قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

پیام مریم رجوی بمناسبت سال نو مسیحی، دجالگری نوین یا فریب افکار عمومی

خانم رجوی شما بعنوان رئیس جمهور برگزیده خودتان و البته رهبر مسلمین کائنات آقای مسعود رجوی و مریم پاک رهایی رجوی که زنان را به همبستر شدن با رهبر عقیدتیت وادار میکنی، بجای اینکه به مسیحیان شیادانه و بدروغ پیام تبریک بدهیدکه:

“میلاد هر پیامبر و برانگیخته شدن او، آغاز دوباره‌یی برای حیات اجتماعی انسان در مداری بسا متکامل‌تر بوده است. شادی و جشن ما برای این میلادها به همین دلیل است. وقتی که تاریکی تعصب و ترور و افراطی‌گری به جهان ما هجوم می‌آورد، ما در این میلادها، نوید آغاز‌های دوباره و روشنایی آزادی و بردباری را می‌بینیم.”

این توضیح را بدهید که مگر شما مخالفین خودتان را به کشتن و قصاص تهدید نمیکنید. مگر شما مخالفین خودتان را در شهرهای کشور ترور نکردید، مگر شما خانواده های مجاهدین خودتان را به کشتن توسط فرزندان ممجاهدشان وا نمیدارید؟

خانم رجوی: آیا بهتر نیست که  این توضیح را به مسیحیان بدهید که چرا همان انگشت شمار مسیحیانی که فریب تبلیغات دروغین شما را خوردند و به فرقه شما روی آورده بودند را آنچنان زیر فشار و تهمت و ضرب گرفتید که هیچ کدام در این فرقه دوام نیاوردند.

در زیر مصاحبه یکی از پیوستگاه مبارزمسیحی به فرقه رجوی را با بی بی سی بخوانید. تا شاید تجدید خاطره شما شود و دست از این دجالگری تحمیل شده از طرف مسعود رجوی را خاتمه دهید.

ادوارد ترمادو ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق )به عبارت دیگر: گفتگو با ادوارد تِرمادو

23 مارس 2011 – 03 فروردین 1390 به روز شده در 14:57 گرينويچ

خوب، آن وقت کی وارد خود ارتش سازمان مجاهدین شدید؟

دقیقا 28 خرداد 1368.

یعنی چه مدت بعد از اینکه شما به سازمان مجاهدین منتقل شدید؟

همان موقعی که ما به کمپ اشرف رفتیم.

یعنی خیلی زود بعد از آن ماجرا. آن وقت شما در ارتش چه کاره بودید؟ سرباز عادی بودید، افسر بودید، گروهبان بودید، چه بودید؟

بقول خودشان آنجا سرباز و درجه دار و افسر ندارند و به همه افسر می گویند. البته این یک چیز ظاهری است برای اینکه آدمها آنجا احساس تفاوت نکنند. ولی به نظر من، ما درواقع از سرباز صفر هم خیلی پایین تر بودیم.

مسئولیت شما آنجا چه بود؟ چه کار می کردید؟

من ابتدا وارد توپخانه شدم. بعد از مدتی با یکی از مسئول هایم حرفم شد و من به پشتبانی رفتم. یک مقداری هم آموزش های زرهی دیدم که ناقص ماند. به پشتبانی رفتم، من بعنوان تعمیرگاه مکانیک کار می کردم.

خوب، آن وقت طی مدتی که شما در ارتش سازمان مجاهدین در عراق بودید، برنامه چه بود؟ یعنی قرار بود آنها حمله کنند و بروند ایران را بگیرند و با ایران جنگ کنند؟ برنامه چه بود؟

این وعده ای بود که هر 6 ماه یک بار از طرف آقای رجوی روی آن تاکید می شد. یعنی ایشان هر 6 ماه یک بار رژیم را سرنگون می کرد و ما به ایران می رفتیم. ما خوب در ابتدا چون واقعا جذب این سازمان شده بودیم و هدف ما مبارزه بود، تحلیل هایی که ایشان می کرد را می پذیرفتیم و باور می کردیم. ولی به مرور خوب در این 12 سال شما حساب بکنید هر 6 ماه یک مرتبه همان حرف ها تکرار بشود، طبیعی است که آدم متوجه می شود که این حرف ها آبدار و پوچ است.

