قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

افشاگری به کشتن دادن حسن جزایری از دانشجویان هوادار رجوی

 

چند نکته در امرفتوحات رهايی بخش رجوی– مژگان پورمحسن

 

ديشب يکی از دوستانم بالاخره فرصت کرد به بازديد عيد منزل من بيايد. شايد در ايران امروز مسخره باشد که افرادی که در يک شهر زندگی می کنند و با اتوموبيل بيست دقيقه منازلشان فاصله دارد و در عيد نوروز مسافرت هم نبودند، ديد و بازديدشان به ارديبهشت ماه برسد! توضيح اينکه بدليل شغلی که اکثرأ پنج يا شش روز هفته کار می کنيم و نوروز در غرب تعطيلات ندارد و همچنين مسئوليتهای خانوادگی، ديد و بازديد در خرداد ماه هم برای ما عاديست.
دوستم می گفت هر کجا ديد و بازديد عيد رفته منجمله از فساد اخلاقی مسعود رجوی صحبت شده در حاليکه همهٔ اين هموطنان يا ضد رژيم و يا مخالفين رژيم آخوندی هستند و می خواست نظر مرا بداند. نوشتهٔ کوتاهم را برايش خواندم و او حيرت زده گفت « تواز کجا خبر داری؟»
از آنجاييکه پاسخ می تواند بدرد خوانندگان کوتاه نوشتارهای من بخورد آنرا خدمتتان تقديم می کنم.
اولا در سال ۱۳۶۴ پس از اعلام ازدواج مسعود رجوی و مريم قجرعضدانلو( ابریشمچی) در پاريس این گروه با اظهار اينکه می خواهد به سؤالات و انتقادهای ايرانيان در همين رابطه پاسخ دهد جلسه ای به رياست مهدی ابريشم چی بعنوان تنها سخنران برگذار کرد و اين فرد در مقابل صد ها چشم و گوش اظهار داشت که اگر مسعود ۹۰۰ زن هم بگيرد، سازمان مجاهدين با افتخار پشت سر ايشان می ايستد.
چند ماه بعد بمناسبتی از منبع کاملأ موثق شنيدم که « مسعود رجوی بالاخره عاشق شده و با وجود مريم می خواهد با آن خانم نيز ازدواج کند ولی آن خانم رد کرده» .
بحث رهبرعقيدتی و محرميت الزامی مريم به مسعود در سال ۱۳۶۳ را در بيرون اين گروه برخی مسخره کردند، برخی فحش دادند و برخی متوجه شدند. آنهاييکه متوجه منظور و هدف مسعود رجوی شدند دروغ گفته شده مبنی بر اينکه « اين طلاق ـ منظور طلاق مريم از همسرش مهدی ابريشم چی است ـ و ازدواج
ـ منظورازدواج مريم با مسعود رجوی است ـ  يگانه و استثنائی و غير قابل تکراراست را خوب درک کردند. برای فهم بعد مذهبی شيعی آن می توانيد به رفرانسهايی که استاد اسماعيل وفا يغمايی داده اند مراجعه کرده و مطالعه بفرماييد. من شخصأ در آنموقع بياد يکی از بحثهای مسعود رجوی در سالهای ۱۳۵۸ ـ ۱۳۵۹ افتادم که خيلی مستند و با فاکتهای عينی در رابطه با سر و بدنهٔ تشکيلاتش چنين مضمونی را می گفت که « آنچه در بالای سازمان ما اتفاق می افتد لاجرم همچون رودی بر بدنهٔ تشکيلات جاری ميشود».
