ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
به بهانه جواب به سعید جمالی : قسمت اول
یک نکته را نیز علاقه دارم بیان کنم و آن این است که در گذشته بنده مطالبی را برای سایت پژواک ارسال کرده ام. برای آقای اسماعیل وفایغمایی نیز ارسال کرده ام. : ولی ….
در اینجاست که باید یکبار از شما سوال کنم، آیا زدن در گوش بهرام در تشکیلات توسط شما درست بوده است؟ آیا نامه نگاری شما به کاندلیزا رایس وزیر دفاع بوش برای رفتن بدنبال زندگی خود و فقط شخص خودت درست است؟ آنوقت این حقایق را بگذار در کنار آنچه من دیدم. انشاالله که درست نباشند.
سازمان مجاهدین خلق ایران
ما نیاز داریم که دمکراسی را تمرین کنیم، با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود. با بکارگیری کلماتی مانند آزادی و دمکراسی و … کسی و جامعه ای دمکراتیک نمیشود. نیاز به بنیادهایی در جامعه، و نهادهایی در آن و انسانهایی که مدتها آنرا تمرین و در آن تجربه داشته باشند و البته قوانینی که از آن حمایت کنند. .. دارد.
خواهش ما این است که خوب مطالبی را که بعنوان نظر و درک ما گفته میشود بخوانید و آنرا حرف و مطلب شخصی تلقی نکنید. و کمک کنید این مباحث بارور شود.
مقدمتا باید به عرض برسانم که اشخاص محترمی مانند آقای سعید جمالی و اگر اجازه بدهید اینجانب بجای اینکه تابلوی سالها مبارزه را ترسیم کنیم و ادعای حق و حقوق در آن و مبارز بودن بکنیم، باید به علت همه جنایاتی که در رکاب رجوی مرتکب شده ایم از مردم ایران عذر تقصیر بخواهیم و طلب آمرزش بکنیم. چون هیچکدام ما نه تنها جلوی او را نگرفته ایم بلکه عامل و عصای دست او نیز بوده ایم. بنابراین چه برای خودمان و چه برای همه کسانیکه به ما بعنوان مسئول یا مسئولین نگاه میکنند روشن باشد که اتفاقا هرکس بامش بیش برفش بیشتر است و ما گناهمان بیشتر، پس جای بسا نکوهش است بر ما نه جای سلام و صلوات و تحسین. اینجانب در دستگاه رجوی حداقل طی این مدت که خودم از خیلی بیش از نزدیک شاهد بودم هیچ ساخاروفی ندیده ام. هر کس مدعی است بیاید تا حداقل تا آنجا که اینجانب میدانم بگویم چه کاره بوده است.
آنها هم که در تیف به ادعای اینجانب (همانطور که در نامه قبلی هم نوشتم) به دلیل ضدیت به حق خواستار جدا شدن خودشان از ما بودند بسیار حق داشتند.
وقتی کسی میگوید که بحق اینکار را کرده اند بر آنها خرده نمیگیرد. اما اینجانب به کسانیکه به ادعای آقای سعید جمالی می خواستند کسی را بزنند، خرده می گیرم چرا که این همان روشهای رجوی و رژیم است. اگر کسی آن بچه ها را متهم کرده باشد به چیزی اتفاقا آقای سعید جمالی است که آنها را به چماقداری متهم نموده است و نه بنده.
البته احتمال همراه داشتن قرص سیانور توسط ما را که مطرح کرده اند که تأیید میکنم و می گویم که این نه از طرف رجوی که از طرف همین بچه ها مطرح شده بود. ضمنا آقای سعید جمالی که بطور رسمی و مکتوب درخواست خروج داده و با سلام و صلوات راهی شده (آورده و تحویل داده اند به آمریکایی ها، که تازه بگویند ما خودمان خروجی داریم و اخراج میکنیم) چرا باید رجوی برایش پاپوش بسازد که بلافاصله در یک بازرسی پوچ بودنش در بیاید؟ ضمنا خود دستگاه رجوی چنین کسی را تا …. میگشت بعد راهی میکرد. ضمن اینکه بیان این حرف برای آمریکایی ها این حقیقت را نیز آشکار میشد که فرقه رجوی در اشرف در نزد خودشان سیانور دارند.
باز اگر در مورد کسانیکه فرار کرده اند، چون رجوی نمیداند که با خود چه آورده و … چنین کاری را بکند شاید قابل طرح باشد که این کار را هم ما ندیدیم که بکند. همه کسانیکه ناشی نباشند و به روشهای رجوی آشنا باشند می دانند او هیچگاه چیزی نمیگوید که قابل اثبات باشد. همانگونه که آقای سعید جمالی می گوید “اظهر من الشمس است که…” و بیشتر حالت فتوا دارد تا هر دلیل و مدرکی.
