ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
قسمت آخر: انقلاب ایدئولژیک
جهت خواندن قسمتهای اول تا چهارم لینک زیر را کلیک کنید
http://mojahedinkhalq.com/?p=3054
قسمت آخر انقلاب ایدئولژیک
بقلم: داود باقروند ارشد
شروع کودتا تحت نام انقلاب ایدئولژیک
همانگونه که از تاریخچه سی و چند ساله آقای رجوی پیداست بدون استثناء تمامی کسانیکه او را تجربه کرده باشند از مجاهدین تا ملی گرا، تا چپ مارکسیتی تا هنرمند تا نویسنده و شاعر …. همه ضمن برشمردن بسیاری از خصائل بر یک ویژه گی غالب ایشان بجد مهر تائید میزنند و آن دیکتاتور معاب، تمامیت خواه، انتقاد ناپذیر، خود شیفته و عاری از هر اشتباه تلقی نمودن خودش است. بنابراین از اینجاست که کودتای رجوی بطور جد و با تمامی قوا رقم میخورد.
انقلاب ایدئولژیک را با دادن ظاهری بسیار چپ نمایانه و روشنفکرانه بمنظور بستن دهان و همراه کردن علی زرکش و محمود عطایی به آنها نسبت میدهد، تا بدین صورت آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و وادار به حمایت از آن نموده و از مخالفت با آن جلوگیری کند.
چرا که با وارد کردن مریم عضدانلو یک عضو دون پایه، بدون هیچ سابقه سیاسی یا نظامی یا دانش ایدئولژیک و تشکیلاتی بعنوان همردیف دفتر سیاسی یا مسئول اول، نیاز داشت که این سوپاپ های اطمینان را از قبل برایش تدارک ببیند.
مریم عضدانلویی که در طی مدتی که دفتر مسعود رجوی بود نظرش را از همه جوانب جلب کرده بود و از انجام آن (پیشبرد امر طلاق دادن مریم از همسرش بعلاوه ازدواج کردن و وفادار ماندن مریم به رجوی…) اطمینان حاصل کرده بود.
از آنجائیکه مسعود رجوی همواره شبها تا صبح بیدار است و کار میکند و فقط بعد از نماز صبح میخوابد تا ظهر که برای نهار بیدار میشود.
باید به این نکته بسیار دقت نمود که رجوی در تمامی دورانی که مریم عضدانلو بعنوان مسئول دفترش کار میکرده و مستمرا باهم بودند، اگر از تضمین تمامی مراحل آنچه بنام انقلاب یاد میکند اطمینان حاصل نکرده بود دست به اینکار نمیزد.
بدلایل زیر:
- اگر مریم رجوی به امر همردیفی تن میداد ولی به جدا شدن از مهدی ابریشمچی و همسری با مسعود تن نمیداد، پروژه قابل اجرا نبود، به این علت که رجوی این کودتا را به منظور خنثی و از دور خارج کردن مدعیان احتمالی در دفتر سیاسی از جمله مهدی ابریشمچی براه انداخته بود و اگر مریم همسر مهدی ابریشمچی باقی میماند یعنی وارد رهبری میشد ولی زیر نفوذ همسرش نیز بود و احتمال داشت علیه رجوی متحد شوند. یا در صورت بروز مشکلی بین رجوی با مهدی ابریشمچی و یا بین رجوی و مریم عضدانلو عملا مهدی و مریم متحد میشدند و رجوی بطور مطلق این شق هرچند ضعیف برایش قابل قبول نبود.
- ویا اگر مریم قبول میکرد که جدا شود ولی مهدی قبول نمیکرد. باز این برنامه در بدو شروع با مشکل بسیار مواجهه و عملا در نطفه خفه میشد. بنابراین باید این باج اولیه را به علی زرکش و محمود عطایی در ابتدای و شروع کار به آنها میداد و نه خودش بلکه دو نفر از اعضاء ارشد دفتر سیاسی را پیشنهاد دهند ضرورت ازدواج ایندو (مریم و مسعود) را میدادند که اگر مهدی دست به مخالفت میزد رجوی میتوانست آنرا با رد کردن پیشنهاد و … جمع کند و چیزی دامنش را نگیرد و فاتح این دعوا معرفی شود.