مريم قجر عضدانلو عادی ترين زن در تشکيلات مجاهدين بود زيرا هيچ سابقهٔ فعاليت سياسی نه در زمان شاه داشت نه در زمان خمينی. او فقط از خانواده ای بود که يک برادرش مجاهد و زندانی زمان شاه و يک خواهرش شهید مجاهد بود و بواسطهٔ ازدواج با مهدی ابریشم چی در زمان خمينی و اعلام کانديداتوری وی در تهران در ليست کانديداهای مجاهدين اسمش مطرح شد. وی حتی به اندازهٔ يک دختر ميليشيای دانش آموزی هم فعاليت نکرده بود. مهدی ابريشم چی و خودش سخت مراقب بودند که مريم هرگز هيچ آسيبی نبيند بنابراين نه روزنامه مجاهد فروخته بود نه دکهٔ کتاب فروشی گذاشته بود که همچون « کبوتران خونين بال ميليشيا هر روز در خيابانها از لات و لوشها و دست پروردگان خمينی جلاد کتک بخورند، دست و پايشان شکسته شود، چشمشان درآورده شود، سرشان بريده شود، بدترين فحش ها و ناسزاها را بخورند، دستگير شده و تحقير شوند». خير، مريم جون در حفاظت کامل و سلامت کامل بسر برده بودند و همچون امروز در نهايت راحتی و آسايش و در آغوش همسری عاشق ـ مهدی ـ زندگی خوشی را می گذراندند. از خرداد ۱۳۶۰ ببعد که فضا برای همهٔ گروههای سياسی بسته تر شد و بخصوص سی خرداد ببعد که دستگيری ها و اعدامها و مبارزهٔ مسلحانه شروع شد که حتی از گروههای سياسی ديگر برای عمليات مسلحانه عليه رژيم به مجاهدين می پيوستند و دختران دانش آموز در برخی درگيريها درخشيدند و تا آخرين گلوله جنگيدند و فقط رژيم به جسد بی جانشان دست يافت ، بازهم مريم قجر عضدانلو در هيچ کجای اين جنگ نبود. جنگی که سردرانش ميليشياهای ۱۰ ـ ۱۲ ساله ای بودند که حتی اسم خویش را به شکنجه گران نگفته و سرفراز چون شمشاد تيرباران شدند.
مسعود رجوی بقول خودش احتياج به آدم صفر کيلومتر عقيدتی ـ سياسی ـ مبارزاتی داشت که هر چه اوگفت را تکرارکرده و عمل نمايد و مابازايش وی تمام تاريخچهٔ سازمان مجاهدين خلق و تمام رشادتها، صداقتها، مقاومتهای شگفت انگيز زندانيان اين سازمان، تمام خونهای ريخته شده بپای ین جريان سياسی، درد جانفرسای تجاوزات به خواهران مجاهد از زمان شاه تا خمينی را به قبالهٔ ازدواج يک زن صفر کيلومتر ريخت و چه کسی اين تحقير و توهين بی سابقه و بی مانند تا آنروز نسبت به سازمان مجاهدين را ديده، شنيده يا خوانده بود؟ با اين ازدواج مريم بيکباره از فاطمه امينی و اشرف ربيعی و گوهر ادب آواز و همهٔ شهدا و اسرا و زندگان اين سازمان ـ زن و مرد و پير و جوان، از مادران و پدران شهدا و اسرا تا مادران مسلح در جنگ با خمينی ـ مقامی بس بالاتر و مقدس تر يافت.
در اينجا سؤالات متعددی برای من مطرح شد؟
۱ـ آيا مسعود رجوی موضع و مسئوليت رهبری اين سازمان را بدين حد پايين و مسخره می داند که يک
« صفرکيلومترتمام عيار» را نيزبرای رهبری آن کافی می داند؟ آخر مريم نه مذهبی بوده، نه عربی بلد است که کتاب های پايه ای عقيدتی مجاهدين يعنی قرآن و نهج البلاغه را مطالعه کرده و مورد تحقيق و تفحص قرار داده و در اين مورد صاحب نظر شده باشد. نه حتی بر تبيين جهان رجوی که وی در دانشگاه صنعتی شريف درس میداد تسلط دارد.
