ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
چه کسی چه کسی را بخدمت گرفته بوده است؟!
سوالاتی در رابطه با موضوع تلاش برای بمبگذاری در شو ورشکسته مریم رجوی
بدنبال اخبار دستگیری دو تن (یک زوج) از اعضای باسابقه و فعال فرقه رجوی بنامهای سعدون امیر سعدونی (۳۸ساله) و نسیم نعامی (۳۴ساله) در اروپا در ارتباط با موضوع کشف بمبی در خودرو آنها واعتراف بلافاصله ایندو تن به اینکه قصد بمب گذاری در شو سالیانه مریم رجوی را داشته اند و بمب را از فردی بنام اسدالله اسدی یک دیپلمات ایرانی تحویل گرفته اند. بعد از اطلاعیه کمیسیونِ امنیتِ تروریسم فرقه رجوی و عطف به سوابق امر در فرقه رجوی و منطق سوالات بسیار جدی ای مطرح است که باید در آینده با روشن شدن زوایای قضیه جوابش را بهتر گرفت:
سوابق امر جهت:
در سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) بسیاری موارد داشته ایم که اعضای مورد اعتماد را برای جاسوسی و یا اقدامات تروریستی چه در داخل ایران و چه در خارج ایران بدرون رژیم فرستاده اند .
مثال بسیار است، محمد رضا کلاهی (بمبگذار حزب جمهوری)، مسعود کشمیری (بمب گذار دفتر ریاست جمهوری)، جواد قدیری (مامور و مسئول بمبگذاری و کشتن خمینی)، کاظم افجه ای (ترورکننده رئیس زندان اوین) سید حسین سید تفرشی و مصطفی خانبانی. مهندس سید حسین سید تفرشی معاون و مشاور وزارت صنایع و یکی از کاندیداهای تصدی این وزارتخانه در دولت بعدی (رفسنجانی) بود. مصطفی خانبانی هم از زندانیان سیاسی دوران شاه بود و در میدان امام حسین داروخانه داشت. در شبکه یک نفوذی دیگر بنام دالمن قرار داشتند وحتی به پادگان اشرف در عراق نیز مخفیانه آمد و شد داشتند. که در نهایت رجوی آنها را زمانیکه میتوانست نجات دهد بدست رژیم سپرد و اعدام شدند.
و یا مسعود دلیلی محافظ رسمی مسعود رجوی و از اعضا و فرماندهان تیمهای عملیاتی سالهای دهه شصت که جهت نفوذ در سیستم وزارت اطلاعات رژیم به عراق فرستاده شده بود و سرنوشتی نامعلوم یافته است. و بسیاری دیگر که بداخل اعزام وحتی توسط خود فرقه رجوی لو داده شده اند.
از واقعیت تشکیلات رجوی چه میدانیم:
مغزشویی شدههاییکه حاضرهستند مانند علیرضا جعفرزاده برای فرقه و رهبری آن دست به عمل انتحاری بزنند هنوز در سازمان هستند. بنابراین تلاش برای نفوذ به دستگاه اطلاعاتی رژیم یکی از پیش پا افتاده ترین کارهایی است که مغز شویی شده های فرقه رجوی حاضرند تمامی خطرات آنرا بجان بخرند تا از آن طریق بتوانند برنامه رهبری این فرقه جهت شکستن بن بست چهل ساله ایزولاسیون و بویژه نفی آشکارشان در جنبش بهمن 1396 توسط مردم بجان آمده اقدامی بکنند و روزنه ای در آن ایجاد کنند..
نباید فراموش کرد که یکی از آخرین ضربه های مرگبار بر فرقه رجوی و رهبری آن مسعود و مریم رجوی شعار رضا شاه روحت شاد و عقب افتادن آنها در دو ماراتون میهن فروشی از سلطنت طلبها در نزد آمریکا بود. که همین فاجعه بویژه با اعلام برنامه ترامپ به نبودن بدنبال تغییر رژیم این فرقه را از ضامن خارج و دیوانه وار بدنبال سبقت گرفتن از رقبای خود در مناقصه فروش میهن در نزد کاخ سفید باشد.
