ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
محمد حسین سبحانی: به یاد حلبچه
پس از گذشت سال ها تصاویر تلویزیونی خود گویای عمق این جنایت است. سطح کوچه های خاکی و خانه ها با خاک یکسان شده اند، این شهر دورافتاده و عقب نگاه داشته شده ی کردستان پر از اجساد مردان، زنان و کودکان و احشام و حیوانات است که زخم، خون و علائم انفجار رویشان دیده نمی شود. پوست اجساد بطرز عجیبی بی رنگ است، چشمها باز و خیره و از حدقه بیرون زده است،به نظر می رسد که هنگام کارهای روزانه، مرگ مانند صاعقه بر سرشان فرود آمده است. برخی فقط آنقدر توان داشته اند که خود را به آستانه در برسانند. مادران در آخرین لحظه کودکانشان را در آغوش کشیده اند و در صحنه ای دیگرآنجا پیرمردی خود را میان طفل شیرخواره و آنچه که نمی دانست چیست، سپر کرده است. این جنایت که کودکان در آغوش مادران خود به قتل رسیده اند، دل هر انسانی را به درد می آورد. اما همان موقع نیز در قرارگاه های مجاهدین به جای پخش این تصاویر تلویزیونی، که در شبکه های تلویزیونی سراسر جهان به نمایش در آمده بود، فیلم های ملاقات مسعود رجوی و صدام حسین دیکتاتور عراق نشان داده می شد، و ما در بی خبری برای راهگشایی های!! ایدئولوژیکی و استراتژیکی رجوی دست می زدیم و هورا می کشیدیم.
به یاد حلبچه ـ محمد حسین سبحانی
6 مارس سال 1988 سالگرد کشتار مردم حلبچه توسط صدام حسین دیکتاتور سابق عراق به وحشیانه ترین شکل ممکن می باشد. سایت ایران قلم به مناسبت این روز و سالگرد فاجعه کشتار کردها توسط رژیم صدام حسین دیکتاتور سابق عراق برگ پنجم از” برگی از تاریخ” را با مقاله ای از محمد حسین سبحانی که حدود 10 سال قبل ، در تاریخ 16.03.2006، بمناسبت سالگرد فاجعه حلبچه توسط محمد حسین سبحانی نوشته شده است به همراه گزارش رادیو فردا بازنشر می کند.
http://www.iran-ghalam.de/2Haupt/642.HTM
name=”Grafik1″ align=”BOTTOM” border=”0″ />
16.03.2007
برگی از تاریخ ـ سایت ایران قلم
مقاله محمد حسین سبحانی ـ 17 مارس 2006
به یاد حلبچه
name=”Grafik2″ align=”BOTTOM” border=”0″ />
سازمان مجاهدین کتاب بسیار قطوری تحت عنوان تقویم تاریخ به چاپ رسانده است. در این کتاب مهمترین رویدادهای تاریخی ایران و جهان در هر روز، از نگاه مجاهدین نوشته شده است. بعضی بی اهمیت هستند و بعضی با اهمیت، اما من در این کتاب هرچه گشتم، نتوانستم نامی از” حلبچه ” پیدا کنم. چرا؟
مگر حمله شیمیایی رژیم صدام صدام حسین و سایر همکاران رجوی، به حلبچه در کردستان عراق که هزاران نفر ، کودک و پیر و جوان، قتل عام شدند، یک رویداد تاریخی نیست؟ چرا رجوی می خواهد این روز را به فراموشی بسپارد؟ رجوی بخوبی می داند که هر جا نام صدام حسین دیکتاتور سابق عراق بیاید، وی نیز باید به سهم خود پاسخ اعمال این دیکتاتور باشد، چه در سرکوب مردم عراق و چه در سرکوب مردم ایران.
در تاریخ 16 مارس 1988 نیروهای ویژه صدام حسین، تحت فرماندهی“علی حسن المجید” پسر عموی صدام حسین که بعدهه به علی شیمیایی مشهور شد، به شهر کردنشین حلبچه حمله کردند. مردم این شهر به جرم خیزش علیه صدام حسین باید مجازات می شدند، بنابراین ابتدا نیروهای رژیم صدام حسین با آتش گلوله های توپ و خمپاره ساکنین این شهر را مورد تهاجم قرار دادند و سپس با انواع سلاح های شیمیایی به کشتار مردم این شهر پرداختند. تنها پس از گذشت چند ساعت از حملات شیمیایی صدام حسین، هزاران زن و مرد و کودک درحلبچه جان سپردند.