بندهٔ خدا مريم اصلأ نمی دانست سياست چيست و سياست بين الملل کدام است ، به هيچ کدام از زبانهای خارجی و نه فرهنگ ديپلماتيک تسلط نداشت اما رهبر سياسی اين سازمان درفرانسه شد!
در مبارزهٔ چريکی زمان شاه و زمان خمينی ، او حتی به اندازهٔ هواداران دورسازمان که وظيفهٔ پخش تهديدنامه به خبرچينان و تهيهٔ گزارش پس از عمليات تيم ها عملياتی را انجام می دادند نيز فعاليت نکرده بود و هرگز در عمليات نظامی شرکت نکرده بود. آخر چنين فردی چگونه می تواند رهبر يک سازمان رسمأ در حال جنگ چريک شهری در سراسر خاک ايران با دولتی بر سر کار شود؟
اگر تا کنون در زندگيتان در کشورهای غربی و حتی ايران زمان شاه دقت کرده باشيد هيچکس را الکی در هيچ مقامی نمی گمارند. معاون دانشکدهٔ حقوق و علوم سياسی که بيست سال است استاد حقوق يا علوم سياسی است و مديريت های گوناگون در دانشکدهٔ فوق داشته و پنج سال است که به معاونت دانشکده توسط همکارانش انتخاب شده و گام بگام با همکارش رئيس دانشکده در جلسات علمی اساتيد، جلسات اداری با پرسنل دانشکده، جلسات انجمن دانشگاه با داشجويان، کنفرانسها در سطح جهان بنمايندگی از سوی دپارتمانش از دانشگاه مربوطه شرکت کرده در بحثها برخورد فعال انجام داده و در فارغ التحصيلی دانشجويان و جمع آوری مالی برای دانشجويان از خود توانمندی لازم را نشان داده تا بالاخره با چنين پرونده ای در صورتی که کانديدای رياست دانشگاه شد، همکارانش پس از بررسی پروندهٔ کانديداها، در صورتی که به اين معاون رأی دادند، او به رياست اين دانشکده در اين دانشگاه انتخاب ميشود.
اگر در ارتشهای غربی خدمت کرده باشيد يا اخبار آنها را حتی بصورت سطحی خوانده يا در تلويزيون ديده
باشيد هيچ وقت مثلأملوانی از نيروی دريايی را نمی بينید که بجای فرماندهٔ نيروی دريايی معرفی کنند. هیچ وقت ستوانی را نمی بينيد که در مقام تيمساری قرار دهند و بجای فرماندهٔ نظامی در جنگی هرگز نمی بينيد که يک سرباز يا يک غيرنظامی قرار دهند حتی اگر آن غيرنظامی انشتين و مغزی بی بديل باشد زيرا هر پهنه ای علم و شناخت و تجربهٔ خاصی می خواهد و بالاترين موضع يعنی بالاترین سطح علمی، تخصصی و تجربی که هر سه مورد طی سالها در تجربه اثبات شده باشد و توسط هم سطحان و همکاران مورد تأييد قرار گرفته باشد.
خانم مريم قجر عضدانلو تا زمان معرفیشان بعنوان رهبری نوين انقلاب رهايی بخش و دمکراتيک مردم ايران درسال ۱۳۶۳در هيچ زمينه ای مربوط به سازمان مجاهدين خلق ايران از تأسيس آن درسال ۱۳۴۴ توسط محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علی اصغر بديع زادگان تا عمليات چريکی زمان شاه وتا تلاشی درونی اين سازمان در سال ۱۳۵۴ وموضعگيری های سياسی  اين سازمان اساسأ سياسی نبود و کاری به اين موضوعات نداشت و مشغول تحصيل بود.  پس از آمدن خمينی و فعاليتهای روزانهٔ ميلیشياها در خيابانها و محلات و مدارس و دانشگاهها و مدارس عالی و کارخانجات و درگيريهای مستمرشان با حزب الله و لات و لش ها و کميته و سپس آغاز بگيرو ببندها و زندانها و شکنجه ها و اعدامها ايشان کماکان دور از هر تهديد و خطری توسط همسر عاشقش مهدی ابريشم چی حفظ میشد بطوری که خراشی هم مريم جان نخورد. دنيای تيم های عملياتی و بمبها و شهدا و بدنهای تکه پاره شدهٔ عمليات موسوم به فدايی يا حسينی که گوهر ادب آواز بواقع قهرمانانه در شيراز انجام داد و چند نفر ديگر نیز، به مريم و دنيای او هیچ ربطی نداشت. پس مريم طفلک در زمينهٔ مبارزهٔ چريکی سالهای ۶۰ و ۶۱ هم دستش خالی خالی بود.
