ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
خاطراتی دردناک از عراق(4) – مشت و لگد و آجر بر سر مهرداد به جرم اعتراض به نحوۀ انتقاد
خاطراتی دردناک از عراق (4) – مشت و لگد و آجر بر سر مهرداد به جرم اعتراض به نحوۀ انتقاد
نوشتۀ رضا صادقی جبلی از اعضا و مسئولین قدیمی جدا شدۀ سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)
مهرداد اکبری از بچههای قدیمی و از نفرات یکان مهندسی در قرارگاه همایون (از قرارگاههای سازمان مجاهدین در جنوب عراق) فردی بسیار آرام و ورزشکاری که در بسیاری از رشتههای ورزشی از جمله بسکتبال، فوتبال، پینگ پونگ و مخصوصاً شنا در حد عالی بود و همچنین در خیاطی و آشپزی هم بسیار ماهر و در یک کلام به قول خودمان آچار فرانسه بود و می باشد. البته سالهاست که دچاره کمر درد شدید است و با وجودیکه پناهندگی ایتالیا را داشت ولی هر گز سازمان وی را برای مداوا به خارج عراق اعزام نکرد.
یک شب همراه مهدی زارع با اسم مستعار پویا از گشت خارج قرارگاه به قرارگاه برگشتیم. در راه رفتن به انبار تسلیحات برای تحویل دادن سلاح هایمان بودم که یکی از بچههایهم یکانیم به نام محمود به طرفم آمد و یواشکی گفت رضا! مهرداد در بهداری بستری شده و می خواهد ترا ببیند. پرسیدم درد کمرش دوباره حاد شده؟ گفت نه برو خودت ببین!…
بعد از تحویل سلاح بایستی به نشست عملیات جاری میرفتم ولی به پویا گفتم تو برو من تا چند دقیقه دیگر میآیم. به بهداری قرارگاه رفتم می خواستم وارد شوم که یکی از فرماندهان که از قرارگاه خودمان هم بود و رابطه خوبی با هم داشتیم به نام نصرالله آذری جلو درب نگهبان بود که کسی وارد نشود گفت رضا! برو که اوضاع خراب است!… و تو دخالت نکن… گفتم تا مهرداد را نبینم نمیروم و با کمی جر و بحث درب را باز کردم و داخل شدم.
با صحنه ای مواجه شدم که برایم باورکردنی نبود. مهرداد با سری تماماً باندپیج شدهوشکسته روی تخت بیمارستان بهداری نشسته بود. سراسیمه پرسیدم: مهرداد! چی شده؟ برایم تعریف کرد:
در نشست عملیات جاری که هر شب بعد از شام انجام میشد یکی از بچهها بنام رضا ( فامیلش را گفت که در خاطرم نمانده) یکی دیگر از بچهها به نام خالق جوفی اهل اهواز و عرب زبانرا مورد تهمت و فحاشی قرار میدهد. در این موقع مهرداد بلند می شد و میگوید: برادر رضا! اگر انتقاد داری انتقادت را بکن، چرا تهمت می زنی و تحلیل میکنی؟ که در این موقع خواهر مسئول نشست مهرداد را مورد ناسزاگویی و هتاکی قرار می دهد و می گوید: تو چه کاره ای که به او اعتراض می کنی؟ من مسئول نشست هستم یا تو؟ الآن از کی دفاع میکنی؟ مهرداد در جواب میگوید خواهر! رضا انتقادی مطرح نکرد من فقط میگویم طبق قانون نشست عملیات جاری انتقاد مشخص باید کرد که فرد بفهمد و آنرا اثبات کند، الآن که نشست دیگ نیست.
اینجا خواهر مسئول عصبانی شده و با داد و فریاد که «اگر لازم بود من که مسئول نشست هستم جلوش را می گرفتم ولی در نشست عملیات جاری هم باید تیغ بکشید»! افراد نشست را علیه مهرداد تحریک می کند. اینجا ربات شده ها و فالانژهای یکان با مشت و لگد به مهرداد حمله میکنند و درگیری به خارج از بنگال کشیده میشود و همان رضا با یک آجر از پشت به سر مهرداد می زند که وی چند دقیقهای بحالت اغما روی زمین میافتد و بعد هم به بهداری منتقل میشود. البته عده ای دیگر نیز به تعداد زیاد از پشت سر و با نامردی به او حمله ور شده و او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داده بودند وگرنه اگر کم بودند به این راحتی نمی توانستند حریفش بشوند چون مهرداد ورزشکار و از فرزندان دلیر مردم لرستان بود و با وجود کمردرد شدیدی که از قبل داشت باز در برابر آنان مقاومت کرده بود.
از آنموقع به بعد مهرداد مثل قبل بشاش و سرحال نبود و با کسی هم زیاد صحبت نمیکرد. البته من همیشه در مواقع ممکن با وی صحبت می کردم ولی مهرداد دیگر آن مهرداد قبلی نبود.
اکنون که این خاطرۀ دردناک را نوشتم ممکن است او را که هنوز در تشکیلات فرقۀ رجوی در عراق (کمپ لیبرتی) است مورد فشار قرار بدهند تا مطالبی علیه من بنویسد ولی مهم نیستحتی اگر هم زیرفشارچیزی نوشت باید بداند که تنها نیست و اگر نیاز به کمک داشت مثل قبل من هستم و هر کاری بتوانم برای برادران و خواهران اسیرم انجام خواهم داد.
و اینجا خطاب به آنان می گویم:
خواهران و برادران اسیر و مجاهدم بدانید که تمام صحبتهای رجوی مبنی بر اینکه خارج از تشکیلات نمیتوانید زندگی آزادانه داشته باشید مثل همیشه دروغ و فریبی بیش نبوده و نیست و صرفاً جهت نگاه داشتن شما در تشکیلات است تا مجبور شوید تن به هر ذلتی بدهید.
برادران و خواهرانم،
امیدوارم هر چه زودتر از هفت حصار فرقۀ رجوی رها بشوید و شما را ببینیم و در آغوش بگیریم.
رضا جبلی