ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
خاطرات دردناک از عراق (2): کشتن چوپان در مرز به دستور رجوی
خاطرات دردناک از عراق (2): کشتن چوپان در مرز به دستور رجوی
نوشتۀ رضا صادقی جبلی از اعضا و مسئولین قدیمی جدا شدۀ سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)
تصویر نویسندۀ مقاله در موزۀ اشرف
بعد از انتخاب خاتمی بعنوان رئیس جمهور و شعار گشایش سیاسی، آقای رجوی این شعار و دیدگاه را بر ضد منافع سازمان دانست و نشستهایی تحت عنوان «خاتمی جام زهر رژیم خواهد بود نه جرعه حیات» را شروع کرد.
در آنزمان من هنوز در آمریکا و پایگاه سازمان در لوس آنجلس بودم که آقای دکتر مسعود بنی صدر نماینده وقت شورای ملی مقاومت در آمریکا (که اکنون بیش از بیست سال است از رجوی جدا شده و کتابی در افشای فرقۀ رجوی نوشته است) از جانب المرحوم رجوی (به گفته ارباب سعودی او) ماموریت یافته بود که نشستهایی جهت توجیه هواداران و جا انداختن این به اصطلاح «جام زهر»! برگزار کند نشستی که وارد شدن به «فاز نهایی سرنگونی تا حداکثر پایان دوره چهار سالۀ اول خاتمی و شقه شدن رژیم» پیام اصلی آن بود.
در آنزمان سازمان فراخوان اعزام به منطقه و برگرداندن تمامی کادرهای سازمان به عراق را صادر کرد و من هم به عراق اعزام شدم. البته مریم قجرهم که رجوی اعلام کرده بود ماموریتش باز کردن راه سیاسی برای ارتش آزادیبخش می باشد و برای این مأموریت به فرانسه اعزام شده با کامل کردن مأموریتش!! به عراق برگشت که البته در آن موقع این موضوع جر و بحثهایی را درون شورا برانگیخت چون اولاً مریم رجوی بدون اطلاع اعضای شورا و هرگونه رأی گیری و نظرخواهی از آنان به عراق برگشته بود. ثانیا بسیاری از آنها مخالف برگشت وی به عراق در آنزمان بودند ولی مسعود رجوی هرگز به ابتدایی ترین معیارهای دموکراتیک پایبند نبود و خودش هم در نشستهای درونی مجاهدین تکرار می کرد که شورایی ها فقط ویترین و سیاهی لشکر هستند که اگر خواهر مریم شما یک روز مواجبشان را ندهد از گرسنگی میمیرند البته به این موضوع در فرصت دیگری خواهم پرداخت.
به هرحال درعراق و نشستهای آن زمان با حضور مریم و مسعود وتمامی کادرهای سازمان یکبار دیگر آقای رجوی فاز سرنگونی را اعلام کردند. عیناً از رجوی نقل میکنم: «خاتمی آمده که با کمی آزادی و رفرم ما را در عراق بسوزاند و خامنه ای هم میگوید ای آخوند تازه به دوران رسیده حرف از آزادی موقوف چون اگر ذرهای آزادی دادی بعدش ترور و خمپاره است»، بعد هم با خنده و زدن یک پف به سیگارش ادامه داد: «خامنه ای مگر خودش را رهبر مسلمین خارج از ایران نمی داند؟ خوب مجاهدین هم مسلمان و خارج هستیم و در نتیجه رهبر ما هم !! است و ما از وی تقلید میکنیم پس بایستی حرفش را ثابت کنیم! و شمایان آماده شوید که داخل رفته و ترور کنید و خمپاره بزنید و کسی هم نمیتواند به ما اشکال بگیرد چون این فتوای رهبر مسلمین خارج از ایران است»!!.
یعنی حرف این است که رجوی اصلاً مسأله اش آزادی مردم ایران نبوده و نیست و میخواهد جلوی هرگونه گشایشی را بگیرد.
برای اعزام تیم های عملیاتی2 یا 3 نفره با هماهنگی ارتش صدام تا مرز با نیروهای عراقی میرفتیم و از آنجا همراه با یک یکان 9 نفره که همراه تیم و یک یگان پشتیبان در آن نزدیکی برای درگیری احتمالی مرزی و آماده باش قرارگاه مادر تیم اعزام میشد که در یکی از این ماموریتها یگان همراه که شب را داخل خاک ایران در پناهگاه گذرانده بود در برگشت به چوپانی که در حال چراندن گوسفندهایش بود برخورد میکند و در صحبت کردن با وی مشخص میشود که از افراد محلی است و از مجاهدین با شیر و نان محلی پذیرایی میکند به گمان اینکه از سربازان مرزی ایران هستند و در جواب اینکه کسی را اینجا دیده یا نه؟ میگوید: کسی غریبه ندیده ام و بعضی مواقع خود شما ها را می بینم که در حال گشت زنی هستید. در این موقع یکی ازمجاهدین وسایل چوپان را بازرسی میکند که به یک موبایل بر می خورد که در جا می گویند این فرد مشکوک است و دست و پای چوپان را می بندند و منتظر دستور بالا می مانند.
در این موقع که سکوت بیسمی بود و طبق ضوابط نبایستی به جز مواقع ضروری تماس گرفته شود ناگهان صدای بیسیم و فرمانده یگان همراه بکوش رسید که با فرمانده مادر صحبت میکند و با توضیح کوتاه و کد، تقاضای بازداشت و آوردن چوپان یا رها کردنش با دست و پای بسته را می کند که در این موقع مهوش سپهری با نام مستعار نسرین و معروف به سپهسالار مریم یعنی از جانیان و شکنجه گران مریم فرمان قتل چوپان بیچاره را میدهد که در این موقع فرمانده یکان که خودش از این فرمان شوکه شده بود می گوید: «خواهر نسرین! دستها و پاهایش بسته است و تیم هم به سلامتی رفته و این فکر میکند ما سربازان مرزی هستیم». نسرین می گوید: «در ایران هیچکس بجز مأموران وزارت اطلاعات موبایل ندارد… دستور را اجرا کن… این دستور شخص البرز است»!لازم به ذکر است که البرز یکی از نام های مستعار مسعود رجوی در عملیات و ارتباطات درون سازمانی بود.
بدینگونه چوپان بیچاره صرفا به علت داشتن موبایل، به دستور رجوی کشته شد.
بعد از برگشت به قرارگاه از آنجاییکه تمامی افراد از جمله فرمانده یکان تا بن استخوان به اصطلاح سازمانی متناقض شده بودند برای حدود 2 هفته همگی را در حالت قرنطینه نگهداشتند و نشستهایی که بعضا بیش از 18 ساعت طول می کشید برای آنها گذاشتند که چند روز اول خود نسرین تنهایی مسئول نشست بود و بعد هم حسن نظام الملکی و یک خواهر دیگری که از افراد حفاظت بود همراهش بودند و آنها سعی داشتند همۀ افراد یکان را متقاعد کنند که چوپان مزدور وزارت اطلاعات بوده است. آنها آنقدر نشستها را ادامه دادند تا همگی افراد یکان به اینکه چوپان بایستی کشته می شد باور و اعتراف کنند.
جالبتر اینکه نسرین (مهوش سپهری) از افراد یکان طلبکار هم بود که چرا گلوله خرجش کردید؟!! و چرا او را با بریدن سرش نکشته اید؟! و گفت: «اگر سر چند تا از مزدوران رژیم را ببرید و روی سینه شان بگذارید دیگر جرأت نمیکنند به مرز نزدیک بشوند و عبور شما از مرز را به رژیم خبر بدهند».