بنابراين با هيچ منطق، شعور، درک و خرد، جديت و احساس مسئوليت عقيدتی، سياسی، نظامی و تشکيلاتی نميشد مريم را در سال ۱۳۶۳ بعنوان رهبر مجاهدين برسميت شناخت.
مريم طفلک بعنوان يک زن حتی انقدرـ بقول مجاهدين ـ عادی ( زن غير سياسی ) بود که در سخنرانيش در مجلس ازدواجش گفت « مسعود می توانست زن جوانتری بگيرد». درست حرف خاله و عمه باجي های دوست داشتنی و قديمی و درس نخوانده و در اندرونی و پشتی عمرگذرانده که اگر نظرشان را راجع به مردها می پرسيدی می گفتند: « ننه نگو که وای که مرد وقتی چشمش به زن جوان تر(از زنش) افتاد ديگر کهنه را نمی خواهد و  نو دلش را میبرد». آخر در دوران قديم بخصوص قبل از ترويج تک همسری، مردان متأهل اگر مايل بودند می توانستند زنان جوانترو زيباتررا نيز يا بصورت عقدی يا صيغه بگيرند.
مريم درمحکم ترين لايه های ذهنش برای « زن» دو وجه می شناخت: زيبايی و جوانی. از خود زيباتر که نمی ديد، می ماند جوانتر که از نظر او انتخاب وی توسط مسعود با توجه به بودن زنان جوانتر نشان می داد که اين يک ازدواج عادی نيست و پيوندی ايدئولوژیک است!!
مريم جان کجايی که يک عمر قبل که من در فرانسه دانشجو بودم پسری ۱۸ـ ۱۹ ساله ايرانی با پير زنان هفتاد و چند ساله و هشتاد و چند سالهٔ فرانسوی ازدواج می کرد و الآن در غرب انواع آنرا می بينيم.
نگاه مريم به زن امروز نیزـ يعنی سی و چهار سال پس از اين سخنرانی ـ اسف بارتراز گذشته نيزشده است. خانمهايی که اين گروه را ترک کرده اند نوشته اند که مريم به آنها گفته شما زنان مسعود هستيد ومثل زنان عادی که « با لباس عروسی وارد خانهٔ شوهر میشوند و با کفن از خانهٔ شوهر میروند» شما هم مرده تان از سازمان میتواند بيرون رود.
اما يکی از شاهکارهای مسعود و مريم تحليلشان از انسان ـ زن و مرد ـ است. من چيزی را که خودم شنيدم میتوانم بگويم. دو زن مجاهد سخت بيمار که بخاطر بيماريشان و از موضع انسانی که برای همه دارم به آنها نيز با تمام قوا میرسيدم وقتی شدت خدمات من به خودشان را ديدند دو تايی با پوزخند گفتند « اين ماد است» و سپس غش غش خنديدند. از اينکه توانسته بودم با دونده گيهايم حالشان را انقدر بهتر کنم که اين دو زن از ته دل بخندند خيلی خوشحال بودم گر چه حس کردم نا سزاست ولی دلم برايشان سوخت عکس العمل نشان دهم. حال خانم فرشته هدايتی عزيز، شما لطفأ بحث « ماد مخفف مادينه» را که زوج رهبری يا مريم آموزش داده را مفصلأ توضيح دهيد و آقای نادری لطفأ شما هم بحث « نرينگی» را کاملأ و عين آموزشهای زوج رجوی يا مسعود رجوی را کاملأ باز توضيح دهيد تا آحاد مردم ايران بدانند که آلترناتيو دمکراتيک چه تعريفی از ما انسانهای ايرانی، زنمان و مردمان دارد؟ اين بخش به عهدهٔ شما و تمام کسانی است که در اين آموزشها حضور داشته و موضوع را فهم کرده اند.