نکته کلیدی در مورد تشکیلات فرقه رجوی در زمینه نیرویی این است که رجوی بعنوان یک شاخص و یک معیار بسیار مهم بهای خاصی به اعضایی که در غرب زندگی و رشد کرده اند میدهد. هموار حرف رجوی این بوده است که عضوهایی که از غرب وارد سازمان شده اند چون بورژوازی را تجربه و با ترک آن است که و وارد تشکیلات شده اند اعضایی بسیار قابل اعتماد و برگشت ناپذیر هستند. ضمنا برعکس کسانیکه از دوران میلیشیایی در سازمان بوده اند و … کارآیی ندارند (کارآیی رفتن در عملیات بعنوان گوشت دم توپ و شهید شدنشان که بدرد رجوی میخورد با بسته شدن مرز وتعطیلی جنگ از دست رفت) اینها که از خارج جذب شده اند بسیار کارا بوده و از فرقه مسئله حل میکنند. بویژه اگر بجای پناهنده بودن سیتی زن هم باشند که کارآیی آنها را ده چندان میکند. اگر توجه کنید عمده مسئولینی که در حال حاضر جدای از فسیلهای زمان شاه، بر مسند کار هستند تماما از نفراتی هستند که از خارج کشور عضو گیری شده اند. (علیرضا جعفرزاده، علی صفوی، حسین عابدینی، علاء الدین توران، مسعود خدابنده “از مسئولین اطلاعات فرقه ازکشور پاکستان”، فرید سلیمانی معاون بخش سیاسی و مطبوعاتی و مشاور سیاسی مسعود رجوی که فعلا جدا شده و حقوق دریافت میکند و سکوت پیشه کرده است”، افشین علوی، سعید مهدویه، محمدرضا طامهی “داماد مادر رضایی ها”، فرید مهدویه، … در میان جدا شدگان نیز داود باقروند ارشد، مسعود بنی صدر، … را میتوان بعنوان نمونه نامبرد. این رویکرد غیر انسانی و فرصت طلبانه را تمامی مسئولین سازمان مجبور بودند در تمامی سازماندهی هایی که انجام میشد رعایت کنند.
این مسئله آنقدر پر رنگ است که در زمان حضور ما در اروپا بهمراه مریم رجوی بسیاری از سازمان فرار کردند. یکی از اینها که اولین بار بود به اروپا میآمد بعد از مدتی در اروپا از مناسبات فرقه فرار کرد اما بعد ازچندین ماه با انتقاد از خود به مناسبات برگشت و بر سرکارش رفت و بعدها نیز در عراق در کار حساس تلویزیون بود و بسیاری اسناد سازمان در دسترس او قرار داشت. وی علیرغم تلاشش برای ماندن در فرقه نتوانست مناسبات آنرا تحمل کند و با برداشتن انبوه اسناد در سیستم تبلیغات برای بار دوم اینباراز اشرف فرار کرد و با استناد به آنها دست به افشاگری زد.
آنچه در این رابطه بسیار هائز اهمیت است اینکه اگر این فرد در عراق یا در داخل فرار کرده بود مطلقا به او اعتماد دوباره نکرده و در مناسبات پذیرفته نمیشد ولی چون در اروپا فرار کرده و بازگشته بود تحلیل رجوی این بود که او رفته و بورژوازی را تجربه کرده و برگشته بنابراین نه تنها “لمیرتابو-واژه عربی مسعود رجوی برای بازگشت ناپذیر” و بطور مطلق بازگشت ناپذیر شده است !!!
در کویر نیرویی سازمان که چهل سال است کسی به آن نمی پیوندد بلکه فقط از آن فرار میکنند عضو جذب شده حکم طلا را دارد بویژه اگر از خارج و بعنوان سیتی زن باشد که عطف به کارآیی آن ارزش بسیار بسیاری دارد.