- مهمتر اینکه با نسبت دادن پیشنهاد ازدواج به علی زرکش و محمود عطایی در آینده نیز خودش را از طرح آن بری میساخت.
- همانگونه که توضیح داده شد و باز هم شرح داده میشود، شاه مهره این پروژه رجوی بنام انقلاب ایدئولژیک مریم رجوی بود.
بدلیل اینکه سنگ بنای این مسئله مریم بوده، البته همانگونه که در فوق گفته شد این پروژه با تکیه بر دستگاه فکری مریم “شوهر- رده” امکان طرح پیدا کرده است.
باید بیاد داشت که مریم رجوی مانند بقیه دفترسیاسی ومرکزیت سابقه مبارزاتی نداشت که بتوان با دادن دسته گل ایدئولژیک و اینکه شما با این سابقه از مبارزات ضد استثماری و … نباید در قید و بند شوهر و ازدواج و … باشی دهانش را بست، همانگونه که همه زنان همقطار و حتی آنها که سابقه طولانی تر داشتن و بالاتر از مریم رجوی در جریان انقلاب و طلاق و ازدواج با این امر مخالفت کردند.
از جمله همسر عباس داوری، خانم راضیه کرمانشاهی، یا عذرا علوی طالقانی، یا شهرزاد صدر حاج سید جوادی و بسیاری که در جریان انقلاب ایدئولژیک سرکوب شدند. یعنی این امر مخالفت با امر جدا شدن مریم از همسرش و ازدواج با مسعود میتوانست در رابطه با مریم عضدانلو نیز پیش بیاید.
ضمنا با شناختی که از رجوی داریم حتما و حتما هزاران بار طی مدتی که مریم دفتر او بوده به شیوه های مختلف رضایت او از این جدایی و وصلت را تست و تضمین کرده بوده است که در نهایت به این اقدام دست زده. رجوی کسی نیست و نبوده که به کاری فی البداعه دست بزند. البته بدین معنا نیست که اشتباه نمیکند اتفاقا بعد از سالیان فکر وقتی امری را میخواهد جاری کند است که باز فاجعه میآفریند.
درهنگام معرفی مریم رجوی بعنوان مسئول اولی مریم عضدانلو در سال 1367 نیز رجوی در بیانیه اش نوشته و خواند که این مسئله را هزاران بار تست کرده بعد که مطمئن شده اقدام نموده است. بعد از عبور از مانع مریم دیگر میماند همسر مریم.
اما برای بستن دهان عنصری مانند مهدی ابریشمچی که برای او تابلو روشنفکری و پیشتازی و حامی و طرفدار آزادی زن را زده اگر قرار باشد که همسرت برود و به سطح رهبری تشکیلاتی همچون مجاهدین برسد و در این بین باید اجبارا !!!!!!!! به همسری رجوی درآید، بطور خاص اگر ابریشمچی ببیند که مریم نیز به این امر راضی است.
اعضاء ارشدتر دفتر سیاسی نیز آنرا پیشنهاد داده و با آن موافق هستند، بنابراین هرگونه مخالفت معادل میشود با اعتقاد داشتن به مالکیت برزن، ضد زن و ضد پیشرفت زنان بودن،… یعنی یک مرتجع که نهایتا به حذف کامل او از کل مبارزه منجر میشد. و مهدی مجبور میشود که با سیلی صورت خود را سرخ نگهدارد.
توجه کنید که تا اینجا آنقدررجوی دفتر سیاسی مرکزیت را در گیر بظاهر محتوا یا پوش کودتای خود کرده است که به کسی اجازه فکر کردن به اینکه میخواهد به تمام و کمال قدرت را قبضه کند به کسی نمیداد. یعنی چپ نمایی و روشنفکر نمایی و سوپر چپ نمایی به هیچ کس اجازه نمیداد که اگر هم به ذهنشان خطور میکرد دم برآورند.