در پايان اين قسمت لازم است مشخص نمايم من با آقای مسعود رجوی متولد طبس و خانم مريم قجرعضدانلو متولد تهران ، يک آقا و يک خانم ايرانی، هيچ مشگل فردی و شخصی ندارم. همانگونه که چنين احساسی را نسبت به هشتاد و چند ميليون هموطنم در داخل و خارج ايران دارم. برای همگی هموطنانم هر کجا که هستند بهترين آرزوها را دارم.
آنچه که من به آن می پردازم ـ در اينجا ـ مسعود و مريم رجوی ـ دو شخصيت عقيدتی ـ سياسی ايرانی هستند که به ادعای بيش از چند هزار بار تکرار شدهٔ خودشان و هواخواهانشان، « مسئول شورای ملی مقاومت ايران تنها آلترناتيو ملی و دمکراتيک و سکولار بر عليه رژيم ضد بشری خمينی» ، « رهبری نوين انقلاب دمکراتيک و رهايی بخش مردم ايران » ، « رهبری عقيدتی سازمان مجاهدين خلق ايران»،
« فرماندهی کل ارتش آزادیبخش ملی ايران »، « صاحب خون بيش از صد و بيست هزار شهيد» ، « يگانه وارث بحق حنيف بنيانگذار»، « دارنده رئيس جمهور منتخب مقاومت و نخست وزير منتخب شورا و مجلس مؤسسان برای دورهٔ انتفال» و بالاخره در کمال خضوع  و افتادگی واضع شعار اصلی اين جريان
« ايران ـ رجوی  رجوی ـ ايران».
دوستان گرامی، خوانندگان محترم، من مقامها وتيترهای کاملأعلنی  و رسمی زوج رجوی را در سطور بالاتر داخل گيومه نوشته ام. اعضا امروز يا ديروز اين گروه مسلمأ کاميون بیست و چهار چرخی برای حمل و نقل ويژگی های اين رهبری نياز دارند تا نابخردی نظير من هم آگاه شود.
پس موضوع « انقلاب ايدئولوژيک» بحث بی صلاحيتی رهبری بود چون همانگونه که قبلأ توضيح دادم، هيچ انسانی را قبل از اثبات مکرر صلاحيتهايش در زمينهٔ مشخصی، صاحب آن صلاحيت اعلام نمی کنند. هيچ دانشگاه معتبری به فرزند هجده ـ بيست سالهٔ شما مدرک دکترا نمی دهد در حاليکه فرزند گراميتان تازه در کنکور دانشگاه ها شرکت کرده يا در سال اول ثبت نام کرده پس مسلمأ مطرح نمودن  مريم چيزی جز رد گم کنی موضوعی بسيار جدی نبود. و اين موضوع شکست تمام عيار رجوی با زبان اشهدش در برابر خمينی ضد بشر بود. آخر اين مسعود رجوی بود که ادعا می کرد تمام مواضع سازمان او اعم از سياسی، نظامی، اجتماعی، استراتژيک، ديپلماتيک و حتی تاکتيکی از دل ايدئولوژی اين سازمان که « اسلام انقلابی » است بيرون کشيده میشود. در سال ۱۳۶۰ اسلام رجوی در برابر « اسلام ارتجاعی خمينی جانی» باخت و سال ۱۳۶۱ ديگر شکست سياسي و نظامی و اجتماعی و استراتژيک مهرخورد و عاشورايی که مسعود رجوی ماهها و شايد سالها قبل برای مجاهدين ـ البته بدون حضور خودش ـ آرزو و طراحی کرده بود با هزاران هزار مجاهد شهيد و اسير پايان يافت و رجوی تمام تحليل ها و محاسبات و وعده هايش اشتباه و عوضی از آب درآمد. نه رژيم شش ماهه سرنگون شد، نه خمينی و رژيمش بواقع ضربات مرگ بار خوردند، نه مردم به حمايت از « فرزندان مجاهد و مبارزه شان » به خيابانها ریخته و با مزدوران رژيم درگير شدند؛ بلکه فرماندهٔ نظامی مجاهدين موسی خيابانی و تمام جنگندگان و مسئولين و به خاک افتاده وحتی تمام بدنهٔ تشکيلات مجاهدين که هواداران تشکيلاتی و دست و پای تشکيلات بودند يا بخاک افتادند يا دستگير و زندانی شدند. مسعود رجوی با باختی تمام عيار مواجه بود که تأثيراتش بسرعت