ضمنا ما هیچگاه چنین حرف غلطی را نزده و نمی زنیم که کسی آمریکایی است. ایراد به یک عمل غلط می گیریم ولی این به گروه خونی آقای سعید جمالی نمی خورد. هر ضعف و مشکلی می تواند داشته باشد الا همین. ولی با مطلبی که توسط کسانیکه در تیف بوده اند و بویژه بعد از ترک ما، متوجه میشوم که چرا در تیف سعید جمالی دست به لودادن بچه های تیف نزد آمریکایی ها میزده است. که امیدوارم حقیقت نداشته باشد.
ضمنا طبق نوشته آقای سعید جمالی 800-900 نفر رفتند داخل، خوب مگر چند نفر در تیف بودند که این تعداد رفتند داخل؟ جان این 800- 900 نفر را کی نجات داد و چگونه؟ مگر چه تعداد آمدند به خارج؟ چند درصد؟ حتما آنها که می خواستند داخل بروند که نمی خواستند کسی را بزنند، حتما آنها هم کارهای مشکوک می کرده اند؟
البته من که در دل افراد نبودم ممکن است تعدادی می خواستند این کار را بکنند که حتما آقای سعید جمالی آنها را می شناسد. حداقل اسامی این مبارزین چماق دار را بیاورد که به عمق مبارز بودنشان همه پی ببرند و رتبه خودشان را در نزد آنها که از این اقدامات خوشحال میشوند و قبل از همه رجوی بگیرند.
اما اصل داستان را من از کسی که خودش این کار را کرده بود شنیدم و برادرانه به او گفتم که نباید این کار را میکرده البته خوب میفهمیدم که بچه های پائین بدلیل دروغهای رجوی و اختناقی که بود و استفاده سرکوبی که رجوی از فرماندهان میکرد فکر می کردند در بالا همه عاشق سینه چاک رجوی هستند. ضمن اینکه به محض آمدن من معاون و نفر دوم و نفر سوم یکانم سرازیر شدند و آمدند. جالب این بود که همان زمان که هنوز من فرار نکرده بودم، فکر میکردم آنها فالانژ رجوی هستند آنها هم فکر میکردند من فالانژ رجوی هستم.
راستی آقای سعید جمالی در یک محوطه ای که توسط یک ارتش مانند آمریکا با چندین رشته سیم خاردار و سیاج و سلاح حفاظت میشود، ضمنا چسبیده به پادگان سابقا اشرف می باشد و تنها ورودی آن از داخل تشکیلات رجوی است و بطور مطلق با هیچ کجا تماسی نیست کارهای مشکوک یعنی چه؟ چرا رجوی وار و رژیم گونه اتهام علیه امنیت ملی میزنی و توهم می پراکنی؟ خوب بگو این کار را کردی آن کار را کردی یا می کردی یعنی با فاکت مشخص. آیا این توهین به شعور خوانندگان و شنوندگان حرفهایت نیست؟ یا چاره ای جز این نداشتی؟. ما که مستمر در یک چادر سه در سه که در هر ضلغ آن یک تخت و ضلع چهارم درب چادر بود و کنار هم بودیم و وقتی راه میرفتیم مرتب بهم می خوردیم، پس کارهای مشکوک چه بود و چه می توانست باشد؟.
من در مدتی که تیف بودم از سر بیکاری و فرصتی که بود 12000 صفحه کتاب خواندم و یک کتاب ترجمه کردم. یک کلاس زبان هم برای بچه هایی که می خواستند به اروپا بیایند گذاشتم. سعید هم می دید که انبوهی کتاب در زیر تخت من بود و در مورد ترجمه نیز یکبار از او سؤال کردم سعید این ترجمه مرا بخوان و نظرت را بده که گفت ترجمه کار هر کسی نیست این کار را نکن!!!! زنگ تفریح ما نیز ورزش کردن بود. که در ساعاتی که اجازه میدادند انجام میشد. بعد هم که افتخار همنشینی سعید را پیدا کردیم که ورزش ما محدود بود به دویدن دور چادر خودمان. و بس و غیر از جمال سعید جمالی جمال کس دیگری را نمیدیدیم.