نقش کمیسیونِ امنیتِ تررویسمِ فرقه رجوی در تشکیلات:
این سیستم که در ظاهر برای مبارزه با تروریسم است همان ضد اطلاعات فرقه است که فقط و فقط اعضا را کنترل میکند و تمامی تماسها، تمامی ارتباطات، تمامی فامیل و مناسبات آنها در خارج و در داخل ایران کنترل میشود. بعلاوه اینکه باید فرد هر روز از خودش گزارش بنویسد تمامی حرکات، و … او زیر ذره بین این سیستم است. برای کنترل فرقه افراد دیگر سازمان را نیز بکار میگیرد. یعنی جاسوسی اعضا علیه همدیگر و …
عطف به نکات فوق، میتوان نتیجه گرفت که زن و شوهر دستگیر شده از اعضای بسیار مهم فرقه رجوی بوده اند و بسیار قابل اعتماد. چرا که شهروند اروپایی نیز بوده اند و فعال در سازمان. یعنی از نظر رهبری سازمان مانند کسانیکه در اشرف و لیبرتی به عشق اروپا نبوده است که دنبال سازمان آمده باشند بلکه زندگی راحت اروپا را فدای مبارزه کرده بودند.
اینگونه افراد از نظر رجوی بهترین سوژه ای بوده اند که سازمان میتوانست و معمولا برای عملیاتی اینچنینی یعنی نفوذ در سیستم اطلاعات رژیم و یا عملیات مهم اطلاعاتی – عملیاتی در نظر گرفته میشدند تا اعضایی که از نظر رجوی از داخل آمده باشند.
یعنی مجاهدین مغز شویی شده ای که حاضرند خود را در زیر برج ایفل بسوزاند تردیدی بر خود جهت شرکت در طرح و عملیاتی مانند قبول ریسک دستگیری بعنوان بمبگذار و زندانی شدن در زندانهای از نظر رجوی هتل مانند اروپا بخود راه نمیدهند..
هنوز یادمان نرفته است که رجوی علنا در دستور کشتن جداشدگان گفته بود، آنها(جداشدگان)را میکشید و بالای سرش منتظر میشوید که پلیس بیاید و بگوئید که بله من کشتم. زندانهای اروپا مثل هتل است.
مقوله تردد به ایران دوعضو دستگیر شده فرقه
میدانیم که سازمان آنها را حتی بداخل نیز اعزام میکرده است. آنگونه که کمیسیون امنیتِ تروریسمِ رجوی اطلاعیه داده است وانمود میکند که از تردد مخفیانه این زوج به ایران همین امروز مطلع شده است!!! را مقایسه کنید با اینکه تنها اتهام بنده و بسیاری از کسانیکه فرقه رجوی مارک مزدور و تیر خلاص زن و عضو سپاه پاسداران … میخواند رفتن به ایران بوده است.
پس چگونه است که چنین عضو مهمی از سازمان به ایران تردد میکرده ولی نه تنها مزدور و تیر خلاص زن و … خوانده نشده اند بلکه به ماموریتهای خود در سازمان ادامه میداده اند.
یک شق این است که، این زوج و یا هرکدام که به ایران تردد میکرده اند و فرقه رجوی نیز خبر داشته است که اطلاعیه آنرا نیز صادر کرده است، آنها را برای ماموریتهای اطلاعاتی – تروریستی میفرستاده اند. بنابراین افراد ساده ای نبوده اند. اگر هم نفوذی رژیم بوده اند و به ایران تردد میکرده اند باز یعنی عناصر حرفه ای بوده اند.
سوال بعدی این است که چگونه است که کسانیکه قصد بمب گذاری در شو مریم رجوی را داشته اند که خوب خطرات و تمامی عواقب آن برای یک کودک نیز روشن است بلافاصله که دستگیر شده اند در جا اعتراف کرده اند که قصد بمب گذاری در شو مریم رجوی را داشته و بمب را نیز از دیپلمات ایرانی تحویل گرفته بوده اند؟
اگر اینها نه مجاهدینی که برای صحنه سازی به اینکار وارد شده اند، بلکه نفوذیهای رژیم بوده اند آیا نباید حرفه ای تر عمل کرده و منکر قضیه میشدند و یا به هزار دلیل تلاش برای کمرنگ کردن مسئله و اینکه سکوت میکردند و منتظر وکیل میشدند و …؟!!!
یادمان هست که تروریست بلژیکی که در پاریس ترور انجام داد و در بلژیک دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد هنوز که هنوز است سکوت کرده است و کسی نیز او را نه شکنجه میکند و نه … که حرف از او بکشند. چرا نباید یک تروریست حرفه ای (به ادعای رجوی) در این رابطه اینگونه غیر حرفه ای عمل کند.