شما، آقای ترمادو، فقط عضو ارتش سازمان مجاهدین بودید یا اینکه عضو خود سازمان مجاهدین هم شده بودید؟

نخیر. من فقط عضو ارتش بودم. اولا به دلیل اینکه سازمان مجاهدین غیر از مسلمان شعیه عضو دیگری را قبول نمی کند.

یعنی این جزو شرایط خاص عضویت است؟

این جزو شرایط خاص سازمان مجاهدین است.

یعنی این سازمان مسلمان سنی را هم قبول نمی کند؟

ببینید یک جریانی آنجا هست. من یک دوستی داشتم به اسم عباس، مثل اینکه الان ایران است. ایشان سنی بود، از بچه های تربت جام یا تربت حیدریه بود. او تعریف می کرد می گفت که خانم مهوش سپهری، نسرین، که جانشین آقای رجوی بودند، به او گفته بود تو که نماز می خوانی روزه هم می گیری، بیا و نماز شیعه بخوان. ایشان گفته بود خوب اگر من نماز شیعه بخوانم، فردا به ایران برگردم به فامیل هایم که همه سنی اند چه جوابی بدهم. او گفته بود خوب حالا نماز شیعه بخوان، به ایران رفتی نماز سنی بخوان. چون خود ایشان {مهوش سپهری} هم سنی بود و بخاطر اینکه عضو سازمان بشود، برگشته بود و شیعه شده بود. خوب این مسائل در سازمان بود.

یعنی رسما اعلام نکرده بودند که شرایط عضویت در سازمان مجاهدین مسلمان شیعه بودن است؟

من فکر نمی کنم که این را اعلام بیرونی کرده باشند.

یعنی استنباط شما این است؟

نخیر. ولی در یک نشستی که به نام “نشست حوض” در سالن بهارستان بغداد بود و آقای رجوی آن را ترتیب داد، این مسئله مطرح شد. نشست های خیلی طولانی هم بود، برای هر مرکزی که آنجا رفته بودیم، چون داشت عضویت جدید می پذیرفت این مسئله آنجا بیان شد. اینکه بایستی پایبند به انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین باشد، بایست نماز و روزه بخواند، بایستی امامت را قبول بکند. خوب قبول کردن امامت یکی از اصول های شیعه است.

یعنی از این زاویه شما فکر می کنید این شرایط اصلی سازمان مجاهدین است.

من مطمئن هستم.

خوب، بالاخره شما چه وقت به این نتیجه رسیدید که با مشی سازمان مجاهدین مخالف هستید؟

من با یک هدف مبارزه رفته بودم. ببینید 9 سال اسارت، یعنی 9 سال از زندگی من رفته بود، یعنی یک جوان 21 ساله بودم حالا 30 ساله شده بودم. من می توانستم به کشورم برگردم و از امتیازاتی که به اسرا می دادند برخوردار باشم. می توانستم همان موقع تشکیل خانواده بدهم. الان دیگر بچه های من بزرگ بودند. الان بچه های من 5 ساله و 6 ساله و 9 ساله هستند. من چون با یک هدف مبارزه رفته بودم، از همه چیز چشم پوشی کردم و رفتم به راه مبارزه ای که آنها وعده داده بودند.