اما این کودتا خزنده بود. یعنی باوجود اینکه مریم عضدانلو از همان ابتدا بعنوان همردیف مسئول اول معرفی شد ولی جانشین مسعود رجوی کماکان علی زرکش بود و نه مریم عضدانلو، به دلیل پر واضحی که مریم حتی در فرم ها و نه حتی در محتوا توان اینکار را نداشت و نمیتوانست باشد. این امر حتی در بیانیه ها و در نشستهای سازمان نیز عنوان میشد. نکته مهمی که از بیان این امر دنبال میشود این است که، رجوی با اینکار ابتدا خواست که فاصله خودش را با بقیه دفتر سیاسی زیاد کند، در ثانی یک پز نو آوری و پرش به جلو در باب زنان به خود بگیرد بویژه که هیچ زنی نه در مرکزیت و نه در دفتر سیاسی سازمان حضور نداشت.
طبق آنچه در صحبتهای با عباس داوری از اعضاء دفتر سیاسی آن زمان داشتم، مسعود رجوی با حربه انتقاد از خود مریم را با انواع پوشال بافی و همان تاکتیکهای از فرش به عرش بردن و اینکه این زنان در همه این سه سال در تمامی عرصه ها حضور داشتند و مگر چه چیزی از دیگران کمتر دارند و این ما بودیم که آنها را عقب نگهداشتیم و این جایگاه حق آنهاست… فضایی ایجاد کرده بود که هیچ کس در مرکزیت و دفتر سیاسی نمیتوانست بدون خریدن مارک عقب مانده و مرتجع با این طرح مخالفت کند. این سبک کار رجوی طی سی سال و اندی بعد از آن هزاران بار تکرار شده است. به همین دلیل است که میگویم که این انقلاب را با زیرکی به علی زرکش و محمود عطایی نسبت داد. توجه کنید که بعدا علی زرکش به اعدام و محمود عطایی به خلع رده محکوم شدند.
رجوی البته هدف دومی نیز داشت و آن اینکه باوجودیکه علی زرکش و محمود عطایی در عراق بودند اینطور وانمود کند که طراحان و پیشبرندگان و تحمیل کنندگان این انقلاب به مسعود رجوی، فرماندهان داخل کشور هستند و نه مسعود رجوی.
بلکه برعکس این مسعود رجوی است که باید همه تهمتها و مارکهای زن بازی و دزدیدن زن همرزمش را بجان بخرد. تا با فداکاری بیکران مسعود سازمان به جلو پرتاب شود، زنان آزاد شوند و هزاران توصیفات دروغین که همگی شاهد آن طی این سالها بوده اید. سیاستی که بازهم تکرار میکنم عینا طی سالیان و با کمک مریم عضدانلو و بعدها مهوش سپهری و زنان دیگر مانند مسئولین اول نوبه ای به پیش برده شده است.
طغیان علی زرکش
در اثناء مشکلات شورا و جمعنبدیهای سه ساله سازمان که در آن علی زرکش نیز به جمع تغیان کنندگان علیه رجوی میپیوندد. اینکار تمامی دستگاهی که رجوی چیده است را تحت الشعاع قرار میدهد.
اما اینبار علی زرکش موقعیتی همچون دیگران ندارد که براحتی کنارش بگذارد. رجوی که اجبارا در محضوریت شهادت موسی خیابانی و به خیال اینکه فرد تو دستی است و توان و جرات مقابله با رجوی را ندارد جانشین رجوی معرفی شده است. ولی در طی جمبندیهای سال 1363 مشخص میشود که خیر اینطور نیست و شکستهای رجوی بسیار بزرگتر از این است که رجوی بتواند با حذف یعقوبی و شهادت سعادتی و واردکردن مریم عضدانلو بعنوان حائل بین خودش و بقیه سازمان به اتمام برساند و دامنه این زلزله هنوز با همان شدت ادامه دارد.
رجوی که از داخل زندان برای خود خلیفه گری مسلمین جهان را تدارک دیده بود، بعداز پیروزی انقلاب شبانه روز خمینی را بخاطر اینکه در عوالم خود فکر میکرد این جایگاه را از او دزدیده است لعن و نفرین میکرد،
جهت جلوگیری از هرگونه سوء تفاهم البته به کلیشه های زیر نیز توجه کنید.