باز خطاب به آقای سعید جمالی می گویم راستی آقا سعید بر پایۀ چه اصلی و ارزشی یا حقی آن نامۀ عتاب و خطاب و نکوهشگرانه را برای مسئولین سایت پژواک ایران نوشتی و بعد هم قهر کردی؟ تو که از خودت مبارزتر و آزاده تر کسی را سراغ نداری و سایت پژواک ایران اینهمه مقالات تو را منتشر کرده و یک بخش آرشیو نشریه ویژۀ مقالات شما می باشد که البته این کارشان قابل تقدیر و ستایش است چرا یک حرف و یک مقاله در انتقاد از خودت و در جواب و رد یک نوشته ات را تحمل نمی کنی؟. چرا مانند رژیم و رجوی چماق اختناق و تیغ سانسور را برمی داری؟ از آشکار شدن چه امری میترسی؟ شما که آنقدر چپ هستی و آزادی خواه و دست به افشاگری میزنی، اگر مرد میدان نیستی چرا پس دست به این کار زدی؟ ما شنیده بودیم که آنها که به رجوی خرده می گیرند کسانی هستند که حاضرند از خودشان مایه بگذارند که حرف مخالفینش را بشنود.
در اینجاست که باید یکبار از شما سوال کنم، آیا زدن در گوش بهرام در تشکیلات توسط شما درست بوده است؟ آیا نامه نگاری شما به کاندلیزا رایس وزیر دفاع بوش برای رفتن بدنبال زندگی خود و فقط شخص خودت درست است؟ آنوقت این حقایق را بگذار در کنار آنچه من دیدم. انشاالله که درست نباشند.
. شما در کدام کادر این نامه ادب کردن را برای پژواک نوشتی؟ برای فردای ایران نیز همین را تجویز میکنی؟ تفاوت ما با رجوی که سی سال اختناق حاکم کرده بود و اختناقی که توسط وزارت ارشاد روی رسانه ها اعمال میشود در چیست؟ آنها هم حرف را برنمیتابند. خشم شما بر دوستان پژواک به چه حقی بود؟ نکند آنها حق نداشتند روی حرف شما حرفی بزنند؟ نکند امامت رجوی روی ما هم تاثیراتی داشته است؟ روی بنده داشته است. و تلاش میکنم با باز کردن همه رویکردهای رجوی در طی این سه دهه به سهم خودم آثاری بجا بگذاریم که مانع از تکرار آن شود، هرچند این اثر کوچک باشد.
راستی چرا بنده از به اصطلاح افشاگری شما و شفاف بودن … استقبال کردم ولی جنابعالی به این میزان برآشفتی؟
کدام روش برای آینده ایران بهتر است. شما کدام را تجویز میکنید. شایسته نیست که به اروپا پناه ببریم به این بهانه که کشور آزادی است و میتوان آزادانه هر عقیده و … را بیان کرد و آنوقت همینجا تلاش به سانسور داشته باشیم و تیغ سانسور بدست بگیریم. راستی چـــــرا؟
دو باره حرفی که در ایمیلم برای شما زدم را تکرار میکنم. آیا شما مبارزی هستی که فقط از شش هزار کیلومتر آنطرفتر میتوانی حرف بزنی آنهم یکطرفه؟ یا مبارزی هستی که قادری با مزدور رژیم هم رودر رو شده و همه حرفهایش و ادعاهایش را بچالش بکشی که هیچ او را مرعوب حرف حق خود نیز بکنی؟
میبخشید که یا باید فرض کنم که این دقیقا خواست و ماهیت و توان و عمق مبارز بودن شماست یا باید فرض کنم که کماکان در مدار رجوی و سیاستهای او میچرخید. اگر این ماهیت شماست که خوب ما دعوت میکنیم که این ماهیت و این ادعا به بحث گذاشته شود تا در طرح آن نسلهای بعد از ما به آگاهی برسند. هرچند در این بین ممکن است که غلط بودن ما یا شما اثبات شود. که این حداقل بهایی است که برای گذشته خود میپردازیم.
سعید میدانی در ایران همه فرزندان که انقلاب را بنوعی ندیده و تجربه نکرده اند به پدران و مادرانشان این حرف را میزنند که چرا انقلاب کردید؟ شما این بلا را سر ما آوردید. پاسخ شما به این نسل چیست؟ شما که میخواستید سازمان مجاهدین بسازی و اگر درست فهمیده باشم مدعی هستی چه جوابی داری؟
برایم تعجب بود که وقتی از آقای سعید جمالی این جملات را میخواندم یاد اطلاعیه های کمیسیون (به قول آقای محمد رضا روحانی) بی صاحب امنیت و ضد تروریستی رجوی افتادم که برای اینکه لجن پراکنی کند، از منابع خودش در داخل و از تیر خلاص زدن و اینگونه بافتن ها استفاده میکند. و البته بیشترش هم در مورد خود آقای سعید جمالی گفته است، استفاده کرده بود. که گذشته از همه چیز توهینی به شعور شنونده است.