ولی آنجایی که مجاهدین چرخش کردند و خانواده ها را از هم پاشاندند، بچه ها را از دست خانواده ها و از دست پدر و مادرها درآوردند و به اروپا و آمریکا و کانادا فرستادند، و اصرار داشتند که ما هم باید انقلاب {ایدئولوژیک} بکنیم. حالا یک مدتی با من کاری نداشتند، می گفتند که رهبری گفته است که به این آقا فشار نیاورید. ولی مدتی بعد شروع کردند به فشار آوردن که باید انقلاب کنید. گفتم من مجاهد نیستم، مسلمان هم نیستم، این موضوع شماست و به من ربطی ندارد. بعد آقای رجوی آمدند و خیلی راحت گفتند که مسلمان و مسیحی و سنی و شیعه نداریم، همه بایستی این مسیر را طی بکنند. من مخالف این مسئله انقلاب بودم. چرا بایستی طلاق حتی طلاق ذهنی باشد.

منظورتان از انقلاب، انقلاب در داخل خود سازمان مجاهدین است؟

انقلاب ایدئولوژیک داخل سازمان مجاهدین. خوب من مخالف این قضیه بودم. از آنجا هم من نسبت به آنها دلسرد شدم، تا زمانی که مهیا شد {که خارج شوم}. چون چند مرتبه من نامه نوشتم، گزارش نوشتم، درخواست دادم که من می خواهم از این سازمان بروم. ولی مسئول و برادری که آنجا در یگان مسئول بالا بود من را صدا می کرد و می گفت این نامه را تو نوشته ای؟ می گفتم آره. پاره می کرد و می ریخت، می گفت برو بیرون، برو سر کارت. قبول نمی کردند. تا آنجایی که من می فهمم، دلیل آن هم این بود که چون من یک اقلیت مسیحی بودم، خوب از لحاظ تبلیغاتی برای آنها بدردبخور بود، بایستی من را در سازمان نگه می داشتند.

بالاخره رفتید؟ چطور شد؟ از سازمان مجاهدین به کجا رفتید؟

اول بگذارید بگویم که چطور شد که من از این سازمان خارج شدم. سازمان اجازه نمی داد. به یک دلیلی پای من در گچ رفت. به این دلیل من کارم را دو هفته تعطیل کردم. همان موقع به نشست آقای رجوی خورد که ما را به قرارگاه باقرزاده بردند، آنجا هم من دیدم که اینجا الان وضع مناسبی است که من خودم را از این سازمان بیرون بکشم. به محض اینکه پایم را از گچ درآوردند، من دادم ناخن پایم را کشیدند. چون ناخنم در گوشت رفته بود از دکتر خواستم که آن را بکشد. این خود باعث شد که ضریب به استراحت من بخورد. دو هفته دیگر به من استراحت دادند.

اعتراض آنها درآمد، صدایشان درآمد که چرا بی اجازه رفته ای این کار را کرده ای. بعد صدایم کردند در یک نشست که تقریبا 120 نفر 130 نفر جمع کرده بودند و از من بازخواست کردند که گزارش های این دو سه هفته ای که سر کار نبودی را بنویس. سوء تفاهم پیش نیاید، منظور از گزارش، گزارش کاری نیست، گزارش ذهنی است. آنچه که در ذهنت گذشته است مثلا تناقضات جنسی، این چیزها را بایستی بیایی و جلوی مثلا 120 نفر 130 نفر بگویی. این یک تفتیش عقایدی است که من این را از ابتدا هم قبول نداشتم. این یکی از پایه های انقلاب ایدئولوژیک شان است. بهرحال از ما نه، از آنها آره. آنها من را دو شب در آن جمع نگه داشتند. وقتی دیدند کار دارد به جاهای باریک می کشد و من هم سر و صدایم درآمده استت و کوتاه نمی آیم، به خانم مهوش سپهری گزارش کردند. ایشان من را خواستند، وقتی به اتاقشان رفتم تقریبا حدود 25 نفر 30 نفر از شورای رهبری، همه زن بعلاوه آقای محمود عطایی و آقای جابرزاده، آنها آنجا حضور داشتند.