اگر کافی نیست به موارد زیر نیز توجه کنید.
او که به پای این شهوت و مالیخولیای قدرت، کل جنبش ایران و نه فقط مجاهدین را به خاک وخون کشیده بود، از جمله موسی و اشرف و هزاران مجاهد را به قربانگاه فرستاده، نمیتوانست بسادگی کنار برود این علیرغم این بود که در نشستهای جمعبندی با انتقاداتی از طرف علی زرکش درکنار بقیه سیاستهای نابود کننده جنبش مشخصا به قدرت پرستی و مقابله رهبری طلبانه اش با خمینی به او شده بود اجبارا بصورت ظاهری پذیرفته بود کنارهم برود.
در اینجا مریم رجوی عنصری که او نیز با مشاهده صحنه عملا خود را بازنده اصلی این داستان مییابد چون از همسرش جدا شده زن مسعود شده که در حال خلع ید شدن است همه دستگاه شوهر- رده فرو میریزد. مگر بخواهد اینبار دوباره نظر جانشین مسعود را جلب کند.
بنابراین همانگونه که در نوشته علی زرکش نوشتم با مستمسک قرار دادن موضوع “خروج علی زرکش از کشور بدون اجازه مسعود رجوی و ضدیت با مریم رجوی و…” مطرح شده و برگه را میخرخانند و دیگر به نیم کش و زخمی کردن او قناعت نمیشود بلکه با محکوم به اعدام کردن او کودتا تکمیل میشود.
با محکومیت علی زرکش به اعدام بقیه دفتر سیاسی و مرکزیت حساب کار خود را میکنند بخصوص که رجوی اینبار سپری مانند مسئله زن را در مقابل خود تدارک دیده است و هر کس بخواهد حرفی در مورد رهبری جدید بزند نه با مسعود رجوی مسئول همه شکستها و خونریزیها که با مریم عضدانلو و مقوله زن و آزادی زن و … مواجهه است. یعنی با بدترین مارکهایی که میتوان به یک عنصری که هستی خود را در عقایدش و راهی که برای طرح و پیشبرد عقایدش بدست گرفته است، یعنی مارک مرتجع، ضد زن و … که حکم خودکشی امام حسین آنهم بعد از تبدیل شدن به شمر باشد.
یعنی نه تنها رتبه مبارز بودن را از دست میدهی که مانند شمر و یک مرتج، دون پایه تر از بورژوازی و… به خاک سپرده میشوی. ضمنا توجه داریم که تا اینجا تمامی بحث و امر انقلاب هنوز هیچ پایه مادی پیدا نکرده و تماما در حوضه تئوری گردش میکرده است، چون اگر کسی با تجاربی که بعدها از افتضاحات و شکستها و زندان و شکنجه ها و… حاصل از این پروژه آشنا شده بودند امکان مخالفت و جرات مخالفت بیشتر میشد.
در یک کلام از این به بعد رجوی که تا آن روز خود را زیر ضرب پاسخگویی به همه خونریزیها و کشت و کشتارها میدید و در موضع تدافعی قرار داشت به موضع تهاجمی میافتد و از همه برای عبور از این انقلاب (کودتا) تحت پوش شکستن سدهای ارتجاعی قرون و اعصار و استثمار زن، طلب کار میشود. کودتایی که تا همین امروز ادامه دارد. پتکی که رجوی تا زنده است با زدن آن بر سر مجاهدین برای خفه نگهداشتن آنها از آن دست برنخواهد داشت.
برای مثال از آن روز به بعد هر کس به رجوی انتقادی میکرد، مستقل از اینکه در چه حوضه ای باشد، بلافاصله به او میگفتند که یاد زنت افتادی؟ غرق جیم شدی؟ برو تناقضات جیم خودت را بنویس تا به این فکر ها نیفتی… و از آنجائیکه موضوع جیم، یا همان مقوله جنسیت و تمایل جنسی هر فرد قسمتی از طبیعت هر انسانی است و مستمرا با او هست البته بغیر از رجوی که آنرا با همخوابگی با زنان مجاهد حل کرده است، این اهرم همواره بر سر این عنصر مجاهد عمل میکند. اهرم و پتک “باز به جنسیت فکر کردی؟” و در نتیجه او را به موضع تدافعی کشاندن.