چرا باید کسی که از فرقه رجوی این میزان نفرت دارد که میخواهد با بمب به سراغ آن برود و ضمن صدمه زدن به فرقه حتی بقیمت صدمه خوردن به افراد و انسانهای بی گناه، بلافاصله که دستگیر میشود تا این میزان عاشقانه بنفع فرقه رجوی که میخواسته است نابودش کند قدم برمیدارد؟
چرا تا این میزان به نفع حامیان بین اللملی فرقه رجوی که میخواسته است نابود کند قدم برمیدارد؟
آیا میتوان پذیرفت که این زوج بلژیکی-ایرانی شاغل که سالیان عاشقان سینه چاک مریم رجوی بوده اند با یک ورد که توسط عناصر وزارت اطلاعات برایشان خوانده شده به دشمن او تبدیل شده اند؟
آیا زوجی که در اروپا زندگی میکنند و نه در کوره پزخانه ها و فقیر خانه ها و … ته تهران که مثلا با کمی پول کاری را که نمیدانستند ابعاد آن چیست را پذیرفته باشند، و کسانیکه در اروپا بهترین زندگی را داشته اند. با قوانین اروپا آشنا هستند، . منطقی است که ندانسته آنگونه که رجوی ادعا میکند یکشبه فریب خورده باشند وخود و آینده و همه چیزخود را اینگونه بخطر بیفکنند و بعداز دستگیری با یک تلنگول همه چیز را لو بدهند؟
طبق اخبار واکنش این زوج نشان میدهد چنان بلافاصله مسئله را پذیرفته اند که انگار دیپلمات رژیم نه یک بمب نیم کیلویی که یک دسته گل به آنها داده که از طرف رژیم در شو مریم رجوی به او هدیه کنند و آنها نیز معصومانه پذیرفته اند!!!!!!!!
پس داستان چه میتواند باشد؟آیا با توجه به مسائل فوق و آنچه در زیر میآید با یک طرح مواجه هستیم بویژه که:
1.همزمانی آن با سفر عالیترین مقامات رژیم مانند روحانی به اروپا…
- ترددات این زوج به ایران و اطلاع فرقه رجوی از آن
- سابقه نفوذ دادن اعضای فرقه در رژیم جهت ضربه زدن به آن توسط اعضای قابل تکیه
- تغییر جهت 180 درجه ای این زوج بلافاصله بعد از دستگیری و کشیدن پای رژیم به این مسئله.
- کاری که حتی در صورت اجرای موفق آن برای رژیم که درگیر مسائل بسیار حیاتی بین اللملی است از جمله اتهام تروریستی وارده از طرف اسرائیل و آمریکا و عربستان بیشتر یک خودزنی محسوب میشد تا موفقیت.
هرطور که فکر میکنیم و طبق منطق نمیتوان پذیرفت که ایندو طی سالیان نفوذی رژیم بوده اند (یعنی عناصر مهم اطلاعاتی و با تجربه) و حالا که در بدو عمل دستگیر شده اند اینگونه همه چیز را مانند یک زن و شوهری ساده که انگار برای خرید شنبه به بازار رفته اند و کسی بسته ای را به آنها داده و آنها بی خبر از همه جا بعد از دستگیری در مورد آن افشاگری و اعتراف میکنند!!!
با دلایل و حقایق فوق کدام کفه بیشتر سنگینی میکند:
ایندو نفوذی رژیم بوده اند.
ایندو نفوذی مجاهدین بوده اند
ایندو نفوذی حامیان رجوی مانند اسرائیل، عربستان و آمریکا و… برای اجرای چنین طرحی (همانند اعترافات بعضی مقامات عراقی در مورد موشکهای دروغین صدام حسین) که بسادگی نیز میتوانستند عناصر رژیم مانند دیپلمات رژیم را نیز فریب داده و درگیر مسئله کنند بوده اند.
البته تحقیقات پلیس و سیستم قضایی اروپایی حرف آخر را خواهد زد و تا بعد از آن پاسخ منطقی به سوالات فوق یافت گردد.
داود ارشد
6جولای 2018