ایشان به من گفت که پرونده شما قطور شده است. من دیگر نگذاشتم صحبت ایشان پیش برود چون می دانستم می خواهد چه بگوید. گفتم که بله من خیلی سر این قضیه فکر کردم و یک نتیجه گیری کردم. گفت نتیجه گیری چه است. گفتم من از ارتش بروم. ایشان غافلگیر شد، چون می خواست بگوید که اخراجی. بعد گفت که خوب باشد برو، حکم اخراجت را می دهیم. گفتم من حکم اخراج نمی خواهم من دارم استعفا می دهم. گفت ما اینجا از این کاغذها نداریم. گفتم بهرحال فقط خودتان بدانید که شما نگفتید اخراج، من گفتم استعفا. بیرون که آمدیم همین خانم مهوش سپهری دم در صدایم کرد و گفت ادوارد یادت باشد که تو از ارتش می روی برای سازمان خیلی بد است. اگر من می گویم سازمان می خواست من آنجا بمانم به این دلیل است.

خوب، بعد سازمان مجاهدین شما را تحویل عراقی ها داد. درست است؟ و شما را به زندان ابوقریب بردند؟

من چهار ماه و سه روز در بازداشت خودشان بودم. چون آن طور که خودشان می گفتند باید دو سال و نیم اینجا بمانی تا اطلاعاتت بسوزد. اما تحولات عراق این اجازه را نداد، آنها مجبور شدند ما را تحویل بدهندف بخاطر اینکه عراق و ایران مثل اینکه یک مقداری به هم نزدیک شده بودند. به دلیل فشارهایی که آمریکا و متحدینش به عراق می آوردند، گویا مقامات عراقی ما را خواسته بودند. آنها هم ما را تحویل مقام های عراقی دادند و ما را به ابوقریب بردند. البته قبل از آن به من می گفتند بیا با قاچاقچی تو را به ایران بفرستیم. من می گفتم که خواهشا من را به ایران نفرستید، چون من یک اقلیت مسیحی هستم اگر به ایران بروم ممکن است برای من خیلی بد باشد.

آقای ابریشمچی می گفت که اگر یازده سپتامبر نمی شد، ما پاسپورت درست می کردیم مستقیم به آمریکا بروی، ولی الان نمی توانیم. چون از این کارها زیاد می کردند. من را تحویل مقامات عراقی دادند، و عراقی ها من را به زندان ابوقریب بردند.

بعد بعنوان مبادله اسرا شما را به ایران تحویل دادند.

خوشبختانه مدت زیادی نکشید که من در ابوقریب بودم. ولی خوب دوستان زیادی دارم که مدت های خیلی زیادی، چندین سال که از مجاهدین جدا شدند، در ابوقریب بودند. آنجا یک تبادلی صورت گرفت، توافقی بین ایران و عراق صورت گرفت و 50 نفر از ما را بردند و تحویل دادند. و اگر اشتباه نکنم 111 نفر از افسرای بالای عراقی را از ایران تحویل گرفتند.

بسیار خوب. شما در ایران که رفتید شما را به اوین بردند.

بله.

در اوین چه به سر شما آمد؟ چه به شما گذشت؟

ما را به اوین بردند و آنجا بازجویی ها شروع شد. تقریبا سه ماه یا سه ماه و نیم ما با این دستگاه سر و کار داشتیم که از ما بازجویی می کردند که چرا و به چه دلیلی به مجاهدین پیوستید، مخصوصا من که یک اقلیت مسیحی بودم. خوب از نظر آنها این جرم خیلی سنگینی بود. شب ها بازجویی بود ولی روزها کاری نداشتند.

آن وقت در بازجویی از شما اطلاعات راجع به سازمان مجاهدین و راجع به ارتش می خواستند؟

طبیعی است.

خوب، شما این اطلاعات را دادید؟

من بدون اینکه بخواهم مبالغه کنم تا آنجایی که توانستم از دادن اطلاعات صحیح خودداری کردم ، تا آنجایی که توانستم. ولی خوب یک جاهایی را خودشان از قبل اطلاع داشتند، افراد دیگری هم از قبل از آنجا آمده بودند یا فرار کرده بودند. آنها اطلاعاتی را داشتند و نمی شد طفره رفت.