چرا آقای رجوی نباید ادعای امام زمانی بکند؟
- دستاورد آقای رجوی از بحث امام زمان و انقلاب ایدئولژیک تنها و تنها جدای از ضدیت تمام عیار مجاهدین از زن و مرد تبدیل بقیه به عناصری پست و ظاهر ساز و متناقض و نعل وارونه زن که به هیچ چیز باور ندارند بوده است.
البته از قول رجوی میتوان این سوال را نمود که، چرا با وجود تعداد زیادی از افراد از جمله شیخ صفی اردبیلی تا باب و شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی و علی محمد شیرازی و… ادعای امام زمانی کرده و یا از این مقوله سود برده اند ولی رجوی نتواند؟
در مقابل این سوال باید گفت بفرض که ما نمیدانیم که تمامی کار رجوی از بن و ریشه دجالگری و فریب و نیرنگ بوده است و اساسا در پی ثواب بوده است.
خوب هدف از این ثواب چه بوده آقای رجوی؟
آیا گرفتن حق خودتان از انقلاب بوده است که باید از حلقوم مجاهدین بیرون کشیده میشده است؟ این بوده؟
آنوقت سوال پیش میآید که کدام حق مگر شما چه گلی به سر این انقلاب زدی؟ چه امری را پیش بردی کدام پیروزی؟ و کدام دستاوردی؟ کدام جهش فکری؟ کدام به میدان آوردن طبقه ای؟ کدام بیدار کردن ملتی؟ و هزاران کدام دیگر؟
مگر دستاورد شما جز دادن همه بهانه ها بدست هارترین جناحهای رژیم برای قتلعام نه فقط مجاهدین که تحت برق اقدامات شما قتل همه فعالین سیاسی کشور مشروع و ثواب شد؟ آنهم با حمایت مردمی. مگر دستاورد شما جز تروریسم افسارگسیخته، جز شکنجه و اعدام، جز آموزش وطن فروشی به دشمن؟ جز دست در دست شدن با اسرائیل و عربستان و همچنین شقی ترین و جنایتکار ترین جناحهای نئوکلن چیز دیگری بوده است.
آیا هدف از طرح موضوع امام زمان و انقلاب ایدئولژیک، بسیج بیشتر نیروهای پاسیو در جامعه بوده است؟
که حاصلش را میدانیم که کار شما چیزی جز تنفر از سازمان و دور کردن حتی همه هواداران جاری سازمان در پی نداشت. و تمامی مجراهای نیرو گیری سازمان را بطور کامل گل گرفت.
اگر هدف بستن دست دشمن بود در امر سرکوب زنان و… که شما با اینکار تمامی اهرمهای لازم را برای شناساندن شما بعنوان تشکلی که به هیچ پرنسیپی از پرنسیپهای جامعه قائل نیستید البته در کنار بقیه سیاستهای داخلی و خارجی و اقدامات تروریستی شما به بهترین سلاح تبدل شد در دست دشمن برای از دور خارج کردن جنبش همین مجاهدینی که در گرمای سوزان عراق مشغول بودند.
زمانیکه من در لندن معاون بهشته شادرو مسئول شاخه لندن سازمان بودم جریان فرار تمامی هواداران از اطراف سازمان گزارش میشد. یعنی روزانه شاهد بودیم که چگونه خانواده ها و زنان بخصوص بعد از این جریان حتی تلفن ما را هم جواب نمیدادند. همه آنهایی نیز که بودند فرار کردند.
اگر هم هدف ایجاد یک سپر قداست و معصومیت و پاکی و … عامیانه در مقابل بقیه سازمان بوده است که باز باید پرسید برای چه منظوری با چه کارکردی؟
اگر برای افزایش اطاعت پذیری است که باید گفت زهی بیشرمی و وقاحت که دیگر مجاهدین چه باید میکردند که نکردند.
