ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
خانم رجوی، دست … کوتاه
چهل سال پیش که با مسعودرجوی در تشکیلات سازمان مجاهدین آشنا شدم و بعدها بسیار از نزدیک با او کار کرده ام، وی همواره تقریبا در هیچ نشست و جلسه خصوصی و عمومی و حتی نوشتارهایش نبوده است که سوز دلش را از مقوله ای بنام “دزدیده شدن انقلاب ایران توسط خمینی” حرفی به میان نیاورده باشد. تمامی نشریات مجاهد در فاز معرف به فاز سیاسی را اگر نگاه کنید تماما طلبکاری مبارزه ی زمان شاه خود را میکند و در این مسیر به هر شیادی ای دست زده است که اثبات کند این او بوده است که صاحب انقلاب بوده است. کلاسهای تبین جهان!! نیز یکی از علائم و شاخص های رهبری طلبی او بود. ولی باید گفت که مردم هوشیار ایران مطلقا هیچ وقعی به این ادعاهای مسعودرجوی ننهادند. البته یکبار خمینی که بچه بازیهای رجوی در زمینه رهبر بودن خیلی بالا گرفته بود، گفت: “مردک خود را رهبر میداند” و اینگونه به قول خودش تودهنی به او زد.
مسعود رجوی وقتی دست رد مردم ایران با قدرت تمام بر سینه رهبر و رهبری خواهی اش خورد نه تنها او را از مالیخولیای رهبر و رهبر انقلاب مردم ایران بودن بیدار نکرد بلکه این عطش و عشق سوزان “رهبر” و “رهبری” که تمامی وجود مسعودرجوی را فراگرفته بود، سرانجام ا وادارش کرد که اگر نشد بر گرده مردم ایران سوار شود، حداقل تحت حمایت صدام و در اشرف با نابودی تشکیلات مجاهدین، با نابودی تمامی فرایندهای دمکراتیک درون آن و با نابودی یکی از تشکلهای سازمان یافته مبارزه مردم ایران با دست زدن به توطئه، زندان، شکنجه، قتل، وطن فروشی، از جمله انحلال دفتر سیاسی، انحلال رهبری جمعی مجاهدین، با کنار گذاشتن تمامی رهبران مجاهدین که او همواره تحت پوش مبارزه آنها بود که سازمان مجاهدین (مسعود رجوی) را رهبری انقلاب میخواند، برای خودش نام رهبر و رهبری بتراشد.
فرایند انقلاب ایدئولژیک این فرقه در واقع تراشیدن این قبای جعلی رهبری بتن مسعود رجوی بوده است. که نتیجه اش فاجعه ای انسانی، اجتماعی، سیاسی و تشکیلاتی برای تشکلی که سابقا بنام سازمان مجاهدین خلق ایران خوانده میشد بود.
علیرغم اینکه مسعودرجوی در حسرت رهبری خمینی و مقایسه خودش با او و در رد او همواره خودش و خمینی را دو سر طیف رهبری میخواند. خمینی منتهی الیه رهبری راست و مسعود رجوی منتهی الیه رهبری چپ! و در زمینه چپ نمایی نمایشی رهبری، مسعودرجوی هیچ مرزی را برای جازدن کیفیت و فاصله نوری خودش با دیگران، و میزان چپ و چپ تر بودن و استفاده از القابی که برای لنین و مائو و … نیز بکار نرفته بود برای خودش هیچ مرزی را نشناخت.
اما طنز تاریخ در این است که طی این چهل سال گذشته آنقدر در اوهام چپ بودن پیش رفت که از راست خمینی نیز گذشت. و سر از امام زمان، ولی فقیه یودن، جابجا کرد احکام نماز و روزه، صاحب جان و مال و ناموس مردم جهان بودن، فتوای قتل مخالفین را دادن، همسر یکی را از او گرفتن و به عقد خود در آوردن، و صدها نمونه که همگان طی این سالها از او دیده و شنیده اند.
اما اخیرا با نمونه جدیدی مسعودرجوی درست در همان قالب و لباس خمینی که اصرار داشت با تمامی وجود علیه آن است ظاهر شده است.
