با سطح بالای آگاهی و حقوق بشر و دمکراسی میبینیم که اگر سیاستمداران فاسد باشند و مردم بلحاظ اقتصادی زیر فشار بروند سر از ناکجا آبادهایی در میآورند که به ترامپها و فاشیستهای لوپنی نیز پناه میبرند.
اما پاسخ به کوته بینانی که بی عملی خود و یا همسویی خود را با فرقه رجوی با بیان اینکه اینها عددی نیستند (که درست است و از نظر مردم ایران آنها مرده ای کفن پوسیده بیش نیستند) مخفی میکنند باید گفت:
آیان این ما هستیم که در مجامع بین اللملی حضور داریم؟ این ما هستیم که حرف درست و انسانی را میزنیم و شنونده داریم؟ الان این شما نیستید که جنایتکارترین جناحهای جهانی رویتان سرمایه گذاری کرده و بهره برداری میکنند. بلکه این فرقه رجوی است. الان دوره ای نیست (بطور خاص در ایران) که مستقیم لشکر کشی کنی و بگیری، مگر در عراق توانستند؟ باید بنام یک سری عوامل خودشان اینکار بکنند. بطور خاص که این فرقه از هم پاشیده بطور مطلق هیچ کارآیی عملی سیاسی در ایران ندارد مگر پیاده کردن طرح های استعماری تحت نام آنها با قبولاندن آنها به فضای سیاسی بین اللملی و سپس داخلی (با شروع آن در میان خارجه نشینان همانند بنده و شما)؟ باید چشمها را باز کرد. نباید مشکل و مسئله و وظایف خود را در بررسی فرقه رجوی و اینکه در انقلاب ایدئولژیک چه شد … جستجو نمود. الان آنها خود کاره ای نیستند. بلکه در اجاره سعودیها و … است که معنی پیدا میکنند و….مگر فراموش کرده ایم که در دوره اوباما همین دستگاه اجاره شده توسط نئو کلن ها و عربستان ساز حمله نظامی اسرائیل در همسویی بعضی جناحهای جنایتکار درونی را کوک کرده بودند که اوباما با آن مخالفت کرد. باز از بس ما را دنبال نخود سیاه فرستاده است. فاجعه نیز همین است.
نه به تروریسم و فرقه
23 آوریل