در شورای ملی مقاومت و تعادل قوای درونی آن، فضای سياسی در خارجه و روابط با کشورها و حتی طيف هواداران اين سازمان نيز پديدار می گشت. معدود نفرات باقيمانده از جنگ داخل کشوربشدت به فرماندهی از خارج  رجوی پس از شهادت موسی و ديگر مسئولين داخل انتقاد داشتند و اين انتقادات با هزاران خون و هزاران شکنجه شده و تجاوز شده و خانواده های از بين رفته و روح های پريشان مردم از اينهمه رنج همراه بود. باور کنيد من آنزمان گاه فکر می کردم چطور رجوی زنده است و می تواند زير بار اين مسئوليت هنوز نفس بکشد. البته من اين فرد را نديده بودم و نمی شناختم و سعی می کردم به اين جمع بندی ذهنم وقعی نگذارم  که او هيچ اهميتی برای هيچ کس و هيچ چيز قائل نيست. اما پاسخ اوبه انتقادات و  بی اعتمادی گسترده به شخص خودش و عکس العمل وی متأسفانه ثابت کرد که مسعود رجوی در هر حال و موقعيتی بفکر شخص خويش است و بس. کاملأ و بطور دقيق فهميده بود که در « صلاحيت رهبری سازمان مجاهدين خلق ايران» تمام عيار شکست خورده و بالطبع آن مسئوليت شورا را نيز نمی تواند داشته باشد و اگر بصورت دمکراتيک باشد می بايست از طرف سازمانش مورد محاکمه واقع شود و حد اقل آن اخراج وی از همهٔ مقامهايی بود که وی برای خودش قائل شده بود. اما مسعود رجوی هيچوقت مرد ميدان صداقت و فدا و مبارزه نبود و به همين دليل وقتی به زندگی سياسی و تشکيلاتی وی نگاه کنيم بجای آموزش از بزرگان سياسی و معتبر تاريخ ايران و بنيانگذاران و کادرهای ارزشمند مجاهدين، می بينيم وی عمدتأ ازتقی شهرام و بهرام آرام و استالين و خمينی و خامنه ای تأثير پذيرفته و خود را شکل داده.
بنابراين در آن سالهای ۱۳۶۱ـ ۱۳۶۲ بايد با انتقاد از خود يا پاسخگوی مسئوليتش ميشد و يا فيلی هوا میکرد که از زير بار مسئوليت شانه خالی کند و با کمال تأسف مثل هميشه فرار از مسئوليت را در پيش گرفت. وقتی به آن سالها فکر می کنم، يادم هست که بخودم می گفتم  مجاهد بودن اين فرد بستگی بهمين پذيرش مسئوليت اشتباهات  سياسی، نظامی، اجتماعی، خطی، استراتژيکی ، تشکيلاتی اين سازمان دارد و ديدم که مجاهد نيست. خيلی دردناک است خصوصأ برای خانواده های عزيز از دست داده. برای زندانيان شکنجه شده و مقاومی که با تصور يک رهبری پاکباز از سلامتی و جوانی و شادابی و خانواده و تحصيل و همه چيز خویش عاشقانه گذشتند و ديروز و امروز شاهد واقعيتی اينچنين زشت و دردناک باشند. درد آنها بی انتهاست.
