ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
مسعود رجوی، علی جوانمردی و…اتهام زنی و ترور سیاسی همدیگر آخرین میخ بر تابوت آپوزیسیون درحال مرگ خارج کشور
بقلم داود باقرود ارشد
مقدمه برای طولانی نشدن مطلب به انتهای این نوشته منتقل شدتا خوانندگانی علاقه مند هستند بخوانند.
ایران جامعه خشونت
این جامعه که در 50 سال حکومت رضا خان و محمدرضا شاه و از سال 60 ترورهای خیابانی، هشت سال جنگ و خونریزی، اعدامهای در ملاء عام و زندانها، ضرب و شتمهای در کوچه و خیابان، خمپاره باران شهرها توسط به اصطلاح تنها آلترناتیو(فرقه رجوی) و اعدامها و شکنجه های زندانهای رژیم کنونی را تجربه کرده. سرکوبهای اجتماعی را در دانشگاه، در تظاهرات خیابانی، در کارخانه ها، در مدارس، در مقابل وزارتخانه ها، بانکهای سارق اموال و… را شاهد و لمس کرده است، آستانه تحمل خشونت این جامعه کجاست؟
در جامعه ای که درآن اجرای عدالت حتی تربیت فرزندان با خشونت توام است. چگونه تغییر میکند چگونه واکنش نشان میدهد. جامعه ای که جنگ را نعمت میشمارد. چه مطالعه ای در شناخت این جامعه انجام شده؟ انتظار عکس العمل ما در کدام آستانه و آستانه تحمل خشونت مردم فوق با آن تجارب کجاست؟
جامعه شناسان معتقدند که اثرات خشونت سالهای سال بر پیکر جامعه باقی می ماند. بخشی از عملکرد معترضین 1396 و 1398 در بکار گیری خشونت و یا حتی ایستادن در مقابل خشونت دولتی را نباید لزوما به شجاعت، بلکه به عادی شدن خشونت در نزد چنین جامعه ای تعبیر نمود. نمونه خارج کشوریش در آمریکاست که خشونت علیه سیاهان نهادینه شده و جامعه آمریکا بتدریج در حال نشان دادن عکس العمل و عدم قبول و پائین کشیدن آستانه تحمل جامعه است، که از سال 1960 با تلاشهای مارتین ولتر کنیگ و ملکام ایکس شروع شده تازه در حال بار دادن است.
نماد خشونت در میان خارج کشوریها
نباید فکر کرد که جامعه خارج کشور از این میزان از خشونت و اثرات مخرب آن در امان بوده است. نمادی ترین رویکرد و عمق خشونت در جامعه خارج کشور را در اینترنت و شبکه های اجتماعی، در کامنتهایی که افراد نسبت به دگر اندیشان ومخالفان نظراتشان میگذارند و یا در ترورهای سیاسی که نسبت به هم صورت میدهند بویژه توسط فرقه رجوی و کسانیکه شیوه های او را بکار میگیرند و تحمل هیچ ایراد و انتقادی را همچون مصداقی ها ندارند. و یا فحاشی ها و تهدیداتی که سلطنت طلبها دیگران را میکنند. و خشونتهای زبانی در قالب تحقیر و توهین های که نسبت به زنان در شبکه های اجتماعی صورت میگرید. تماما نماد رویکرد و پذیرش و میزان پذیرش خشونت در جامعه خارج کشور است. که اگر به تماس رو در رو بکشد دست کمی از آنچه در داخل ایران میگذرد ندارد. همانطور که حتی بعضا بزبان هم میآورند. فرقه رجوی مخالفین خود را در ملاء عام در مقابل پارلمان اروپا در ماقبل چشم ناظرات به قصد کشت مورد ضرب و شتم قرار داد و یک نماینده سابق پارلمان انگلستان که برای نجات قربانیان وارد عمل شده بود نیز به همان سرنوشت قربانیان دچار شد. بسیاری ترورهای انجام شده توسط دولتهای خارجی در ایران و یا انجام شده توسط تروریستهای جدایی طلب و یا بی طبقه توحیدی مسعود رجوی را با آب و تاب مورد حمایت قرار دادند. اخیرا نمایندگان جامعه بی طبقه توحیدی مسعود رجوی بعد از نا امید شدن از اعزام به کشور توسط ترامپ در سایت خود محاکمات مخالفین خود را شروع کرده اند.
چقدر در همین خارج کشور شاهد مبارزه با فرهنگ خشونت و ترور سیاسی هستیم؟ چقدر خود بدان دامن میزنیم؟ یکی از اثرات خشونت، گوشه گیری و خانه نشینی بسیاری است. جنبه دیگر آن اثر ضد آگاهی خشونت است. در جوامع استبدادی آگاهی خطرناک بوده در زمان شاه ضرب المثل: “دیوار موش دارد موش گوش دارد” و “زبان سرخ سر سبز میدهد بباد” از اثرات نهادینه شدن اثر ضد آگاهی خشونت حکایت میکند. تمامی کسانیکه خشونت کلامی و ترور سیاسی مخالف را در شبکه های اجتماعی و اینترنت بکارمیگیرند، هدف ضد آگاهی و ضد دیسکور و گفتمان را دنبال میکنند. چه اینکار آگاهانه باشد و چه نا آگاهانه. از جمله آنچه مسعود رجوی در درون فرقه اش و چه در تمام تارنماهای جعلی و رسمیش، و چه در “سیمای آزادی” ش پی میگیرد از همین اثر ضد آگاهی حکایت میکند. نتیجه بلافصل این فرایند ها بی اعتمادی اجتماعی بین جوامع حاضر در خارج کشور است.
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست آن به که در این زمانه کم گیری دوست (سعدی)
دل خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد (سعدی)
اینگونه است که جامعه نسب به پدیده های جاری در خودش واکنش نشان میدهد. هرچند که همواره در طی تاریخ امیدوار بوده است.
رسد مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نمانده و چنین نیز نخواهد ماند (حافظ)
700سال است که این شعر امید بخش جامعه ما بوده و البته تدام خشونت نیز با سر سختی بیشتر سرپا مانده است. جامعه خارج کشوری اگر نتواند خشونت را در میان خودش از میان بردارد نمیتوان انتظار داشت که بتواند در کشوری به وسعت ایران حرفی برای گفتن داشته باشد. آنهم در جامعه ای که برای بدار آویختن “خفاش شب” به تعداد صد هزارش آنهم ساعت 5 صبح در میدان آزادی حاضر میشود. آیا این جامعه را میشناسید؟ همزاد شمایانی است که تحمل شنیدن یک نقد و انتقاد و مخالفت را ندارید، و دست به ترور سیاسی منتقد میزنید، و حتی خواستار بمباران و نابودی مردم دیگر کشورهای همجوار میشوید، هرچند هیچ فرصتی راهم برای دم زدن از حقوق بشر و آزادی و دمکراسی را از دست نمی دهید. و رژیم را بخاطر خشونت شماتت میکنید.
خشونت “ترور سیاسی-اتهام زنی” و مزدور تراشی آخرین میخ بر تابوت جامعه در حال مرگ خارج کشور
سابقه امر
بطور قطع و یقین مبارزه برای آزادی و دمکراسی چه در زمان مشروطه و چه در زمان شاه اگر در داخل کشور رخ دهد است که مبناست و دارای ارزش سیاسی اجتماعی در تحولات ترقی خواهانه ما بسمت مثبت و عاری از سیاست زدگی بازی میکند. مشروعیت سیاسی و فعالیت سیاسی خارج کشور فقط زمانی است که بعنوان پشت جبهه مبارزه ای در داخل کشور باشد. در غیر اینصورت حداکثر در اوج صداقت و سلامت “نه مبارز” که “پناهندگان سیاسی مخالف” رژیمی هستند که با آن مخالفت دارند. والا بی بی سی و منو تو و ایران اینترنشنال و رادیو اسرائیل و رادیو آمریکا و… بزرگترین تشکلهای مبارزاتی تقلی میشدند.
مگر کسی مدعی باشد فرار کرده که تمدید قوا کرده به داخل برگردد. چون همگان شاهدند که قشری در جامعه نیست که در مبارزه وارد نشده باشد و بهای سنگینی نیز برای مبارزه اش نپردازد. حتی وکالت مبارزین بالاترین بها را میطلبد.
فاجعه ی سقوط برای فراری و مخالف رژیم وقتی رقم میخورد که نه تنها هیچ ربطی به مبارزه داخل کشورنداشته باشد که آنرا نیز برسمیت نشناخته و یا بدتر آنرا رد کند. و در فرصت طلبانه ترین رویکرد خود را در خارج کشور کانون مبارزه جا بزند.
چرا آخرین میخ برتابوت مرگ مبارزاتی
اوج سقوط و اضمحلال اخلاقی و دناعت و بیشرمی این فراری، تبعیدی، یا مخالف و یا هرچه که اسمش را بگذاریم در خارجه زمانی است که نه تنها هیچ تلاشی برای بازگشت به دامن مبارزه نمیکند، بلکه در اوج ضدیت با مبارزه و در قالب یک دلال منافع حقیر و پست فردی و گروهی جهت توجیه لمیدن در خارج کشور و از دور خود را مخالف و مبارز خواندن فرصت طلبانه مبارزه داخل کشور را تخطئه نیز میکند. وقتی هر داخل رفتنی را مورد ترور سیاسی قرار میدهد.
اینگونه است که چنین فراری، تبعیدی یا مخالف سیاسی حتی لیاقت همین اسامی را نیز ندارد بلکه شیادی است خائن به عالی ترین منافع مردمش که مبارزه برای کسب آزادی، دمکراسی و حقوق بشر است. سردمدار و پدرخوانده این جریان رذالت پیشگی در خارج کشور کسی نیست جز رئیس جمهور!! منتخب!! مردم ایران مریم رجوی و مسعود رجوی. که امروزه متاسفانه مریدانی نیز در میان اعضای سابق وزارت خارج آمریکا و صدای آمریکا همچون علی جوانمردی ها و بسیاری مدعیان و هوچی های سیاسی و بعضی جدا شده از فرقه رجوی همچون مصداقی نیز شاهدیم که این فرهنگ ضد ملی را رواج میدهند. یعنی الف، عدم تحمل انتقاد، ب: تخطئه و ترور سیاسی منتقد با مارک داخل رفته ها، ج، مبارز خواندن حضور در خارج کشور.
طی چهل سال گذشته در خارج کشور هیچ نوشته ای نیست که به این حقیقت آشکار مهر تائید نزده باشد که مخالفین خارج کشور آنچنان دچار اضمحلال و رکود فکری و بی عملی هستند که بوی مرگ سالهاست به مشام میرسد و هیچ ربطی به داخل کشور ندارند. و در آخرین دم زندگی بجان هم افتاده در حال نابودی و ترور همدیگر شده اند. در صورتیکه مبارزینی هچون محمد نوری زاد ها (گروههای 14 نفر) با اینکه ازجان خود و خانواده شان مایه گذاشته اند و در زندانها با کرونا نیز مواجه هستند و یا نرگس محمدیها، سپیده قلیانها، اسماعیل بخشی ها، علی نجاتی ها و صف بلندی از اسامی حتی حاضر نیستند به هر قیمت به خارج بیایند.
در خارجه اما، یک عنصری که سابقه همکاری با وزارت خارجه آمریکا را نیز در پرونده اش دارد، بداخل کشور رفتن یک زن جوان مخالف رژیم را با ترور سیاسی تخطئه میکند!! رجوی که پدرخوانده تروریسم و خشونت سیاسی اس این کلیشه ضد ملی است، هیچ چاره ای جز تخطئه مبارزه مردم ایران چه در داخل و خارج کشور ندارد تا بتواند توجیه فرار خائنانه اش به خارجه در سال 1360و رها کردن صدها هزار هواداری که به مسلخ رفتند، فرارش از عراق 1380هنگام حمله آمریکا و رها کردن اعضایش در عراق که آنجا نیز چه توسط آمریکا با بمباران و چه توسط رژیم به مسلخ کشیده شدند، فرارش از پاسخگویی بخاطر همدستی با عراق، عربستان، اسرائیل و نئوکانهای آمریکا، و زندانها، شکنجه ها و قتلهای درون تشکیلاتی و تجاوزات به حریم زنان مجاهد، و بسیاری جنایات کشف نشده دیگر، باشد.
این مسیر مجرمانه و خیانتبار برای کسب قدرت در طبیعی ترین مسیر خود که دامن گیر بقیه آپوزیسیون قلابی نیز شده است که سر در آوردن از حمایت حمله نظامی به کشور و یا دجالانه بیطرف ماندن در چنین حمله ای!!! و حمایت تمام عیار از محاصره اقتصادی کشور و تروریسم دولتی آمریکا علیه شهروندان ایرانی است. چون اینها بدرستی و تحقیقا خود رادر معادلات سیاسی بین رژیم و مردم ایران هیچ می انگارند و چون داخل کشور را نیز از خود نمیدانند، بنابراین از سر عناد و کینه کور به قیمت نابودی کشور و به امید یک در میلیون هم شده تنها چشم امید به اسرائیل و عربستان و آمریکاست بسته اند. چه آنها که علنی آنرا فریاد زده اند چه آنها که شرمگینانه به آن معتقدند و با منادیان چنین فاشیسم ضد ایرانی به جد به مخالفت بر نمیخیزند و سکوت پیشه کرده اند. اینها اگر هم مارکسیست، سکولار، سلطنت طلب، زندانی سیاسی سابق، یک و دو نظامی، از اعدامهای 67 رسته، ویا همه هم کیشان و در اویختگان به انگلیس – رضا خان در زمان مشروطه هستند که امروزه مبارزه مردم ایران و هزاران ستارخانی که امروزه در میان آنهاست را بر نمیتابند. همه اینها اگر عناصری با ارتباطات انجنبی نباشند، ریشه در ایدئولژی خشونت-تروریستی آنهاست. که درقسمت بعدی بدان مفصل پرداخته خواهد شد. مردم ایران از سال 1388 بروشنی نشان دادند که خشونت را برای تغییر سرنوشت خود برسمیت نمیشناسند.
تخطئه کردن به داخل کشور رفتن حتی اگر در زرورق طلائی مبارزه با رژیم پیچیده شده باشد، هیچ تغییری در ضدیت اینکار با مبارزه مردم ایران نمیدهد. چرا که در اینصورت از نظر صادرکنندگان چنین فتوایی همه مردم ایران بویژه مبارزان راه آزادی و دمکراسی و حقوق بشر … چون داخل کشور هستند مهدورالدمند.
سقوط و تبهکاری و رذالت موجود در این ترور و اتهام زنی بی مدرک و سند به کسانیکه بداخل میروند همین بس که وقتی مبارزان داخل از کارگران، کارمندان، معلمین، روحانیون، وکلا، … زندان و شکنجه و … را بجان میخرند و حاضر به کوتاه آمدن نیستند، و چنین مقاومت استوار و شجاعانه ای را بنمایش میگذارند این فرومایگان خارجه کشوری نه تنها نمی توانند بزبان آورند یا حتی تصور کنند که فرد بداخل رفته با ریسک پذیری روی زندگی اش قدمی در جهت مثبت برداشته است، بلکه تنها تصور آنها با الگو گرفتن از خودشان این است که حتما مستقیم و بدون واسطه به کمک رژیم رفته اند. و اینگونه با ترور سیاسی آنها حیات خفیف خائنانه خود را در باتلاق خارجه توجیه میکنند. درست زمانیکه چهل سال است خودشان روزانه به پوشالی بودن حضور در خارجه مهر تائید زده و میزنند.
چه کسانی در حال خدمت به رژیم و دشمنی با مبارزه مردم ایران هستند؟
آیا غیر از این میتوان نتیجه گرفت که این فرومایگان تبلیغ پوسیدن در خارجه را اما در پوش مبارزه و چپ زدنِ “چرا داخل رفتی” میکنند؟ چون خارجه باتلاق پوسیدگی و مبارزه خونین در داخل کشور جریان دارد.
اتفاقا رژیم نیز از آنجا که چالشهای درونی و بین اللملیش چنان است که خارج کشور در اولویت صدم هم نیست، بعلاوه اینکه بسیار خوب خارجه رسوب کرده و مار بی نیش و دندان با شعارهای پوچ و توخالی آنرا چهار دهه است که تجربه کرده است. از جمله هزاران کانون شورشی!!! مسعودرجوی، هزاران فعال داخل کشور مدیریت دوران گذار، و احزاب سکولار دمکرات و سلطنت طلبها، فرشگردها، و صدها نمونه روی کاغذ دیگر، به جایی رسیده که (بقول کلیشه مسعودرجوی سردمدار آپوزیسیون دروغین) رژیم خودش مزدور استخدام کرده!! بعنوان آپوزیسیون به خارج ارسال میکند!! بعد اسامی آنها را نیز در سایتهای داخل کشور با آب و تاب اعلام میکند با این وجود این آپوزیسیون صدها لایک کننده و مخاطب هم دارند!! وضعیت خار و ذلت بار به اصطلاح آپوزیسیون و قدر قدرتی رژیم را که خود خارج کشوریها تبلیغ میکنند را مشاهده میکنید!!!!