جاییکه شما همواره فرار را بر قرار ترجیح داده ای، به مجاهدین از دختر 13 ساله اش دستور انجام عمل انتحاری جهت به درک واصل نمودن امامان جماعت را در مساجد میدادی، مگر اجرا نکردند.
آنها که در 30 خرداد به میدان آمدند. در 5 مهر همچنین در جای جای مبارزه در هرکجا که بوده است.
در عملیاتهای تروریستی که تکنفره از بیابانهای مرزی گذشته و خمپاره 80 را با نزدیک به 25 گلوله خمپاره از عراق به تهران میبردند و به دستور شما به اصطلاح وزارت اطلاعات را به خمپاره میبستند. و دیگرعملیات هایی که بدستور صدام تحت نام آقتاب و چلچراغ و فروغ و … انجام میشد.
فرمانده سپاه پاسداران در تشریح حمله مجاهدین با دست خالی در فروغ میگفت:
“اینها از مرگ نمیترسیدند و با وجود اینکه یکی یکی آنها را با تک تیر قناسه از پا در میآوردیم باز هم جلو میآمدند”.
آقای رجوی چه خواستید که این مجاهدین نکردند. مگر فرد ستاد رهبری حزب بعث عراق بعد از حمله اول آمریکا به عراق که سازمان تنها نیروی موجود در صحنه عراق بود و هیچ کسی در عراق نبود (بنده خودم شاهد بودم که تنها و تنها تردد کننده در جاده های عراق ما بودیم، بنده فاصله بین منطقه کفری، طوز خرماتو تا خالص، بعقوبه و بغداد و ابوغریب… بطور تکی تردد میکردم و غیر از سربازان بدون پوتین و نیمه برهنه در طول جاده کسی نبود) وقتی آمد و خواست موضع مرزی را از بچه های مجاهد تحویل بگیرد و دیده بود که فقط دو نفر مجاهد در اینطرف سنگر و جبهه دشمن با هزاران نفر در مقابل، پرسیده بود شما دو نفره نمیترسید که مقابل این تعداد سنگر گرفته و جبهه را نگهداشته اید؟ و چگونه همین را برای صدام تعریف کرده بودند. که اینها قهرمان قهرمانان هستند… و البته اگر یادتان باشد در ملاقات با وزیر اطلاعات عراق هنگام درخواست ملاقات جهت آستان بوسی رجوی برای شما تعریف میکرد و شما نیز پزش را میدادید.
تا زمانی هم که مرز باز بود باز (جنگ جریان داشت) در شگفتی همه فرماندهان عراقی میدیدند که مجاهدین نه تنها ترسی در وجودشان نیست بلکه چند نفره از مرز عبور میکنند میروند آنطرف و بعد از کشتن سربازان ایرانی و هموطنان خودشان، دو برابر تعداد خودشان اسیر نیز با خود برمیگردانند.
پس مشکل کجا بود؟
آقای رجوی اگر مجاهدین در عراق میتوانستند هر روز هم یک عملیات معادل آفتاب و چلچراغ و … انجام دهند چاره ساز نبود.
چون صدام ما را در عراق نخواسته بود که برویم در آنجا و با محدوده عمل مرزی معادل یک یا دو کیلومتری رژیم را برای مردم ایران سرنگون کنیم. مانند این است که شما حریف خود در رینگ بوکس را با کمی رنگ پاشیدن به پوستش مدعی سرنگونیش شوید.
واضحتر بگویم صدام هیچگاه اجازه نمیداد که اگر هم میتوانیم به عمق برویم. بگذریم که توانش را نداشتیم. نه توان فردی بلکه توان نظامی در کل. و حتی بعد از پذیرش آتش بس شما چند شبانه روز التماس کردید تا صدام پذیرفت که شما این عمل انتحاری را بکنید و به عملیات فروغ جاویدان بروید. و آنها نیز با توجه به اطلاع از تمامی توان نظامی ما و قبل از همه بیسوادی مطلق نظامی در عرصه دانش نظامی و استراتژی نظامی و … و بعد هم بر اساس سلاحهای موجود ارتش ما و عدم ظرفیت بکارگیری سلاحهای مورد نظر، چه از نظر پرسنل و چه از نظر آموزش دهنده، و با هم مهمتر از همه اینها امکان پشتیبانی از این عملیات با این وسعت، کاری که شما کردید فقط و فقط از یک دیوانه و یا عاقلی که میخواهد با به کشتن دادن ارتشی که با پذیرش آتش بس نه تنها هیچ کاربردی نداشت بلکه آواری میشد بر سرشما، همانگونه که شد.
چگونه باید گفت مگر کار در دست مجاهدین بوده است. مشکل در صدام بوده که باید انقلاب مریم و امامت زمانی خود را برای او مطرح میکردی که به شما ایمان بیاورد تا اجازه اینکار و کاری که بیست سال التماس کردی که بکند و نکرد و به ایران برای بار دوم بعد از آتش بس حمله نکرد را بکند. این هم که فقط یک کودک کودکستانی میخواهد تا بفهمد که صدام هیچگاه اینکار را نمیکرد. چون اگر قرار بود بکند که شما را برای رفتن به عراق نمیخرید. او شما را به عراق برد تا با استفاده از شما فقط جلو پیشروی رژیم را بگیرد. در همین حد. و شما هیچ کاربرد دیگری برای صدام نداشتید.
بگذریم که بعدها برایش کرد کشی هم کردید که او فکرش را هم نمیکرد. که داستان دیگری است که باید بدان پرداخت.
شاید هم خدای مجاهدین بوده است که در تنفر از شما و حفظ مجاهدین خواست که دجال دیگری به مردم ایران تحمیل نشود و عاقبت نکبتهای خودتان را ببینید.
اما اگر این سپر قداست برای جلو گیری از این بوده که در مقابل همه شکستها، خیانت های سیاسی و تروریسم و سرکوب و زندان و شکنجه واحکام اعدام صادره … که در تشکیلات راه انداختید پاسخگو نباشید باز باید سوال کرد آنوقت فرق شما با حاکمیت چیست؟ چرا باید مجاهدین تلاش کنند که حاکمیت را با شما جایگزین کنند؟
چرا انقلاب ایدئولژیک و امام زمان بعد از عملیات فروغ ؟
البته جواب ما روشن است ولی بگذارید از آقای رجوی سوال شود که “شما اگر راست میگوئید و دجالگری و فریب و کودتا و اوهام و قدرت پرستی نیست چرا بعداز فروغ؟
اگر انقلاب ایدئولژیک که اینهمه در وصف آن دروغ بهم بافته شده است همچون بالاترین سلاح، فراتر از ناو هواپیمابر، توان مجاهدین صدچندان میشود، چرا قبل از آتش بس بین ایران وعراق راه نیفتاد تا در زمانیکه امکان عبور از مرز از لحاظ سیاسی و توسط عراق مجاز بود مجاهدین بتوانند این توان صد هزار برابر و همان انرژی معادل ام سی دو که شکافتن هسته اتم است را بکاربگیرند؟ چرا در همان تهران مطرح نشد؟ و درست زمانیکه در فروغ شکست مفتضحانه ای خوردیم تازه فیل شما هواس هندوستان رهبری عقیدتی و انقلاب ایدوئولژیک طلاقهای اجباری و … را میکند؟ درست زمانیکه دیگر دیر شده و مرزها توسط عراق بسته شده و مجاهدین در عراق قفل مطلق هستند و باید برای مرگ تدریجی روزشماری کنند؟
چون در همان زمان عملیات فروغ وقتی دستور دادید مگر از سراسر دنیا دانشجویان، اساتید دانشگاه، معلم، تاجر، خانه دار، کارگر و… بدون اینکه در طول عمر خود حتی یکبار سلاحی را جز در فیلمهای اکشن دیده باشند تمامی دار و ندارشان را نگذاشتند و آمدند و در فروغ شرکت کردند و نابود شدند. مگر خودت تعریف نمیکردی که در صدر اسلام زمانیکه پیغامبر فرمان جنگ میداد فقط 5 نفر حاضر میشدند. یکی هم که همواره علی بود با سری تیغ انداخته و دیگر کسی نبود. بخدا شما نیازی به دجالگری امام زمانی و رهبری عقیدتی و …نداشتید البته تا آنجا که به مجاهدین و کارکردهای آنها برمیگشت. مجاهدین حاضر باز به گفته خودتان هزاران برابر بالاتر از مجاهدین صدر اسلام حاضر به جنگ بودند. طوری که هوادار دورش با آنهمه دارایی های اجتماعی چون پزشک و استاد دانشگاه و دانشجوی دکترا و …. تماما بلافاصله حاضر و به صحنه اعزام شدند.