 بهای شخصيت رهبران را چهل سال است تمام مردم ايران با گوشت و پوست و استخوان خويش می پردازند و ديگر بس است. برای نجات ميهن و ملتمان بپا خيزيم.
بنابر اين « انقلاب ايدئولوژيک » عامل رهايی بخش رجوی ازوظيفه و اجبار به پاسخگويی به شکست در جنگ با رژيم بود و بهمين دليل يارش ـ مريم ـ را اينچنين بزرگ داشت و در تعريف و تمجيد به عرش اعلا رساند. آخر اگر مريم مجاهد بود يا زنی انقلابی يا سياسی بود يا حتی زنی باهوش و با احساس مسئوليت بود که حاضر نبود وارد بازی با خون هزاران هزار جوان سر به دار شود. بر عکس خودش اين شکست جنگ با رژيم را روی ميز می گذاشت و مسعود رجوی را در حضور اعضا و نيروهای باقيماندهٔ تشکيلات به پاسخگويی به همهٔ انتقادات وادار می کرد. پس مسعود پس از شناخت کافی از مريم در مقام مسئوليت دفترش و طلاق گرفتن فيروزه، حل معمای پاسخگويی را در طرح ازدواج با مريم و برگرداندن صد در صد حواسها به انواع تحليل و توضيح و توجيه حول يک ازدواج بدل کرد. رجوی صورت مسئله را که همانا غلط در آمدن تمامی تحليل های سياسی و نظامی و استراتژيکی و تاکتيکيش بود که بابت آن در واقع يک نسل از پاکترين و فداکارترين فرزندان اين ميهن جان باختند را صد در صد برعکس کرد. صورت مسئلهٔ رسيدگی مجموعهٔ سازمان مجاهدين خلق ايران و بالطبع همپيمانانش در شورای ملی مقاومت به مسئوليت مسعود رجوی در اين شکست وحشتناک بود را رجوی به کمک مريم و مهدی ابريشم چی نتنها صورت مسئله را پاک کرد بلکه صحنهٔ واقعی را بر عکس نموده و از همه طلبکار درآمد!! حالا شهدای گرانقدر و زندانيان مقاوم و تيمهای عملياتی قهرمان و خانواده های شهدا و معدود بازماندگان اين تشکيلات بودند که به مسعود رجوی تا  بن استخوان بدهکار شدند و بايد زندگان بپايش می افتادند و خود را کثيف ترين و پليدترين و بدترين انسان روی زمين می خواندند تا رجوی آنها را ببخشد! حتی هواداران جان بر کف و امتحان پس دادهٔ داخل کشور که فقط فرمانبردار بودند و در هيچ تصميم گيری تشکيلاتی شرکت نداشتند بايد به خيانت به مسعود و شهدا  اعتراف کرده وگر نه به بيرون روابط هدايت می شدند. مسعود رجوی کلاش توانست به کمک و همياری زنی بنام مريم، همه را ذليل کرده و خود را به عرش برساند و بهمين دليل دست اين زن عقده ای را هم گرفت و جايزه اش را که همانا «تو هم رهبری» را به او داد. رهبری مريم پستونک  نوزاد تازه متولد شده ای بود بنام مريم. خودش گفت در طلاقش از مهدی ابریشم چی و ازدواج با مسعود سی سال بر او گذشت و در رهبری عقيدتی مسعود متولد شد.
