ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
مرگ حمید اسدیان،دژخیم تبلیغاتی مسعود رجوی، کانونهای شورشی؟ یا تابوت کشی، سه مرگ دیگر در این فرقه
حمید اسدیان شاخص و نمونه یک مبارز در هم شکسته ای است که دقیقا آنجا که حرف از سیروس نهاوندی و بقیه درهم شکستگانی که در نوشته اش از زمان شاه میزند و نام میبرد و آنها را به اسماعیل وفا یغمایی منتصب میکند، عین خود حمید اسدیان است. یکی از تاکتیکهای کثیف رجوی تخریب مخالفینش بود. از جمله همین فاکتی که در مورد اسماعیل وفا یغمایی به حمید اسدیان در مورد کتک زدن همسرش و … جهت تخریب اسماعیل در ذهن حمید اسدیان گفته اند. مطمئن هستم حمید اسدیان همه اتهامات تخریبی که شخص مسعود رجوی علیه اسماعیل ساخته و در تشکیلات تزریق میکرد را بازگو نکرده است. از جمله اتهام کتک زدن همسر مهدی افتخاری توسط او. من در این زمان در پاریس در سال 1363 هم خانه بودیم. دوران جمعبندی بود و مهدی افتخاری بهمراه علی زرکش جزء مخالفین رجوی بودند که در بین ما خبر اینکه مهدی افتخاری زنش را میزند را پخش کردند.
چرا که مسعود رجوی و همه ما بخوبی از همفکری و هم فاز بودن اسماعیل و حمید خبر داشتیم و به همین دلیل به هر قیمت نمیگذاشت که اسماعیل روی حمید اثر بگذارد. اسماعیل از (به قول رجوی) محفلهایش با حمید حرفی نزده ولی رجوی هشیاری ضد انقلابی داشت و خوب میدانست. و اینگونه بود که از فضای خفقان تشکیلات که کسی جرات نداشت سوال کند استفاده میکرد و اتهاماتی به سوژه تخریب میزد و بخورد دیگران میداد. از جمله علیه خانم بتول سلطانی که خود مسعود رجوی بزبان خودش این نوع اتهامات اخلاقی را بعد از افشاگریهای ایشان در جمع همه مجاهدین در عراق زد تا خانم سلطانی را تخریب کند تا نگذارد بر دیگران اثر بگذارد.
بزرگترین تولید مسعود رجوی و دستگاه ضد انسانی اش تولید انسانهایی با تناقضات عظیم با فاصله بین صفر و بینهایت بوده است. همانگونه که خودش هست. همانگونه که زمانیکه گوش فلک را از شعارهای آزادی کر میکند شیوه های استالین برای آزادی کشی مسعود رجوی کم میآورد. زمانیکه از مبارزه و شجاعت حرف میزند خودش همواره از صحنه فراری است، انقلاب ضد جنسیت راه می اندازد ولی خودش حرمسرا و همبستری جمعی راه میاندازد. زمانیکه از مناسبات پاک و رها در تشکیلاتش حرف میزند، فساد و انحراف و … در آن بیداد میکند.
من حمید اسدیان دژخیم تبلغاتی مسعود رجوی را اولین بار در سال 1361 زمانیکه در مسئولیت شاخه ترکیه از داخل ایران خارج کردم دیدم و شناختم. به جرات میتوانم بگویم که حمید اسدیان در میان تمامی مجاهدین له شده توسط مسعود رجوی و دستگاه قرون وسطایی انسان خرد کنش یک نمونه تمام عیار از نوع مظلوم فروپاشیده بسمت درون خودش و محمد اقبال نوع فروپاشیده وحشی مهاجم رو به بیرونش میباشند.
حمید اسدیان که همسرش در ایران زندانی بود آنچنان له و لورده بود که در تمامی سالیانی که در سازمان حضور داشتم و او را مرتب در جلسات و نشستها و …میدیدم نمیشد حتی با خاک انداز نیز از زمین جمع و جورش کرد.