پس از گذشت سال ها تصاویر تلویزیونی خود گویای عمق این جنایت است. سطح کوچه های خاکی و خانه ها با خاک یکسان شده اند، این شهر دورافتاده و عقب نگاه داشته شده ی کردستان پر از اجساد مردان، زنان و کودکان و احشام و حیوانات است که زخم، خون و علائم انفجار رویشان دیده نمی شود. پوست اجساد بطرز عجیبی بی رنگ است، چشمها باز و خیره و از حدقه بیرون زده است،به نظر می رسد که هنگام کارهای روزانه، مرگ مانند صاعقه بر سرشان فرود آمده است.برخی فقط آنقدر توان داشته اند که خود را به آستانه در برسانند. مادران در آخرین لحظه کودکانشان را در آغوش کشیده اند و در صحنه ای دیگرآنجا پیرمردی خود را میان طفل شیرخواره و آنچه که نمی دانست چیست، سپر کرده است.
این جنایت که کودکان در آغوش مادران خود به قتل رسیده اند، دل هر انسانی را به درد می آورد. اما همان موقع نیز در قرارگاه های مجاهدین به جای پخش این تصاویر تلویزیونی، که در شبکه های تلویزیونی سراسر جهان به نمایش در آمده بود، فیلم های ملاقات مسعود رجوی و صدام حسین دیکتاتور عراق نشان داده می شد، و ما در بی خبری برای راهگشایی های!! ایدئولوژیکی و استراتژیکی رجوی دست می زدیم و هورا می کشیدیم.
name=”Grafik3″ align=”BOTTOM” border=”0″ />
گزارش رادیو فردا ـ نیما تمدن
در نوزدهمین سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه درحالی فرا رسیده که به گفته مردم این شهر، دیگر هیچ اثری از صدام حسین و حکومت او نیست، اما زخم های برجای مانده همچنان ملتهب اند. هر روز ۱۶ مارس سال ۱۹۸۸ چند روز پس از درگیری های سنگین پیشمرگه های کرد با نیروهای ارتش عراق هواپیماهای نظامی بر فراز این شهر کردنشین به پرواز در آمدند و هنگامی که مهمات خود را تخلیه می کردند، دسته دسته شهروندان حلبچه نفس های آخرشان را می کشیدند .
انواع گازهای اعصاب، سارین، خردل و ترکیباتی از سیانور اثرات متفاوتی بر قربانیان می گذاشت: برخی می خندیدند؛ شماری مایعات سبز رنگ استفراغ می کردند و پوست بدن عده ای دیگر ملتهب و متورم می شد تا جان بدهند.
«همچون پرندگان می مردیم …»
عثمان علی غفور که در زمان رویداد کودکی ۱۰ ساله بود، آن روز را این چنین به خاطر می آورد:«من به چشم خودم دیدم که مردم مثل پرندگان جان می دادند. بعضی از مردم به سبب تاثیرات مواد شیمیایی در حال مرگ می خندیدند. وقتی هواپیماها بمب هاشان را می انداختند، ابتدا بوی خوبی به مشام می رسید، اما بعد همه پرنده ها از آسمان به زمین می افتادند و بعد انسان ها روی زمین می افتادند. همه این اتفاق ها تقریبا از ساعت یازده و نیم شروع شد و تا عصر ادامه داشت.»
پس از پایان جنگ ایران و عراق، با توجه به بروز جنگ داخلی میان احزاب کرد عراقی، زمینه ای برای نفوذ و سیطره احزاب اسلامی تندرو در شهر حلبچه فراهم شد.
حتی از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳، شبه نظامیان اسلامگرای انصار الاسلام، کوهستان های شرق حلبچه را اشغال کردند اما با آغاز جنگ عراق، نیروهای آمریکایی با کمک پیشمرگه های کرد توانستند این منطقه را از کنترل انصارالاسلام خارج سازند . بشارت، مدیر مرکز اتحادیه جوانان کردستان در شهر حلبچه، وابسته به حزب دموکرات کردستان، به رادیو فردا می گوید همین قدرت گیری اسلامگرایان در دهه ۹۰ عامل عقب ماندگی حلبچه شد.
به گفته آقای بشارت در این ۱۹ سالی که از زمان وقوع بمباران شیمیایی حلبچه می گذرد و با توجه به تلاش رسانه ها برای جلب افکار عمومی به این شهر، میزان کمک ها و بازسازی حلبچه ناکافی بوده است : «مسئولان حکومتی از اتحادیه میهنی کردستان و یا حزب دموکرات که در این سال ها در راس هرم قدرت بودند، از نظر فرهنگی و یا زیرساخت های اقتصادی، خدمت چندانی نکردند.پارسال هم که دیدیم صدای مردم درآمد و بنای یادبود قربانیان حلبچه را به آتش کشیدند. این اعتراض های عمومی به نامساعد بودن شرایط و امکانات همچنان ادامه دارد و حتی مردم امسال هم مراسم رسمی برای یادبود قربانیان برگزار نمی کنند. چون از وضع معیشتی و وعده های تحقق نیافته مسئولان عصبانی هستند.»