و شما چه مدت در اوین بودید؟

من تقریبا سه ماه، سه ماه و نیم.

سه ماه. و شما را آزاد کردند؟

آزاد نکردند. به دلیل اینکه یکی از بچه هایی که مدت خیلی کمی در سازمان بود و جرمش آن طور زیاد نبود، از آنجا آزاد شد و رفت. چون قبلا در صحبت های روزانه با هم صحبت کرده بودیم که خانه شما کجاست. من که نمی دانستم، من فقط آن موقعی که از خانواده خبر داشتم، یعنی در دوران اسارت که از خانواده ام نامه می آمد، می دانستم که مثلا مادرم یا خواهرم در تهران در مجیدیه زندگی می کنند. در همین صحبت ها، او وقتی آزاد می شود به آن محله می رود و پرس و جو می کند که خانه ما را پیدا کند. این دهان به دهان می افتد و به گوش خواهرم می رسد. البته خانه ما از آنجا عوض شده بود. به گوش خواهرم می رسد و خواهرم به هلال احمر و به سازمان های دیگری که در ایران هست مراجعه می کند. این سر و صدا که بلند شد آنها آمدند و به من گفتند که شما یک هفته می توانید بروی و خانواده ات را ببینی و برگردی. رفتم و برگشتم. مدتی باز آنجا بودم، مجددا برای بار دوم مرا فرستادند که بروم و آنها را ببینم، که من دیگر برنگشتم.

یعنی از ایران فرار کردید؟

بله.

حالا ممکن است سازمان مجاهدین به شما اتهام بزند که شما همکاری کردید و به این راحتی نیست که اعضای سازمان مجاهدین بخصوص اعضای ارتش آن به این راحتی بتوانند مرخصی بروند و بعد هم به خارج بیایند.

این تهمت که همیشه از طرف سازمان ما را نشانه گرفته است. من الان هم بعد از این مصاحبه آماده هستیم که از آن پذیرایی کنیم.

ولی شما متوجه استدلالی که آنها می کنند هستید؟

من متوجه هستم.

ممکن است کسانی دیگری غیر از مجاهدین هم همین را به شما بگویند که چطور شما عضو ارتش مجاهدین بودید که با دولت ایران مسلحانه می جنگیدید، وارد ایران شدید سه ماه زندان بودید و بعد هم توانستید خارج بشوید.

خوب، بگذار بگویند، اشکالی ندارد. چون همه چشم دارند، عقل دارند، گوش دارند، می بینند. الان در مدت این چند سالی که ما آنجا نیستیم و این همه آدم از سازمان مجاهدین کنده شده و از اردوگاه اشرف به ایران رفته است، آیا کسی اعدامشان کرده است یا کسی دارشان زده است. کسی کارشان نداشته است. ممکن بود من هم اگر می ماندم هیچ کاری با من نداشتند، ممکن بود. ولی من از ترس اینکه یک اقلیت مذهبی بودم و ممکن بود به بهانه هایی حالا یا در خیابان بزنند یا هر کار دیگری بکنند، من آنجا نماندم.

شما، آقای ترمادو، گفتید دلیل عضویت شما در ارتش سازمان مجاهدین این بود که می خواستید رژیم ایران را سرنگون کنید. آیا شما کماکان مخالف رژیم ایران هستید و می خواهید که سرنگون شود؟

من امروز هوادار جنبش سبزم.