حمید اسدیان همواره همانگونه که اسماعیل نیز بدرستی بدان اشاره کرده است از نظر رجوی یکی از شاخص های ضد ارزش بود. حمید همواره در چهره اش غم و اندوهی به سنگینی البرز را که بر اثر بلایی که رجوی بر سر خودش و دیگران آورده بود در چهره اش ظاهر میکرد. حمید اسدیان به همین اعتبار همواره با سری خمیده به یک سمت به قول گفتنی مانند مادر مرده ها ظاهر میشد. رجوی همواره در چهره و ظاهر حمید اسدیان کینه و نفرتی که ناشی از بلایی بود که بر سر ایندو (حمید و همسرش) و هزاران حمید دیگر آورده بود میدید و از او متنفر بود.
یکبار که مانند همیشه حمید زیر تیغ بود از شریف در مورد حمید پرسیدم که چرا او همواره له لورده است و حتی توان حرف زدن ندارد گفت از برادر (مسعود رجوی) طلب زنش را دارد.
در تمامی نشستها مسعودرجوی او را بلند میکرد و وادارش میکرد که بگوید که باید داغ زنش را تحمل کند. درست زمانیکه مسعود رجوی خودش از مرگ اشرف چندماه نگذاشته با دختر بنی صدر ازدواج کرد هنوز از دختر بنی صدر جدا نشده بود با مریم رجوی عشق و عاشقی ایدئولژیک را شروع کرده بود همواره به حمید توصیه میکرد که تا آخر انقلاب باید منتظر زنش باشد.
حمید اسدیان و همه از هضم رابع گذشتگان از جمله محمد اقبال که هر روز گزارش خود ارضائیش روی میز عباس داوری بود طوریکه دیگر گزارشاتش تهوع آور شده بود شاخص و نمونه کسانی همچون سیروس نهاوندی بودند که جلاد خود مسعود رجوی را میستایند و از او طلب عفو و بخشش میکردند و میکنند. تا اینگونه مانند معتادی که نمیتواند بدون مصرف و رساندن آن دارویِ تائید توسط جلاد خود (مسعود رجوی) لحظه ای را طی کنند بتوانند سرپا باشند.
راستش من شاید هزاران انتقاد به اسماعیل داشته باشم ولی وقتی نوشته حمید اسدیان را علیه اسماعیل را خواندم و بعد جواب اسماعیل را نتوانستم آنرا منتشر نکنم.
آنجا که میگوید:
“من جنده بازی و به بستر رفتن با فواحش را به این ترجیح میدهم که یک رابطه معمول عاشقانه ونادرست را با حقه بازی و با دستمال توالت کردن هزاران انسان مبارز و رنجکشیده تبدیل به انقلاب بکنم و به این بهانه و به مدد اعتماد دیگران دستگاهی فکری و نجاست بار بسازم “
چون نامه حمید بوضوح یک برش مقطعی از کثافات ذهنی جلاد خود مسعود رجوی را بنمایش گذاشته است، چیزی که دهه ها ما در جلسات مسعودرجوی میشنیدیم. و حمید اسدیان با تکیه به توان قلم خود توانسته آنرا بنمایش بگذارد. از طرفی نیز بسیاری از جوابهای اسماعیل هرچند بسیار تیتروار جواب نسلی از مردم مبارز ایران در کسوت مجاهد خلق است که به قربانگاه رفته است. ما سالها میگفتیم ولی کمتر باور میشد. باشد تا همه کسانیکه در تیرانا اسیرند و یا آنها که در حوضهای رهایی تکی و جمعی مسعود رجوی توسط مریم رجوی شرکت داده میشدند همچون خانم سلطانی جرات و شجاعت و آن رهایی از بندهای اسارت زنانگی را داشته و با پرداخت بهای آن با خوردن انواع مارکهای ناجوانمردانه و البته مردسالارانه سکوت را شکسته و شبهای حرمسرای رجوی را بازگو کنند. بسیاری را بنده میشناسم ولی چون خود لب نگشوده اند نمیتوان نام برد. امیدوارم که حمید در آن روزها زنده باشد و بادرک واقعیت مسعود رجوی شاید به جایگاهی که اسماعیل رسیده برسد و قدش و گردن خمیده اش راست شود.
داود باقروند ارشد