بايد بفهميم که برای مسعود رجوی فقط وجود خودش و در اوج قرار داشتن خودش مهم است و بدليل همين شخصيت بايد دائمأ ديگران را ـ هر کسی می خواهند باشند ـ تحقير و ذليل و « رسوا» کند غافل از اينکه بجز آنهاييکه بهر دليل و بهانه و منفعت چشم برچنين روشهايی می بندند، بقيهٔ انسانها تمام زشتی ها و زشت خوييهای اعضا  گروه رجوی را فقط به حساب شخص رجوی می گذارند. آخر فردی که سی ـ چهل سال است از کشور و جامعه و خانواده اش قطع است و شبانه روز را بقول رجوی در « پايگاههای سازمان» گذرانده و بجز آنچه رجوی دستور داده هيچ نديده و نخوانده و نشنيده و نگفته و ننوشته و بجز آنچه دستور
 داده اند انجام نداده و شبانه روز خواب و خيال و حرف و کارش در کنترل کامل تشکيلاتی بوده و صفتش « گوهر بی بديل » است اگر انتقادی به رجوی بکند چگونه مزدور وزارت اطلاعات رژيم آخوندی شده و از پاسدار جنايتکار و شکنجه گر رژيم بدتر ميشود؟ آيا بجز جنون خود محور جهان ديدن و بزبان غرب نارسيسيم بی حد نام ديگری بر روان پريشی رجوی می توان گذاشت؟ و آن زنان و مردان عقل از دست داده و منطق و خرد را فرو نهاده و صداقت و فدا را خاک کرده و شعور و درک را به گورستان سپرده را ببينيد که برای اين هيولا و نوزاد پير شده اش ـ مريم ـ هنوز هورا می کشند و يقه می درند! به پدر و مادر و خواهرو برادر خويش حتی خانوادهٔ شهدای مجاهدين « خانوادهٔ الدنگ » می گويند.
من بدليل علاقهٔ خويش در رابطه با گروههای چريکی طی سالها مطالعه کرده ام ضمن اينکه در موقعيتهايی از نزديک نيزبا برخی ازآنها برخورد داشته ام. بواقع هيچ نمونه ای تا اين حد بريده از جامعه و ايزوله با بحثهايی تا اين درجه انحرافی و بی ربط با مبارزهٔ سياسی نديده، نخوانده و برخورد نداشته ام. اين خشونت درون گروهی و ضد انسانی را بتازگی گاهأ در داعش می توان ملاحظه کرد.
وقتی در عالم جنون، مسعود و بخاطر او مريم «همه چيز» اين گروه شوند ديگر وطن، مردم، آزادی، دمکراسی، حقوق انسانی، حکومت مردم بر مردم، ديگر انديشی ، برابری  زن و مرد، هويتهای مختلف ، گروههای اجتماعی،  تنوع فکری و مذهبی ، دگرباشان  و قوانين سکولار مطلقأ بی معنی ميشوند و اينچنين است که مسعود رجوی يکی از بزرگترين تشکل های سياسی تاريخ ايران را بخاطرخود همه چيز بينی و خود همه چيز خواهی تباه کرد و همدست آخوندهای ضدبشر نسلی عاشق آزادی و عاشق مردم را سوزاند.
رژيم آخوندی را با مردم وطنمان و بعنوان مهمترين وظيفهٔ ملی و ميهن مان سرنگون می کنيم ولی آلترناتيو رجوی را هم به گور تاريخ می سپاريم. از خانمهاييکه از اين گروه بخصوص در آلبانی جدا شده اند و آنهاييکه بهر دليل در حلقهٔ نزديک تر به رجوی بوده اند و شاهدان عينی اخباری هستند که ما می خوانیم يا از منبع کاملأ موثق دريافت می کنيم، تقاضا می کنم برای احترام به بهای بسيار سنگينی که مردم و نسل ما  در دوران خمينی ضد بشر و رژيم ضد ايران و ايرانيش پرداخته اند، اگر هنوز به اصول سياسی که بخاطر آنها در اين تشکيلات قرار گرفتيد فکر می کنيد و پايبند هستيد، لطفأ از آنچه شاهد بوده ايد مردم را مطلع کنيد. باور کنيد ايرانيان برای « لجن مالي های» رجوی فاتحه هم نمی خوانند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes