ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
عطف به اعلام مرحوم شدن یا بودن و شاید بودن مسعود رجوی توسط اجنبی
آقایان و خانمهای شورای به اصطلاح ملی مقاومت ایران
آیا آقای مسعود رجوی وابسته به اجنبی بود/است؟
با حوادث اخیر اعلام مرحوم بودن مسعود رجوی آنهم توسط ترکی الفیصل در جلسه سالانه و تنها و مهمترین جلسه این تشکیلات بغایت پول دار و مافیایی این قسمت از مقاله را بخوانید که آیا ظن وابستگی رجوی به اجنبی تقویت شده است یا خیر؟ آیا بتدریج که زمان میگذرد و حقایقی آشکار میگردد ظن صحیح علی زرکش و مهدی افتخاری از رهبران مجاهدین که هردو به احتمال قوی به همین دلیل ظن بود که بدست مسعود رجوی نابود شدند تقویت شده است یا خیر؟
اما مطلبی که بدان اشاره دارم و در زیر نیز آمده است.
آقای رجوی بدلیل عدم درک شرایط و مردم ایران هیچگاه نتوانسته این حقیقت جامعه ایران را درک کند که، حاکمیتی که میتواند با تکیه بر پایگاه اجتماعی و رهبری همچون خمینی که بقول شخص مسعود رجوی، “بدلیل استیلای او بر رهبری در ابعاد ایدئولژیک، سیاسی و اجتماعی که بندرت در کسی جز پیامبر اسلام سراغ داریم که حتی باید به ابعاد حمایت خمینی، حمایت بین اللملی در میان مسلمانان و مبارزین در زمان خودش را نیز اضافه کرد، چون پیامبر اسلام را تا سالیان کسی نمیشناخت. خمینی کسی بود که میتوانست مهدی بازرگان و حزبش نهضت آزادی را با حکم خودش بر مسند وزارت گماشته و برآن نام دولت امام زمان نهاده بود را با یک کلمه از گردونه سیاست بدون اینکه آب از آب تکان بخورد خارج کند، مشروعیت مردمی چنین فرد و رهبری چه گونه بلحاظ سیاسی-اجتماعی ترجمه شده و معنی میدهد؟
توجه داریم که مهندس بازرگان و نهضت آزادی او تا آن زمان هیچ نوع حرکتی که بتوان برآن نام عدم مشروعیت در نگاه جامعه و اقشار مردم نهاد انجام نداده بود، بعلاوه اینکه برعکس سازمان مجاهدین مسعود رجوی دوسال بود که توسط خمینی بشدت لعن و نفرین میشد و حتی حکم دستگیری او و بقیه رهبران سازمان نیز صادر شده بود. و بنابراین اگر نقش خمینی و پایگاه اجتماعی او را مد نظر و در نتیجه استنطاق کنیم که عمل ما چقدر بلحاظ اجتماعی مشروع است مجاهدین نسبت به مهدی بازرگان هزاران برابر نامشروعتر بودند.
به بیان ساده تر و روشنتر و با تکیه به حوادثی که ذکرش رفت و مبتنی بر همان تعریف دقیق رجوی از مشروعیت خمینی که مشروعیت ایدئولژیک، سیاسی و اجتماعی همه را با هم داشت، میتوان گفت که:
چه ما خوش بداریم یا خیر، مشروعیت و عدم مشروعیت در زمان خمینی فقط و فقط منبعث از تائید و تکذیب خمینی حاصل میشد و لاغیر.
حتی مهمتراز مهدی بازرگان، تکذیب و رد اعتراضات آیت الله منتظری جانشین خودش بود که دیدیم. و برای کسی که چشم دیدن حقایق اطرافش را دارد این امر بیان کننده این راز آشکار در جامعه است که علیرغم همه جنایاتی که شما میتوانستید برای خمینی برشمارید، تمامی مردم ایران و البته جهان (با در نظر گرفتن اینکه کمتر به اتفاقات داخل ایران اشراف داشتند) پشت خمینی بودند و خمینی بود که آنها را نه تنها نمایندگی که حتی به گفته رجوی در ابعاد ایدئولژیک، سیاسی، اجتماعی رهبری میکرد.
این بدان معنی بود که خمینی و قضاوتها و فرامین و … او مستقل از درک و دریافت من و شما و دنیای معاصر از درست و غلط، حق و ناحق، عادلانه و ناعادلانه بودن آنها، همانگونه که در زمان انقلاب بولشویکها در روسیه توسط لنین و بعد استالین جاری شد، در حال بنیان نهادن ارزشها، قوانین و خوب و بدهای جدید بود. ایستادن در مقابل آن بطور خاص مسلحانه بمعنی طغیانی است علیه همین جامعه، و همین نظم جدید و توده های انقلابی حامی آن. و دیدیم که اثر عواقب اتودینامیک آن طغیان تشکل رجوی در تبدیل شدن بلافاصله آن به تروریسم، قطع از جامعه، نابودی، در بدنه و خودفروشی سیاسی و وطن فروشی و رفتن با سفاکترین جناحهای موجود در صحنه بین اللملی در رابطه با رهبری این استراتژی منجر شد. لنین در مورد اینگونه رهبران میگوید:
« زیرا میخواهیم بدون توقف در ایستگاههای میان راه و بدون تن در دادن به سازشها که فقط روز پیروزی را به تعویق میاندازند و دوران بردگی را به درازا میکشانند، به هدف خویش دست یابیم«.