بعد یکی هم که رفته داخل آنرا مزدور رژیم میخوانند. آنهم بدون هیچ دلیل و مدرک و طبق کلیشه خشونت و تروریسم سیاسی. فلاکت آپوزیسیون و قدر قدرتی رژیم در اوجی دیگر آنجاست که آپوزیسیون به محاکمه همدیگر در خارجه کشور کشیده شده است، باز هم سردمدارآن فرقه ننگین رجوی است. مسعود رجوی اخیرا در سایت یکی از مزد بگیران فاسدش آقای حسن حبیبی بدنبال شنود شاهدان!! در سایت و تلویزیون سیمای مقاومت دست به محاکمه دیگر فعالین (ایرج مصداقی) در خارج کشور زده است؟!!! رژیم دیگر چه میخواهد که این آپوزیسیون به اصطلاح تنها آلترناتیو!!! برایش انجام نمیدهند.
خالی از لطف نخواهد بود که اشاره شود با این سیاست خائنانه مسعود رجوی در تخطئه مبارزه داخل کشور که امروزه حتی توسط کارمندان سابق و شاید هم فعلی وزارت خارجه آمریکا و همه اسرای فکری رجوی نیز بکار میرود، در درون شورای ملی مقاومت بشدت مورد مخالفت قرار میگرفت و حتی به اخراج افرادی همچون آقای محمد علی اصفهانی و… با مهر مزدور رژیم نیز انجامید. رجوی هرگونه مبارزه درون کشور و حمایت از آن را مزدوری برای رژیم میخواند و اجازه نمیداد، مبادا دکان پوشالی خودش در خارجه تعطیل و بدون مشتری و خریدار خارجی شود.
تاریخچه: خارج کشوریهای امروز ننگ خارج کشوریهای زمان شاه
خارج کشور چه در ایران و چه در دیگر ملل از هزاران سال پیش همواره مکانی بوده استکه نیرویی برای تجدید قوا بدان پناه برده و دوباره به مبارزه بداخل کشور باز میگشته است.
الف: در زمان مشروطه
گذشته از کل جنبش مشروطیت که در اثر تماس با خارج کشور و تمدن غرب بود، اولین روزنامه های ایرانی که البته در زمان ناصرالدین شاه همه دولتی بودند، روزنامه غیر دولتی ارجدار طرفدار مشروطه اختر استانبول، حکمت مصر، قانون لندن و کمی بعد، حبل المتین کلکته، ثریا و پرورش مصر در خارجه بودند. که کمک شایانی به جنبش تنباکو و بعد مشروطه نمود. [1]کسروی احمد، تاریخ مشروطه ایران، انتشارات هرمس،چاپ چهارم، ص54،25 بعد از به توپ بستن مجلس، محمدعلی شاه بسیاری را کشت و بسیاری فراری و تبعید شدند. شاه بکمک روسیه تزاری، 11 ماه تمام ضمن گرسنگی دادن به جنبش، راههای ارتباطات تلگرافی وزمینی را بروی تبریز بست و تا آنها را از ایران و جهان قطع کند. در این زمان در استانبول انجمن سعادت به همت تجار و مقیمین و تبعیدیان و فراریان مشروطه خواه ایرانی تشکیل شد که اولا ارتباط ستارخان و انجمن ایالتی آذربایجان را با مراجع تقلید شیعه در نجف و سراسر ایران را برقرارمیکرد، پول و امکانات جمع و برای ستار خان ارسال میکرد. فعالیت سیاسی در دربار عثمانی برای فشارگذاشتن به شاه جهت جلوگیری از دستگیری و اعدام مشروطه خواهانی که در سفارت عثمانی پناه گرفته بودند میکرد.
نقش کلیدی انجمن سعادت(استانبول) در جنبش مشروطه
انجمن سعادت ضمنا سرمنشاء حمایت تئوریک و خبری از مبارزه مشروطه با طبع و نشر مقالات و تحلیل و یا آنچه در مطبوعات خارجی منتشر میشد و ارسال به داخل کشور و ستارخان و… بود. فعالیت خارج کشور محدود به استانبول نبود، درقفقاز، عراق(نجف)، هند(کلکته) و مصر و لندن و پاریس نیز هر کدام فراخور حال خود بعنوان پشت جبهه مبارزه ستارخان فعال بودند[2]مراجعه کنید به کتاب: علم، محمدرضا، تحلیلی بر نقش انجمن سعادت در استانبول در جنبش مشروطه خواهی ایران، جلد1، ص 689-667، مجموعه مقالات و سخنرانیهای همایش بزرگداشت مشروطه تبریز 1382 بعلاوه اینکه مشروطه خواهانی که به هردلیل راهشان به خارجه میافتاد، از آن بعنوان منبع تئوریک برای مبارزه شان استفاده میکردند.[3]حتی حضور مشروطه خواهانی چون تقی زاده، ملکم خان و… در استانبول یا … بیشتر به این خاطر بود که با منابع تئوریک انقلاب مشروطه خود را سیراب کرده به میهن بازگردند که در ایران یا وجود نداشت و یا در دسترست نبود. تقی زاده که استانبول را دروازه تمدن اروپایی میدانست از راه انگلیس به آنجا رفت، در تفلیس با بنیانگذار نشریه طنز “ملانصرالدین” میرزا خلیل محمدتقی زاده تبریزی دیدار کرد. تقی زاده او را مولیر و تولستوی روسیه میدانست. وی شش ماه در محله ایرانی “خان ولده” استانبول ماند و تماما در کتابفروشی های منطقه بیگ اوغلی به مطالعه کتب ممنوعه همچون آثار نامک کمال سپری کرد، نوشته های آپوزیسیون ایرانی را خواند. در 1906 با عبدالرحیم طالبوف تبریزی مولف کتاب “احمد” و با زین العابدین مراغه ای مولف کتاب “سیاحت نامه ابراهیم بیگ” آشنا شد، دو کتابی که سهم عمده ای در بیداری سیاسی بسیاری از سران و رهبران مشروطه بازی کرد. در مجموع همه فراریان و تبعیدیان اگر هم مجبور میشدند به خارج بیایند آنرا تبدیل به سکوی پرشی با اندوخته های بسیار در دانش مبارزه و اهداف مبارزاتی داخل کشور ساخته و برمیگشتند. مراجعه کنید به کتاب: علم، محمدرضا، تحلیلی بر نقش انجمن سعادت در استانبول در جنبش مشروطه خواهی ایران، جلد1، ص 689-667، مجموعه مقالات و سخنرانیهای همایش بزرگداشت مشروطه تبریز 1382 در یک مورد دیگر نیز انجمن سعادت نقش کلیدی در فتح تهران بازی کرد و آن وقتی بود که کنسولهای روس و انگلیس تلاش کردند قشون سردار اسعد و نجف قلی خان صمصام السلطنه که به قم رسیده و قصد حرکت بتهران را داشتند را جلو گیری کنند. سردار اسعد مجبور شد تلگرامی به انجمن سعادت زده و کسب تکلیف کند، انجمن سعادت نیز از نجف سوال کرد و جواب قاطعی دریافت کرده به سردار اسعد داد و آنها مانع خارجی را کنار زده تهران را فتح کردند.[4]تاریخ معاصر، حیات یحیی، دولت آبادی یحیی، جلد سوم، فصل دوازده، تجدید حیات انجمن سعادت، ص 100-107
از ص 6 باز در مشروطه آورده شود.
ب: خارج کشور در زمان پهلوی
در زمان شاه نیزهمه اعتبار کنفدراسیون دانشجویی و حتی انجمن اسلامی ناشی از نقش پشت جبهه ای مبارزه داخل کشور بود. حتی بعد از سرکوب مبارزه داخل کشور در سیاهکل و یا دستگیری مجاهدین و سالهای سکوت و بی عملی در داخل کشور تا حد قابل لمسی فعالین خارج کشور در هر فرصتی با اتحادی که داشتند دست به فعالیتهایی میزدند که اخبار جهان را تحت الشعاع قرار میداد. دیده نشد که عده ای فرصت طلبانه از سکوت ناشی از سرکوب بعد از سالهای نیمه دوم دهه 1350 خود را بدروغ آلترناتیو با ارتباطات گسترده با داخل کشورو … جا بزنند. هیچ کس بفکر کسب قدرت سیاسی در خارج نیفتاد، و همه خود را وام دار مبارزه داخل کشور میدانستند. یعنی دزدی سیاسی در خارجه مرسوم نشده بود. حتی خمینی که شبکه گسترده ای از آخوندها را در داخل داشت و همه نوارهایش در این شبکه در سراسر کشور توزیع میشد ادعای رهبری و آلترناتیو نداشت. و بعنوان آپوزیسیون در نجف مستقر بود. تا اینکه شاه با نگارش یک مقاله توهین آمیز او و هوادارانش در داخل و خارج کشور را بهم وصل کرد و رهبری بالقوه خمینی تبدیل به رهبری بالفعل شد.
بعضی تفاوتهای خارج کشور دوران پهلوی و امروز
- ایرانیان حاضر در خارج اصالت مبارزاتی و پرنسیپهای اخلاق سیاسی را از دست نداده بودند. تا فرصت طلبانه حضور در راحت خارج کشور را بعنوان بدل مبارزه به مردم ایران و جهان جا بزنند.
- آنها بعنوان آپوزیسیون (مخالف سیاسی) و نه مبارز، اصالت را به مبارزه درون کشور میدادند و برای خود بدرستی نقش پشت جبهه آن مبارزه قائل بودند.
- حضور قطب کمونیست ضمن امید به پیروزی در میان خارج کشوریها، مانع از آلوده شدن به قدرتهای بزرگ غربی در میان آپوزیسیون میگردید.
- سیاستهای اتخاذ شده مبارزین زمان شاه هنوز همچون امروزِ مجاهدین آنهارا در میان مردم خارج کشور و مردم ایران و حتی جهان به عناصری خائن و وطن فروش و بدتر از رژیم پهلوی تبدیل نکرده بودند.
- مبارزین دوران پهلوی بجز یک مورد آشکار توسط تقی شهرام-مجاهدین [5]https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%82%DB%8C_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85 دستشان همچون مسعود رجوی به خون مردم ایران و همقطارانشان آلوده نشده بود. و فداکاریهایشان را در میان آپوزیسیون خارج کشور کمتر تحت الشعاع قرار داده بود.
- با وجود اینکه هیچ چشم اندازی از سرنگونی جزیره ثبات آمریکا “ایران تحت استبداد شاه” وجود نداشت، و مبارزات اجتماعی مردم ایران نسبت به امروز یک در میلیون امروز نیز نبود، همه فعالین و مخالفین (بجز معدود افراد ) بداخل کشور رفت و آمد میکردند.
- اصالت دادن به مبارزه داخل کشور باعث میشد کسانیکه به داخل کشورتردد میکردند مورد اثبات تیرهای زهرآگین و کینه های گرگها و شغالهای و روباه صفتان فرصت طلب سیاسی خارجه نشین نگردند. و مورد ترور سیاسی و شخصیتی قرار نگیرند.
- در یک جبهه بودن شاه وابسته و قدرتهای بزرگ، باعث میشد که غربیها کمتر بخواهند آلترناتیوهای خودشان را در میان آپوزیسیون شاه راه اندازی کنند. چیزی که امروز میبینیم گرد همایی فرقه رجوی تفاوتی با گردهمآیی های نئوکانها ندارد.عربستان کانال تلویزیونی برایشان براه میاندازد… و در هر تظاهراتی که در داخل شکل میگیرد انواع و اقسام آلترناتیوهای روی کاغذ (دستمال کاغذی به اعتبار چند روزه بودنشان) مانند شورای مدیریت گذار و فرشگرد و شورای ملی ایرانیان، احزاب سکولار دمکرات و یا گرگهای تنهایی که یک تنه هم “با آمریکا قرار است تعین تکلیف کنند” و هم “با رژیم در حال مبارزه”!! هستند پدید آورده میشوند.
- جنبش خارج کشور در زمان شاه همبسته و متحد جنبشهای رادیکال و انسانی موجود درغرب علیه سیاستهای استعماری آنها بودند، امروزه مسعودرجوی پرچمش در حمله نئوکانهای نژادپرست حامی ترامپ در مقابل کنگره آمریکا و در حمایت از آنها برافراشته میشود.
- از همین رو جنس آپوزیسیون خارج کشور (چه مارکیستها و چه مسلمانان) بطور کلی باب دندان غرب برای بخدمت گرفتن نبودند.
- فعالیتها خارج کشور در آن زمان بسیار موثر بود. طوریکه ساواک مجبور میشد چماقدار از تهران برای مقابله با دانشجویان معترض کنفدراسیون در آمریکا وارد کند. امروزه مجاهدین همان نقش ساواک را در سرکوب آپوزیسیون در خارجه بازی میکند. بقیه نیز تروریسم رااز همین خارجه علیه همدیگر شروع کرده اند.
- در زمان تحصیل در انگلستان پلیس امنیتی آنکشور کنترل جدی روی تمرکز ایرانیان مخالف شاه اعمال میکرد و از خانه های متمرکز دانشجویی که ایرانیان مخالف حضور داشتند بازرسی و کنترل اعمال میکرد.
- حضور در خارجه اگر بعنوان پشت جبهه مبارزه داخل کشور نبود، امری منفی در میان سیاسیون بود. هرچند هیچگاه عناصر غیر سیاسی مورد شماتت و… قرار نمیگرفتند. و به عقیده بیطرفی در سیاست احترام میگذاشتند.
- برعکس امروز پاسپورت خارجی گرفتن برای ایرانیان یکی از منفی ترین اقدامات ایرانیان تلقی میشد. امروزه این بی هویتی ملی را به گردن رژیم میاندازند.
- در کراهت و توطئه آمیز بودن اقداماتی ازنوع اتهام و ترور سیاسی خارج کشوریها در این دوران همین قدر بس که برعکس زمان شاه مبارزه داخل کشور را به شیوه های مختلف از جمله با ترور سیاسی کسانیکه بداخل میروند تحطئه کرده و خود را کانون مبارزه معرفی میکنند. امری که به قطع و یقین عطف به دروغ بودن اصالت مبارزه در خارج و تاکید جهانی خارج کشوریها بر امر تفرقه و پوچی آپوزیسیون خارج کشور، تنها ضامن منافع قدرتهای بزرگ برای سرمایه گذاری روی عناصر خود، و منافع رژیم میتواند باشد تا منافع مردم ایران و مبارزین داخل کشور.
سرنوشت خارج کشوریهایی که سالهاست این قلم برای نجاتش از مهلکه مرگ سیاسی، مبارزه سیاسی و ایدئولژیک با فرقه رجوی برای بقاء را پیشنهاد کرده است، تا در این مبارزه به فرمایگی و خودفروشی و وطن فروشی دچار نشوند، فرقه رجوی ای که امروزه آشکارا در مرگ تاریخی با سر در آوردن ازحمله و هجوم و یکی از تاریکترین و مجرمانه ترین وقایع جناحهای فاشیست آمریکا در حمله به کنگره برای عقب زدن دمکراسی و غلبه کردن استبداد پوپولیستی نژادپرستانه تبلور می یابد.
داود باقروند ارشد
ژانویه 2021
دیماه 1399
مقدمه زیر برای طولانی نشدن مقاله از ابتدای مطلب به اینجا منتقل شد تا خوانندگانی که علاقه مند هستند بخوانند.
اگر در کشور از هر صد نفر یک نفر در جامعه مدنی فعال باشند آن کشور در اوج دمکراسی است. این برآوردی است که جامعه شناسان در رده بندی کشورهای دمکراتیک ارائه میکنند.[6]جامعه مدنی
در اثر سیاست زدگی وفقدان مطالعه و شناخت علمی جامعه و پیچیدگی های کشوری به پهناوری ایران و با تنوعی از فرهنگهای مختلف که سابقه چندین هزارساله آن بدلیل قرار گرفتن در نقطه تقاطع تمدنهای بزرگ تاریخ بشری همچون چین در شرق، یونان در غرب و آشور در شمال بدان بخشیده، اجازه نمیدهد که روشنفکران، گروههای سیاسی، فعالین بتوانند با این جامعه رابطه ارگانیک و فعال و زنده ای برقرار کنند. این نقصان جامعه خارج کشور وقتی در بعد مسافتی که از ایران دارد ضریب میخورد حاصلی جز چهل سال نه در جا زدن که عقب رفتن و بوی کهنگی گرفتن را ببار آورده است. در نتیجه نسبت به جامعه ای که ظاهرا قلبش برایش میتپد، از عملکردها واکنشهایش، تمایلات سیاسی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبیش روز به روز فاصله گرفته و بیگانه و بیگانه تر شوند. طوریکه در هرکدام از واکنشهای آن جامعه انگشت بدهان و مات و مبهوت بمانند. وقتی انتظاردارند سکوت کند بطور میلیونی به خیابانها میآیند، وقتی فکر میکنند به خواب خرگوشی رفته به یکباره در 150 شهر به شورش درست میزند، وقتی قرار است رای ندهد پای صندوقهای رای میرود و وقتی قرار است در اثر فشارهای اقتصادی تحریمها دست به شورش بزند تحمل باور نکردنی از خود نشان میدهد. مشکل کجاست؟ در سمت “مدعیان نمایندگی آن جامعه” یا آن “جامعه”؟
جامعه ایران، جامعه ای است چند لایه و چند بعدی، همانگونه که دولت رسمی و دولت موازی داریم، جوامع موازی نیز در ایران حضور دارند. جامعه ای که در آن ارزشهای موازی همزمان حضور و دوام یافته اند. جامعه مذهبی ارزشهای خودش را دارد، جامعه نیمه مذهبی و جامعه سکولار و چپ ارزشهای خودشان و جوانانی که هنوز به هیچ کدم از این جوامع تبدیل و تحول نیافته اند، و خواهان طرحی نو هستند، ارزشهای خود را داشته و مسیر خود را میروند.
هنوز شناخت علمی و پژوهشی و آماری از این جوامع موازی ایران، وجود ندارد و ارائه نمیشود. سیاست زده در اشکال و نماها درگیر است و به ریشه ها و تغیییرات بنیادی و شناخت پدیده ها هیچ علاقه ای ندارد، همچون 1357 فقط بدنبال تغییر است اما چه تغییری؟ از همین روست که تمامی تمرکز خارج کشور بر انعکاس اخبار است!! و تحلیل های من در آوردی “صد من یک غاز” بی ربط و بعضا در تضاد و تناقض با عالیترین منافع ملی ایرانیان. و متاسفانه با صدها فالور که پوشالهای تولیدی را در کنج گرم و نرم “مبارزاتی” خود حلوا حلوا میکنند. و هر دو طرف خوشحال از ادای دین مبارزاتی! خود، شب به آسودگی و با رضایت نفس سر بر بالین میگذارند، اما مردم؟ کماکان در زنجیرند، داستانی که چهل سال است ادامه داشته است.
این جامعه سیاست زده خارج کشور با هزاران جامعه شناس و تحصیل کرده امور اجتماعی و سیاسی و…ثابت کرده است که بطور چشمگیر و فزاینده ای آماده خور است. هنوز هیچ آمار تحقیقی از تعداد جوانان و ترکیب آنها، کارگران، معلمان، بیکاران، زنان شاغل، تک فرزند، دانشجویان، روستائیان، شهرنشینان، حاشیه نشین ها، ویژگیها و ترکیب آنها و اینکه هرکدام چه کسری از جامعه را تشکیل میدهند وجود ندارد. تحلیل ها کیلویی و از دم است. هیچ تحقیقی در مورد اقشار مختلف حاکمیت، ترکیب و تمایلاتشان، سپاه و ارتش، بسیجیها و دیگر اقشار و طبقات جامعه بر اساس آمار و ارقام جامعه شناسانه وجود ندارد. اگر هم عزیزانی در میان فرهیختگان چه داخلی و خارج کشوری تلاشهای مثبتی کرده اند در بدنه هوچی و سطحی جامعه خارج کشور هیچ گوش شنوایی برایش نیست. بیشتر بدنبال هوچی ها هستند که بازارشان داغ است.
سازمان مجاهدین یکبار در سال 1359 با همین سطح بسیار نازل و تحلیل کیلویی و از دم و البته متوهمانه و خود بزرگ بینانه، فاجعه دهه شصت را آفرید، و گویی بعد از چهل سال مسعودرجوی تحلیلی از جامعه ای که ادعای رهبری آن را تدارک اسلام دمکراتیک!!! برایش میبیند ارائه نکرده است. سیاستهای مجاهدین با این تحلیل در برخورد با آن جامعه منجر به ریشه کن شدنشان گردید که امروزه ته مانده هایشان در 5000کیلومتری میهن بعد از سالها خیانت و شرکت در کشتار ایرانیان در مرزها، در بیمارستانهای آلبانی در انتظار مرگهای خاموش خود نشسته اند. که برشی فی الواقع از کل جامعه خارج کشوری را به نمایش میگذارد. فدائیان نیز با تحلیل خود سیاهکل را فداکارانه شروع کردند که بدست همان مردمی که میخواستند نجات دهند دستگیرشدند. این یعنی سیاست زدگی و عدم شناخت و سیاست زدگی. فدایی ها و همه مارکسیستها بهتر میدانند که اسامی بسیار بدتری هم در فرهنگ مارکسیستی برای چنین عملکردهایی وجود دارد که از آن در میگذریم.
جامعه امروز ایران
با در نظر گرفتن جمعیت 40 ساله های ایرانی در زمان انقلاب 20 سال قبل بازنشسته شده اند. 30 ساله ها دهسال قبل باز نشسته شده اند، 20 ساله ها امروز بازنشسته هستند. بسیاری اعدام و یا به خارج گریختند. قطعا 15 ساله ها همگی بدام تروریسم رجوی گرفتار شدند یا در زندانهای داخل اعدام شدند و یا امروز در زندانهای فیزیکی و فکری فرقه رجوی در حال مرگ هستند. و یا در جبهه های جنگ نابود شدند. قطعا بخشی از هرکدم از رده های سنی در ایران هیچ ربطی به سیاست نداشتند و مسیر زندگی عادی خود را طی کردند.
چهل ساله های امروز اما، در زمان انقلاب بدنیا آمده اند. نه جنگ را دیده اند و نه خبر از انقلاب دارند و نه درگیریهای سیاسی انتهای دهه 1350 و دهه 1360 را تجربه کرده اند.
از دوران پهلوی چیزی جز داستان سراییهای والدین خود اطلاع دیگری ندارند. 30 ساله ها دهسال بعد از انقلاب 22بهمن بدنیا آمده اند. آنها جز رژیم کنونی چیزی دیگر تجربه نکرده اند. و هرچه جلو تر میآئید با نسلی از مردم ایران مواجهه هستید که نه متاثر از انقلاب22 بهمن، انقلاب اکتبر، جنگ سرد و جهان دوقطبی، انقلاب کوبا، چین، ویتنام و.. که متاثر از انقلاب انفورماتیک هستند. نسلی بغایت متفاوت با نسلی که قبل از انقلاب 22 بهمن در صحنه سیاسی اجتماعی ایران حضور داشته است. با درک و دریافتها و تمایلات و خواستگاههای عصر خود که فاصله اش با نسل 22 بهمن، عطف به انقلاب انفورماتیک نه فقط 30 سال تقویمی که صدها سال است.
نسلی که نه متاثر قطب کمونیستی و لنین و استالین و مائو و چه گوارا و … جزنی و گلسرخی و… بلکه متاثر از آیکانهای رپ و هالیودی و … هستند. اگر در دوره ما در خارج کشور، اطلاعات محدود به روزنامه های گاردین و تایمز، و فاینشیال تایمز و اخبارتلویزیونها و بعضی کتب کتابخانه ها، و در داخل به روزنامه ها و کتب سانسور شده دوران پهلوی و چند اطلاعیه پخش شده در دانشگاه و … بود. نسل جدید در آن واحد در معرض تمامی اطلاعات منتشره در جهان هستند. ما مجبور به انتخاب از چند گزینه بودیم آنها گزینه های بینهایتی در اختیار دارند.
آیا درکی از آنچه در اذهان آنها میگذرد وجود دارد؟ آنها که در پاریس و لندن و شهرهای آمریکا نشسته و در حال تلاش برای مدیریت دوران گذار یا در کرسی ریاست جمهوری خود خوانده مانند مریم رجوی، و یا خود را خجولانه ولیعهد! جمهوریخواه! سلطنت پهلوی میشمرند، آیا میدانند با چه و کدام جامعه ای انسانی روبرو هستند؟ عمده خارج کشوریها، جامعه 30 میلیونی ای دیده اند که با احتساب مرگ و میرها طی چهل سال گذشته، حداقل 60 میلیون نفرشان را آخرین خارج شده ها از ایران هرگز ندیده اند. جامعه ای که 80 میلیون نفر شده، نیروی محرک و موتور تحولاتش (جوانان) در هیچ کجای محاسبات وارد نشده است.
چه تعداد مهاجر از شهرستانها به تهران ، از روستاها به شهرها و حاشیه شهرها بویژه حاشیه تهران آمده اند. وِیژگی اقتصادی اجتماعی و مذهبی و در نتیجه خواستگاه سیاسی آنها چیست؟ در جامعه بحران زده که فقر و گرسنگی و بیکاری گسترده است چه معضلات اجتماعی ایجاد کرده است؟ چه میزان خلافکار حرفه ای، نیمه حرفه ای، اداری، فرهنگی، اقتصادی و حتی خانوادگی و… ایجاد کرده است؟ چه میزان اعتیاد و فحشا، و… با چه تاثیراتی بر جامعه وجود دارد.
علی جوانمردی کارمند وزات خارجه آمریکا در جلد افشاگر آپوزیسیون ایران! اتهام زنی-ترور سیاسی را پایان دهید
فرقه رجوی، عدم تبدیل به مزرعه حیوانات دلایل شکستهای مسعود رجوی
نقد ایرج مصداقی و هم کاسه گی او با مسعودرجوی در ترور سیاسی منتقد، پاسخی به یاوه گویی او
References
1. | ↑ | کسروی احمد، تاریخ مشروطه ایران، انتشارات هرمس،چاپ چهارم، ص54،25 |
2. | ↑ | مراجعه کنید به کتاب: علم، محمدرضا، تحلیلی بر نقش انجمن سعادت در استانبول در جنبش مشروطه خواهی ایران، جلد1، ص 689-667، مجموعه مقالات و سخنرانیهای همایش بزرگداشت مشروطه تبریز 1382 |
3. | ↑ | حتی حضور مشروطه خواهانی چون تقی زاده، ملکم خان و… در استانبول یا … بیشتر به این خاطر بود که با منابع تئوریک انقلاب مشروطه خود را سیراب کرده به میهن بازگردند که در ایران یا وجود نداشت و یا در دسترست نبود. تقی زاده که استانبول را دروازه تمدن اروپایی میدانست از راه انگلیس به آنجا رفت، در تفلیس با بنیانگذار نشریه طنز “ملانصرالدین” میرزا خلیل محمدتقی زاده تبریزی دیدار کرد. تقی زاده او را مولیر و تولستوی روسیه میدانست. وی شش ماه در محله ایرانی “خان ولده” استانبول ماند و تماما در کتابفروشی های منطقه بیگ اوغلی به مطالعه کتب ممنوعه همچون آثار نامک کمال سپری کرد، نوشته های آپوزیسیون ایرانی را خواند. در 1906 با عبدالرحیم طالبوف تبریزی مولف کتاب “احمد” و با زین العابدین مراغه ای مولف کتاب “سیاحت نامه ابراهیم بیگ” آشنا شد، دو کتابی که سهم عمده ای در بیداری سیاسی بسیاری از سران و رهبران مشروطه بازی کرد. در مجموع همه فراریان و تبعیدیان اگر هم مجبور میشدند به خارج بیایند آنرا تبدیل به سکوی پرشی با اندوخته های بسیار در دانش مبارزه و اهداف مبارزاتی داخل کشور ساخته و برمیگشتند. مراجعه کنید به کتاب: علم، محمدرضا، تحلیلی بر نقش انجمن سعادت در استانبول در جنبش مشروطه خواهی ایران، جلد1، ص 689-667، مجموعه مقالات و سخنرانیهای همایش بزرگداشت مشروطه تبریز 1382 |
4. | ↑ | تاریخ معاصر، حیات یحیی، دولت آبادی یحیی، جلد سوم، فصل دوازده، تجدید حیات انجمن سعادت، ص 100-107 |
5. | ↑ | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%82%DB%8C_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85 |
6. | ↑ | جامعه مدنی |