مثلا همین کمیسیون بی صاحب در مورد آقای قربانعلی حسین نژاد نوشته بود
“ … قربانعلي حسين نژاد كه بسيار ترسيده بود بلادرنگ در ژاندارمري اعتراف كرد كه شخصاً تقصيري نداشته و سفارت رژيم ايران در فرانسه، او را با مصطفي محمدي و دخترش به اين ماموريت فرستاده است. وي در اظهاراتش كه بر روي نوار با صداي خودش ضبط شده”
انگار اولا بازچویی توسط پلیس فرانسه بوده، بعد ضبط شده و بعد آنرا در اختیار رجوی نیز گذاشته اند. بی چارگی و فلاکت یک دستگاه مافیایی را میبینید. که اگر حرفهای رجوی درست بود، چطور توانست در روزهای بعد همین مجاهد با حمایت و حفاظت پلیس دوباره در همان محل به خواست آزادی فرزندش بپردازد. با شهردار اور ملاقات کند و حمایت و سمپاتی او را نسبت به خودش و مشکلش و نفرتش را از رجویها بشنود. یا در مورد بنده که در سال 1381همان روز که من درخواست خروج داده ام، حکم اخراج مرا نوشته است. خوب چاره ای نیست. اوج در ماندگی است. بیچاره میداند که اگر توان اخراج داشت در این منجلاب سیاسی و …. نبود.
یک نکته را نیز علاقه دارم بیان کنم و آن این است که در گذشته بنده مطالبی را برای سایت پژواک ارسال کرده ام. برای آقای اسماعیل وفایغمایی نیز ارسال کرده ام. اما:
در مورد آقای مصداقی باید بگویم تا آنجا که به کاری که کرده و بطور خاص در مورد فرقه رجوی هیچکدام از ما که سابقه طولانی در این سازمان داریم نتوانستیم بکنیم. و شاید نتوانیم بکنیم. به همان میزان که ایشان از تشکیلات رجوی دور بوده ذهنش آزادتر بوده و خوب کارکرده و با زحمتی که کشیده است خدمتی که به نسلهای آینده و حتی باز شدن ذهن خود جداشدگان نموده است را باید قدر شناخت.
این علیرغم این است که ممکن است ایشان علیه بنده و… حرفی بزند یا داشته باشد. این بدان معنا نیست که از منظر بنده به ایشان هیج ایرادی نیست. ولی این که بنده چه فکر میکنم ملاک نیست. ملاک این است که کار ایشان چه مشکلی از کل حل میکند.
نور افکنی که ایشان به تاریک خانه رجوی انداخت من که نتوانسته ام و فکر هم نمیکینم که بتوانم بکنم. توجه دارید که ارزش کار ایشان وقتی بیشتر روشن میشود که بدانیم ایشان در تشکیلات نبوده است. و مجبور بوده از بیرون و خیلی جاها با تکیه به اثرات و نمودهای کار رجوی و با رعایت بعضی اصول ژورنالیستی بدان بپردازد. جائیکه ما حقایق را میدانستیم.
همین حرفم در مورد کاری که آقای اسماعیل وفا یغمایی و همنشین بهار میکنند صادق است. علیرغم هر موضعی که ممکن است علیه هر کس داشته باشند. ما و نسل ما و نسلهای آینده نیاز دارند که از زاویه های مختلف همه حرفها را بشنوند تا دوباره دجالی نتواند آنها را به قربانگاه ببرد. یا حداقل احتمال را کمتر کند.
ما اختناق زده ایم. هم خودمان خودمان را سانسور میکنیم و هم دیگران را سانسور میکنیم. این با جوهر دمکراسی و آزادی و آزادگی فاصله دارد. به همین دلیل است که توان تحمل همدیگر را نداریم. توان تحمل اینکه در آینده متوجه شویم که اشتباه کرده ایم را نداریم. برای همین به تباه کاری روی میآوریم. رجوی باید سرمشق باشد. نباید به راه او رفت. باید با این فرهنگ و این رویکرد با آگاهی دادن و بچالش کشیدن، مبارزه کرد و اصلاح نمود.
و آن که با گرگش مُدارا میکُند
خُلق و خوی گرگ پیدا میکُند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
گفت دانایی که گرگی خیرهسر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
لاجرم جاریست پیکاری ستُرگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چارهی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زورآفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگِ خود اسیر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته میشود انسان پاک
و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان مینماید، گرگ هست!
و آن که با گرگش مُدارا میکُند
خُلق و خوی گرگ پیدا میکُند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگِ پیر
مردمان گر یکدگر را میدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست اینسان دردمند
گرگها فرمانروایی میکُنند،
و آن ستمکاران که با هم محرماند
گرگهاشان آشنایان هماند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟ . . .
“گرگ”
زنده یاد «فریــدون مشیری»
از این دعواهای حیدر نعمتی که بگذریم بپردازیم به اصل مطلب.
ادامه دارد.