««آنها میپندارند که چون خودشان میخواهند از روی ایستگاههای میان راه و سازشها فرا جهند، دیگر همه کارها بر وفق مراد است و اگر کار در همین روزها »آغاز شود« – چیزی که بدان اطمینان کامل دارند – و زمام حکومت به دست آنان افتد، پس فردا »کمونیسم برقرار خواهد شد«. بنابراین اگر، هم اکنون نتوان این کار را انجام داد، آنها نیز کمونیست نیستند. این چه ساده لوحی کودکانهای است که ناشکیبایی خویش را برهان تئوریک جلوه میدهند!»»
شاید لازم باشد یادی نیز از محمد رضا سعادتی کنیم که او نیز در نامه اش به مسعود رجوی در مورد همین چپ روی و آنارشیسم رجوی که آنرا ناکشیبایی خواند بکنیم:
««برادران! ما با مواضع جدید مرزهای سیاسی- استراتژیک خودمان را با تمایلات بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه از یک طرف و مواضع اپورتونیسم چپ از طرف دیگر کاملاً مخدوش کردهایم، …. ما چه جبههای را گشودهایم و قدم در چه صحنهای گذاشتهایم؟ چه شد که آن همه تحمل و شکیبایی انقلابی خود را از دست دادیم، همان شکیبایی که با آن ویژگی خاص توحیدی را در این مرحله میداد. برادران! ما در دامی که امپریالیستها برایمان چیده بودند گرفتار شدیم، ما گام در صحنهای گذاشتهایم که در آن صحنه تقابل هیچ کدام از طرفین دعوا از آن پیروز بیرون نخواهند آمد، بلکه امپریالیستها و مزدوران داخلی آنها هستند که کرکسوار بر بالای صحنه پرواز میکنند و انتظار روزی را میکشند تا فرود آیند و با به راه انداختن حمام خون (از نوع اندونزی) دیکتاتوری وحشتناکی را حاکم گردانند و هزاران نفر را از طرفین به جوخه اعدام بسپارند. برادران! ما به سهم خود در گشودن این صحنه که زمینههای روانی تحقق چنین کودتایی را فراهم میکند مسئولیم، شاید مطرح کنید که این ما نبودیم که این صحنه را گشودیم بلکه بر ما تحمیل گشت. ولی برادران ما هم به عنوان یک طرف دعوا میتوانیم و میتوانستیم از زیر بار این تحمیل خارج شویم کما اینکه تاکنون چنین بود، برادران عزیز! گاه لازم است که حتی از حقوق اساسی خود در رابطه با منافع تمامی خلق صرفنظر نمود. علی(ع) شیر میدان جنگ از حق خود ۲۵ سال صرف نظر نمود و شمشیر نکشید، با توجه به اینکه میدانست که اگر بیرون میآمد و فریاد حقطلبانه سر میداد صدها و هزاران جوان سلحشور و جنگجوی عرب به دور او حلقه میزدند.:»»
و براستی آقای رجوی هیچگاه در طول نزدیک به چهار دهه نتنها نشان نداده که تواسته باشد جامعه ایران و مردم ایران را درک کند، و یا تحلیل درستی از آن داشته باشد، بلکه هیچگاه نیز از اشتباهات مهلک خودش در عدم درک آن درسی گرفته باشد، بلکه حتی وقتی از نزدیکترین یارانش نیز اشتباهاتش به او گوشزد شده به آنها چنگ و دندان نشان داده و در مواردی همچون علی زرکش و مهدی افتخاری و خود بنده و دیگران به حتی احکام اعدام و … متوسل شده است و بر اشتباهات خود پافشاری کرده است.
بهمین دلیل است که فرضیه اینکه رجوی بدستور عمل میکند را بسیار تقویت کرده و میکند.
نکته ای که مهدی افتخاری نیز طی صحبتهایی که با هم داشتیم نتنها رد نمیکرد ولی مدرکی جز همین بحث فوق بطور خاص بحث علی زرکش نداشت. و میگفت که تمامی بررسی های سیاستهایمان نمیتواند اینگونه آشکارا غلط و در تناقض با واقعیات باشد. و تنها شق میماند وابستگی مسعود به جایی! همانگونه که نمیتوان هیچکدام از عملکردهای داعش را بعنوان نیرویی که میخواهد نظمی نو در اندازد و در این رابطه باید حمایتی جذب کند را در هیچ کادر و منطقی درک و توجیه نمود و تنها فرض این است که نیروی وابسته و فرمان بگیری است که میخواهد از این طریق اهداف و منافع مشخصی را همچون ترویج مسلمان ستیزی، وادار کردن بعضی کشورها به دادن امتیاز به عربستان و …، میلیتریزه کردن منطقه، فرجه دادن به اسرائیل برای توجیه بیشتر قتلعامهایش در فلسطین…. تامین کند. و برایش نیز مهم نیست که همه جهان روزانه از جنایتهایش بیشتر و بیشتر متنفر و منزجرمیشوند.
یعنی جدای از امام و پیامبر خواندن خودش و بنابراین عاری از اشتباه و معصوم تلقی کردن خودش که مطرح است. تمامی سیاستهای رجوی در طی چهل سال گذشته باطل بوده است و اینرا خودش بوضوح میداند. طوری که غلط از آب در آمدن تحلیلهای او تبدیل به جوک شده بود که خودش هم خنده اش میگرفت و در نشستهای ما میگفت به حرف دو نفر نباید گوش کنید یکیش منم. شواهد دیگری هم که علنی است و میتوانم بدان اشاره کنم چپ و راست زدن در نامه نگاری به سران حاکمیت است. با این وجود اصرار بر ادامه سیاستهای خانمان برانداز رجوی از عملیات تروریستی تا اتحاد با صدام، کشورهای مرتجع و تروریست منطقه و هارترین جناحهای بین اللملی تنها این فرضیه را تقویت میکند که او دستور میگیرد.
داود ارشد
عضو سابق شورای ملی مقاومت و مجاهدین
شنبه 9 مرداد 1395