ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
نهیلیسم چیست ؟
«هرکس بخواهد به راز هرعمقی پی ببرد آخر خود رهسپار اعماق خواهد شد.»
“نیچه”
نهیلیسم چیست ؟
ورود نیهیلیسم به زندگانی انسان دو شرط عمده دارد: یکی اینکه برای هر حادثه ی بیمعنایی سراسیمه طلب معنا کنیم. یعنی یک پیششرط نیهیلیسم این واقعیت است که ما برای هر رویدادی معنایی مطالبه کنیم و دیگری اینکه نظام یا سازمانی از کل حوادثی مطرح کنیم که هنوز روی نداده است. نیچه با توجه به این دو پیش شرط معنایی بسیار گسترده برای مفهوم حقیقی نیهیلیسم ارائه کرده است. او در کتاب نیست انگاری اروپایی، نیهیلیسم را تقدیر ضروری تاریخ میخواند. به عبارت دیگر آن را به بیانی سادهتر همردیف ارزش زدایی از ارزشهای بنیادی و پایهگذار ارزشی جدید مینامد.
این نگاه بدبینانه البته الگویی ازلی ابدی به نظر میرسد. آنگونه که نیچه بدان اصرار میورزد. او زمان و مکانی برای جهانبینی خاص خود قائل نمیشود بلکه آن را در وصف کل تاریخ-البته صرفا تاریخ اروپا-محسوب میکند. او ارزش کل نظامهای قانونی پساافلاطون در فلسفه را جزئی از همین نیهیلیسم افسارگسیخته میداند. پس در نگاه نیچه ریشههای نیهیلیسم نه در عصر حاضر(قرن 19) بلکه در زمان پیش از مسیحیت شکل گرفته و رشد کرده است.
هایدگر در کتاب نیچهبا توجه به این آرای نیچه نتیجه گرفته است که نیهیلیسم موردنظر نیچه نه تنها متوقف ناشدنی است بلکه به تدریج نیز از سوی تاریخ تقویت می شود! البته این نیهیلیسم هرگز دست به تخریب یا انهدام نمی زند بلکه طبق حرکت تاریخی از پیش تعیین شدهاش صرفا به خودتخریبی گری ذاتی تاریخ اقدام مینماید. مرگ خدایی که نیچه بعدها مطرح می کند در اصل اشاره¬ی دوباره به همان ارزش زدایی ارزشهای خداگونه ی گذشتگان است.
او در این مورد آخر به قدری افراط میکند که بالاخره انسان یا همان مخلوق خردگرا را بر سر دوراهی عدم یا زندگی با سنگینی دوهزار ساله ی ایمان و یقین میگذارد. او در کتاب حکمت شادان مینویسد: “آن زمان فرا می رسد که تقاص اینکه دو هزار سال تمام مذهبی بودهایم را پس بدهیم؛ آن وزنه¬ی سنگین را از دست بدهیم که بدان زنده ماندهایم. زمانی است طولانی که ن میدانیم چه کنیم. نه راهی به پس نه راهی به پیش، نه به درون نه به برون.” در اصل نیچه سازوکار جهان را بر تولد و مرگ استوار میدیده است. انتظار مرگ، پس از تولد و تحمل سنگینی پوچی جبرگرایانه همان با تسلای موقتی دین. قراردادهایی که او بدانها ایمان داشت و بر تعلیمشان اصرار میورزید.
او در چنین گفت زرتشت انسان را قاتل خدا معرفی میكند و دلیل آن را چنین بیان میكند كه انسان تاب تحمل جزایی كه همه چیز را میبیند و همه چیز را میداند و شاهد همه چیز است را ندارد و به همین دلیل در صدد انتقام از او بر میآید و سرانجام او را میکشد. در چنین وضعیتی گویا عدم، گزینه ی درستی برای انسان معاصر نیچه باشد. گویی در نظر او انحطاط همان وجود انسان است. سنگینی اصلی نه ایمان بلکه ذات است که اگر ضعیف نیز باشد موجب انحطاط است و خسران. برای همین هم نیچه غایتی را برای انسان متصور نیست. آنچه او بدان امیدوار است ظهور ابرانسانی است که والاترین غایت انسانیت تلقی میشود و آن نیز در هر دوره و زمانی مجال بروز دارد.
البته قدرت ابرانسان در اندیشههای اوست نه صرفا در بازوهایش! یعنی آرمانی که برای محقق شدنش لااقل از دید نیچه باید به دوران ماقبل سقراط بازگردیم و انسانی را جستوجو کنیم که فارغ از بینشی مذهبی، ریشههای انحطاط تاریخ فکری بشری را نیز در بدو تولد قطع کرده باشد. یعنی همان نیهیلیسم که ارزشزدایی ارزشهای بنیادین تلقی میشود.
منابع:
نیچه، چنین گفت زرتشت. ترجمه ی مسعود انصاری، نشر جامی
نیچه، اراده ی معطوف به قدرت. ترجمه ی مجید شریف، نشر جامی
نیچه،حکمت شادان. ترجمه ی حامد فولادوند، نشر جامی
نیچه، نیست انگاری اروپایی. ترجمه ی دکتر محمدباقر هوشیار، نشر پرسش
نیچه، اکنون میان دو هیچ(مجموعه اشعار). ترجمه ی علی عبداللهی، نشر جامی