“دزد انقلاب”
اخیرا سایت فرقه رجوی دست به انتشار سلسله دروغهایی بنام “سرنگونی رژیم ایران و آلترناتیو دموکراتیک” زده است.
در قسمتی از آن آمده است:
مریم رجوی در کنفرانس مطبوعاتی پاریس در ۹تیرماه ۹۷ گفت: «قیام مردم ایران با کمک کانونهای شورشی که توسط مجاهدین خلق در سراسر کشور تشکیل شده، با موفقیت بهپیش میرود».
[ii] مریم رجوی همچنین در سخنرانیاش در همایش سالانه ایرانیان در ویلپنت(۹تیر ۱۳۹۷)، آغاز نقشهمسیر هزار اشرف و کانونهای شورشی در داخل ایران را به سال ۱۳۹۲ عطف کرد که مسعود رجوی آن را، پس از گروگانگیری و قتلعام ۵۲مجاهد خلق در اشرف، اعلام کرد، تا سازمان رهبریکننده قیام، به مردم بپاخاسته متصل شود. وی افزود: «بر این اساس، کانونها و شوراهای مقاومت ملی، نوک پیکان استراتژی قیام و سرنگونی در شهرهای بپاخاسته و شورشی هستند».[iii]
بـــــدون شــــــرح
فی الواقع در تشریح این ادعا تنها میتوان نوشت: بدون شرح، دزدی و راهزنی در روز روشن و جلوی چشمان تمامی مردم ایران وقاحتی از نوع مسعودرجوی میخواهد.
اما باید به مسعود رجوی و پس مانده های او مانند مریم رجوی گفت که:
اولا، دست خر از دزدی و راهزنی انقلاب کوتاه.
در ثانی، خمینی قبل از زمانیکه مسعود رجوی و پس مانده اش مریم رجوی که حتی بنیانگذاران صدیق سازمان آن پای در راه داشته باشند مبارزه (هرچند در دستگاه خودش) را با شاه داشت. طوریکه خود همین جنون رهبری او را امام و پیشوا خواند.
ثالثا، اگر خمینی که تمامی اهرم انقلاب منتهی به سرنگونی شاه را در دست داشت، اگر شاه میگفت حکومت نظامی او میگفت تظاهرات و خیابانها پر میشد، اگر برای شاه تعین تکلیف میکرد… را دزد انقلاب میخوانی، تو و پس مانده هایت که طی چهل سال گذشته بعد از پایان ترورها و جارو شدن سیستم ترور در همان سال اول آن نتوانسته حتی یک تظاهرات زیر ده نفره، یک اعتصاب کارگری، یک تحلیل درست از شرایط ارائه کند بلکه همواره در پس معرکه و در اوج غافلگیری همچون مادر بزرگ غیر سیاسی بنده منعکس کننده آن بوده است. تا جائیکه امروزه که سراسر کشور مردم ایران هرگاه مطالبه برحقی دارند در ابعاد بسیار گسترده به خیابان آمده و هست و نیست رژیم را در شعارهایشان به زیر میکشند، چرا حتی نه در مقابل نیروی انتظامی بلکه در میان تظاهرات کنندگان، و جوانانی که شاهدیم برای خواسته هایشان با نیروهای انتظامی درگیر میشوند و انواع شعارها را میدهند یک شعار مربوط به “کانونهای شورشی ” نیست. آنوقت این دزدی انقلاب را چه میخوانی؟
آقای رجوی و پس مانده های آن، دوران دجالگری بسر آمده است، مردم ایران مصمم هستند که شمایان و تمامی انواع و مدلهای دجالگری را به زباله دان تاریخ بفرستند. در همان آلبانی فکر نان کن که خربزه آب است. اگر راست میگویید آزادی سیمه محمدی را به او بدهید، که با حمایت ینگه دنیا آنها را در اسارت خود نگهداشته اید. مطبوعات آلبانی مملو است از رفتار شقاوت آمیز شما و “رهبر” و “رهبری” شما با مجاهدین و والدین آنها.
دست درازی به انقلاب جهت سوار شدن بر گرده مردم ایران طلب شما.
داود باقروند ارشد