در جریان اعتراض عمومی مردم حلبچه در سال ۲۰۰۶، بنای یادبود قربانیان به آتش کشیده شد؛ پلیس به روی هزاران تظاهرکننده آتش گشود و یک نوجوان ۱۴ ساله کشته شد .
به گفته مردم حلبچه هنوز هم ده ها بیمار و مجروح بازمانده از بمباران شیمایی با سختی به زندگی شان ادامه می دهند و در انتظار درمان هستند.
این گروه از مجروحان، غیر از افرادی هستند که از آسیب های روحی روانی و یا جسمی آن حادثه مانند عوارض پ.ستی یا نازایی رنج می برند.
زنان و جوانان؛ شهری بدون آرزو؟
حمیده جمال محمد، دختر پر انرژی ۲۸ ساله ای است که همه توان خود را صرف اداره مرکز آموزش و توسعه اجتماعی زنان در حلبچه می کند.
حمیده در زمان بمباران شیمیایی ۹ سال داشته و بسیاری از اعضای خانواده اش را در این حادثه از دست داده است.
او سال های سخت آوارگی در ایران را به خاطر می آورد و می گوید از سال ۲۰۰۱ که این مرکز فرهنگی را برای زنان راه اندازه کرده وضع روحی زنان بهتر شده است:« بعد از ۱۹سال که از حادثه حلبچه می گذرد ما خیلی خوشحالیم که امسال صدام حسین و یارانش اعدام شده و به سزای کارشان رسیدند. ولی حالا مشکل ما این نیست که برایمان خانه و جاده درست کنند، مشکل اصلی ما روحی است. مربوط به ضربه ای است که در پی شهادت ۵ هزار تن از مردم این شهر به ما وارد شده. می خواهیم که مقامات بیشتر در زمینه های فرهنگی و اجتماعی به ما کمک کنند. اکثر قربانیان حادثه حلبچه زن بودند و حالا هم اصلی ترین کسانی که جور ناملایمات را تحمل می کنند زنان هستند که آسیب پذیرترند.»
حمیده و شماری دیگر از زنان حلبچه گرچه با اندک حمایت مالی که از سوی مقامات سلیمانیه دریافت می کنند به کارشان ادامه می دهند، اما در این مدت توانسته اند با دایر کردن کتابخانه، کلاس های خیاطی و کامپیوتر و زبان انگلیسی و یا تشکیل تیم های ورزشی بانوان به تغییر روحیه زنان حلبچه کمک کنند.
زنان حلبچه به گفته آگاهان در سال های پس از بمباران شیمیایی و آوارگی در ایران و همزمان با قدرت گیری گروه های اسلامی در این شهر، به تدریج از هویت کردی خود دور شده اند تاحدی که امروزه کمتر دختری در این شهر با لباس های رنگارنگ کردی دیده می شود.
اغلب دختران در عوض ترجیح می دهند از پوشش رایج در ایران یعنی مانتو و مقنعه یا روسری استفاده کنند.
در حلبچه ای که نزدیک به ۵۰ هزار نفر جمعیت دارد، حمیده، مدیر مرکز فرهنگی زنان از تلاش هایش برای احیای فرهنگ کردی میان زنان این شهر می گوید:«حالا همه سعی ما در این مرکز این است که به سیمای واقعی حلبچه در سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بازگردیم. به آن روزهایی که در دهه ۴۰ میلادی در اینجا فرماندار زن داشتیم. قبلا گروه های نقاشی و موسیقی زنان در این شهر فعال بوده اند و زنان آزادی بیشتری داشته اند. ما تلاش می کنیم به آن روزها برگردیم. در عین حال سعی می کنیم همزمان با بازگشت به ریشه هایمان، نگاهی به آینده هم داشته باشیم، مثلا مسایل مربوط به زنان در دنیای مدرن و یا به کارگیری تکنولوژی معاصر. البته چون در ایران بوده ایم ناخودآگاه از پوشش مانتو و روسری تاثیر گرفته ایم.»
در مرکز جوانان حلبچه، همه از نبود امکانات فرهنگی و ورزشی می گویند از اینکه از یک سینما یا سالن تئاتر و یا ورزشگاه در این شهر اثری نیست و حتی به گفته مدیر این مرکز، حلبچه حتی جایی مثل کافی شاپ ندارد که جوان هایش آنجا بنشینند.
بشارت، مدیر مرکز اتحادیه جوانان حلبچه، در میان جمعی از دختران و پسران جوان این شهر به ما می گوید:« اگر بخواهم جوانان حلبچه ای را در یک کلام تعریف کنم مجموعه افرادی هستند که برخلاف همسن های خود در دیگر کشورها، به دور از هرگونه رویا و آرزو روزگار می گذران