خیانت در خیانت سهم ایرانیان از آپوزیسیون،
اینروزها بی هویتی ملی پا در عرصه جدیدی گذاشته است، که میتوان آنرا “عرصه هویت ضد ملی” خواند. اینروزها صدای تجزیه کردستان توسط بوقهای خودی با هدایت و و حمایت اجنبی در سمت و سوی تامین منافع ضد ایرانی جوشش و قلیان بیشتری یافته است.
کار بجایی رسیده که مصداقهای بسیار شناخته شده که هرکودک ایرانی آنرا جهت تفهیم بهتر به کوردلان و سفسطه گران بکار میبرد بعنوان نماد حق و حقیقت و راستی بکار میرود و میبینم که به یکباره طبلهایی توسط ترکی الفیصلها به دفاع از فرودسی و رستم و سهراب ایرانیان که بعنوان سمبل ملی ایران و ایرانی ریشه در دل و جان و رگ وخون ما و خاک و آب آن از خلیج فارس تا خزر دارد توسط ضد ایرانی ترین شاخصهای عصر حاضر سوار برگرده سفله گان بیجاره و درمانده ای همچون مسعود و مریم رجوی که توسط مام وطن به زباله دان تاریخ فرستاده شده اند بصدا در میآید. بله ماهیت همگان در جریان تاریخ بصورت اجتناب ناپذیری بارز و عیان میشود چه در حاکمیت باشی چه در به اصطلاح آپوزیسیون، بطور خاص مضحکه ای بنام “شو”رای ملی مقاومت که مدعی بود بزرگترین و فراگیرترین آپوزیسیون و رهرو راه مصدق است.
اینها که حتی با عطف به رویکرد مردم ایران بدانها لیاقت آپوزیسیون ایرانی نامیدن را نیز ندارند در تاریکترین و پستترین مراحل تاریخی خود قرار دارند نمیتوانند تمامی مشکلات موجود در وطن را جهت توجیه خودفروشی شان به اجانب آنهم پسترین و حقیرترین آنها که شناخت مردم ایران از آنها بسا عمیق بوده و وصلت شمایان با این کثیفترین مراکز نه تنها ضد ایرانی بلکه ضد انسانی عصر کنونی را هرگز نخواهند بخشید بکاربگیرند.
متاسفانه این سفلگان همگی از میان نسل ما برخواسته اند. ولی خوشبختانه نسل نو ایرانی این نسل را بگور فرستاده و خود و ماهیت سبزش را در سالهای اخیر بخوبی بجهان نشان داد.
در اینجا شعری از زنده یاد سیمین بهبهانی خطاب به مردم ایران که خیانت در خیانت را علیه خودش تجربه میکند تقدیم میکنیم شاید مرحمی باشد بر قلب هزار پاره شان.
دوباره میسازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون …به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش
دوباره ، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش
کسی که « عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،
به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش.
داود ارشد
17-08-2016