مشکل در خود شما و سیاستهای بغایت چپ روانه، مالیخولیایی برای کسب قدرت و موضع رهبری و امامت بود که همواره میگفتی که از شما دزدیده شده است.
حرف آخر در چند جمله:
در خاتمه و با توضیحات هرچند ناقص بنده در فوق در مورد بعضی مسائل مربوطه، باید بسیار ساده و با بیان کوتاه گفت که علت سیاسی دست زدن رجوی به موضوعی بنام انقلاب ایدئولژیک و طرح امام زمان بودنش به شرح زیر هستند.
- ازآنجائیکه نتوانستیم و نمیشود با تکیه به عناصر مادی ای همچون، سیاست، نظامت، تشکیلات و استراتژیهای در همین بستر به هدف (آنچه از بنده امام زمان دزدیده شده یعنی حاکمیت و قدرت مطلقه) برسم و اعلام امام و رهبر مسلمین جهان بکنم.
- از آنجا هم که قصد نداریم بگوئیم اشتباه کرده ایم و نباید دست به مبارزه مسلحانه میزدیم. و نمیشود سرنگون کرد تا مبادا مجبور به پاسخگویی شوم.
البته ناگفته نماند که همگان دیدند که در فروردین 1368ایشان رفت در سرداب غیبت امام زمان در سامرا، سازمان و آرم و لیست همه کسانیکه به کشتن داده بود منهای آنها که کشته بود را داد به آقا و غیر مستقیم گفت ما غلط کردیم، اگر راست میگویی بیا بقیه با را خودت بکن. البته جای احمدی نژاد خالی بود که او نیز نامه اش را بیندازد. ارتجاع و عقب ماندگی آقای رجوی را میبینید. آنوقت به احمدی نژاد مارک میزند که پاسدار مرتجع!!!! به آقای رجوی باید گفت شما استاد و سرمشق احمدی نژاد بودی ، خودت را دست کم نگیر. از امام زمانی هم کوتاه نیا. احمدی نژاد را اگر دمش را مراجع تقلید نچیده بودند داشت اوامر شما را مو به مو اجرا میکرد و نزدیک بود که بگوید او نیز امام زمان است. البته هله نور دور سرش را جور کرده بود.
- دست به دامن نیروهای ماوراء الطبیعه (امام زمان – انقلاب ایدئولژیک) شده ایم تا آنها کاری بکنند. حسن ماوراء الطبیعه این است که نمیتوان با آنها شوخی و سوال و پرسش نمود. تا از این طریق نه سیخ بسوزد و نه کباب. نه ما پاسخگوی خونهای ریخته شده باشیم و نه کس دیگری بتواند با سوء استفاده از شرایط، جای ما را بگیرد و نه مردم ایران فکر کنند که خون فرزندانشان بیهوده ریخته شده است. مجاهدین زنده هم که از روز اول آمده بودند شهید شوند و زیادی زنده هستند، ازطرفی روزی چند بار در لیبرتی به آرزویشان میرسند. ضمنا این وسط زنان هم آزاد شده اند، حداقل از دست شوهرانشان. یک مشکل تعدد زوجات آقای رجوی میماند که آن هم چون امام زمان است و قابل تکرار و کپی برداری نیست، بد آموزی ندارد و مشکلی نیست.
داود ب ارشد
اکتبر2015