یعنی خط مشی تان را عوض کرده اید و دیگر طرف مبارزه مسلحانه نیستید و می خواهید که از طریق دمکراتیک جامعه تان را عوض کنید؟

معلوم است. ببینید وقتی من در تلویزیون شاهد تظاهرات ایرانیانی هستم که در تهران تظاهرات می کنند و یک بسیجی را وسط خودشان می گیرند و به جای اینکه کتکش بزنند آزادش می کنند و می گویند برو. بسیجی که خدا می داند چه کارهایی با همان تظاهرات و با همان جنبش کرده باشد، شاید شلیک هم کرده باشد. ولی وقتی آزادش می کنند و می گویند برو، من چرا دست به سلاح ببرم. من از زمانی که متوجه شدم سازمان مجاهدین با آن انقلاب ایدئولوژیکش، همه اینها ساختار و پوششی است که ما را آنجا نگه دارد و این سازمان از هم نپاشد، از جنگ مسلحانه {دست کشیده ام}.

حالا شما اتهامات زیادی به سازمان مجاهدین زدید. ممکن است به شما بگویند چون شما از سازمان بریده اید و دیگر توانایی مبارزه ندارید و دیگر همتش را ندارید که در این راه باشید، درنتیجه برای توجیه خودتان دارید یک سری اتهامات را به سازمان مجاهدین می زنید، ولی این سازمان سازمانی است که کماکان دارد مبارزه می کند، عده زیادی تحت رهبری اش دارد و سر موضع خودش هم است.

من فکر می کنم که این سازمان آن سازمان قبلی نیست، به دلیل اینکه صدام حسینی در کار نیست، توپ و تانکی ندارد. البته خودش مدعی است که از سال 2003 جنگ مسلحانه و عملیاتی نداشته است، اینطور نیست. اگر آنها سلاح داشتند باز هم عملیات می کردند. آنها را خلع سلاح کردند.

شما، آقای ترمادو، عضو سازمان بودید، چون این سازمان شما را آنجا پیش خود نگه داشته است. سالها با آنها بودید و حالا شما تمام هم و غم خود را گذاشته اید سر اینکه با این سازمان مبارزه بکنید. شما فکر نمی کنید که اگر به شما بگویند که شما به این سازمان خیانت کرده اید، ممکن است توجیهی پشت سرش باشد؟

خوب، ببینید به سازمان مجاهدین هر کسی که انتقاد کند از نظر خودش خائن است. این که برای من قابل قبول نیست و برای هیچ آدم عاقلی هم قابل قبول نیست. منتهی من که حالا اینجا که آمده ام، الان اینجا در اروپا خوشبختانه دارم در یک کشور آزادی زندگی می کنم، آقا بالاسر ندارم، مثل سازمان، تناقضاتم را هم نباید بیایم در جمع بگویم. این زندگی شخصی من با همسر و بچه هایم اتفاقا خیلی هم شیرین است، برعکس آن دوران تلخی که از اردوگاه اسرا هم برایم واقعا تلخ تر بود.

اینجا، من چون که تجربه این جریان را دارم و چون که جوانی ام را در بیابان های عراق گذاشته ام، چون انرژی جسمی ام را گذاشته ام، چون که دو تا زانوهایم آنجا از بین رفت، چون که دیسک کمر گرفتم، چون که دو تا آرنج هایم از بین رفت، بخاطر کارهای سنگین فنی که در اردوگاه اشرف سر من آمد، و چون در نهایت اینجا آمدم و بخاطر استرس هایی که آنجا بردم و فشار روحی که آنجا بردم اینجا عمل جراحی قلب کردم، من نمی خواهم جوان دیگری از هم وطن هایم این راه را برود. من نمی خواهم کسی مسیری را اشتباهی انتخاب بکند که بعد دودش در چشم خودش برود. چرا جوان ها زندگی شان را به باد بدهند. من دادم کافی است، دوستان من هم اینجا هستند، ما زندگی مان را به باد دادیم. پس چرا اجازه بدهیم که کسان دیگری هم همین مسیر را بروند و این روزگار سرشان بیاید.

خیلی متشکرم، ادوارد ترمادو، از شرکتتان در برنامه “به عبارت دیگر”. ممنون از شما.

خواهش می کنم. من هم از شما تشکر می کنم.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes