ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
مجاهد خلق علی زرکش یزدی (قسمت اول)
بقلم: داود باقروند ارشد
یکی از ارزنده ترین رهبران مجاهدین خلق از خلال تمام آزمایشات موفق و سرفرازبیرون آمده است
جانشین موسی خیابانی؛خالق انقلاب ایدئولژیک- فائم مقام رجوی
همچنین
ضد انقلاب ایدئولژیک- رجس زمانه – خائن و محکوم به اعدام (مسعود رجوی)
مقدمه:
بعد از پیروزی انقلاب بدلیل ارزشی که مردم ایران برای آزادیخواهان و کوشندگان راه آزادی و دمکراسی قائل بودند بویژه تحت تاثیر پخش علنی دفاعیات خسرو گلسرخی و دانشیار و مهدی رضایی که تاثیر چشمگیری به این ارزش گذاری داشت، بطور سطحی و بدون اینکه در محتوا و با تکیه بر آگاهی سیاسی به منزله اینکه کدام سازمان و حزب و گروه و شخص خاستگاههای سیاسی- اجتماعی یا حتی اجتماعی – اقتصادی آنها را نمایندگی میکند و بدون اینکه این انتخاب را در صحنه عمل اجتماعی و صداقت مدعیانش قابل به چالش کشیدن باشد آنها را مورد حمایت خود قرار داده و به سمتی متمایل شدند.
البته همه اینها تحت تاثیر فضای بسیار پر هیجان بعد از سقوط رژیم شاه که تقریبا تمامی جهان را با سرنگونیش غافلگیر کرده بود اتفاق میافتاد. در این میان سازمان مجاهدین و سازمان فدائیان با بالاترین اقبال در بین جوانان روبرو شدند و جامعه بصورت جدی قطب بندی شد. اما این سازمانها نه تنها نتوانستند این اقبال بسیار بسیار پر ارزش را جهت ارتقاء محتوایی جنبش آزادیخواهی و دمکراسی طلبی میهن بکار بگیرند که بسرعت صحنه سیاسی ایران را به میدان رهبری طلبی خود با تکیه بر این حمایت سطحی و احساسی تبدیل نموند. در این بین رژیم حاکم که او نیز تحت همین شرایط مورد استقبال قرارگرفته بود ولی امتیاز در حاکمیت بودن را نیز با مرد کهنسالی در رهبری با لباس پیغامبر و تکیه بر جهل و اقشاری که هرچند در ابتدا سطحی ولی در ادامه با چشم انداز کسب قدرت و منافع مادی بعنوان پایگاه وخواستگاه خودشان به سمت آن رفته بودند را نیز داشت، به مقابله با جریانات مبارز پرداخت. نتیجه اینکه صحنه سیاسی ایران نه صحنه انتخابهای سیاسی از پائین که صحنه دعوای رهبران قدرت طلب با تکیه به هواداران سطحی خود گردید. از این زاویه جنبش مردم ایران در خلاء رهبری ذیصلاح و هیجانات بی محتوا از جمله دست به اشغال سفارت آمریکا زد،
جالب اینکه غیر از سیاسیون پخته و ملی از جمله مهندس بازرگان و…که همگی به حاشیه رانده شده بودند، همه از مرتجعین سوپر راست تا مرتجعین سوپر چپ در دنباله روی از این اقدام بسیار غلط و ضد ملی از هم گوی سبقت ربودند. و در نتیجه جنگ خارجی به میهن توسط عراق و جنگ داخلی نیز توسط سازمان مجاهدین به میهن تحمیل گردید. در این میان تمامی حرص و نسل و دار وندار مردم ایران از بین رفت و در ادامه اعلام جنگ مسلحانه سازمان و البته گروهها در تنور جنگ و اعدامهای تحت آن سوختند. به همین دلیل واکاوی اینکه چرا به این مسیر رفتیم بسیار مهم است. از آنجا که فاجعه ملی ما از سر منشاء نقش رهبری است در این نوشته تلاش خواهد شد با تکیه بر مشاهدات عینی و نه حدس و گمان از دریچه سازمان مجاهدین و در این رابطه از دریچه مسئله ای بنام علی زرکش یکی از سه تن رهبران سازمان مجاهدین بررسی شود.
قبل از پرداختن به موضوع مجاهد خلق علی زرکش، با توجه به پروسه ای که زندگی و مبارزه علی زرکش در سازمان طی کرد سوالاتی را برانگیخته که شاید لازم باشد اشاره ای به آنها بکنیم.
- علی زرکش کی بود؟
- کی و چرا از ایران خارج شد؟
- کجا ها مستقر بود؟
- چه کار و مسئولتی داشت؟
- نقش او در مبارزه مسلحانه و تاکتیکهای نظامی چه بود؟
- نقش او در انقلاب ایدئولژیک چه بود؟
- آیا او فی الواقع پیشنهاد دهند انقلاب ایدئولژیک بود؟ این حرف به چه معناست؟
- اگر خالق انقلاب ایدئولژیک بود چرا دشمن شماره یک انقلاب ایدئولژیک نامیده شد؟
- این تناقض را آقای رجوی چگونه جواب میدهد و جواب واقعی کدام است؟
- آیا او به مبارزه مسلحانه انتقاد داشت؟
- آیا او به مسئول اولی مریم رجوی انتقاد داشت؟
- آیا علی زرکش مشکل موضع و رهبری طلبی داشت؟
- چرا او را محاکمه کردند؟
- محاکمه علی زرکش چه بود و متهم به چه شد؟
- به چه دلیل متهم به خیانت شد؟
- چرا موضوع علی زرکش علنی نمیشود؟
- آیا رابطه ای بین انقلاب ایدئولژیک و محاکمه و از دور خارج کردن علی زرکش وجود دارد؟
- علی زرکش چه کسی را مسئول شکست سازمان و نابودی آن میدانست؟
- مسعود رجوی چه کسی را مسئول شکست سازمان میدانست؟
- در صورتیکه مسعود رجوی مسئول شکستها میبود چه کسی جانشین او میشد؟ علی زرکش یا مریم رجوی؟
- چه کسی برای شکستهای سازمان محاکمه و مجرم شناخته شده؟
- آیا آنطور که رجوی مارک زد علی زرکش در فکر خالی کردن زیرپای رجوی بوده است؟
- اگر حرف رجوی درست باشد به چه معناست؟
- علی زرکش در دفاع از خودش و در مقابل مارکهایی که باو زده میشد چگونه استدلال میکرد؟
- چرا علی زرکش به چنین سرنوشتی تن داد؟ معنی اینکار او در رابطه با مارک رهبری طلبی چگونه ترجمه میشود؟
همانگونه که ازمحدود سوالاتی که توانستیم در فوق لیست کنیم و بسیاری سوالات که میتواند در اذهان شما علاقه مندان به موضوع وجود داشته باشد که در درسترس مانیست میتوان به اهمیت موضوع سرنوشت علی زرکش و نقش مهم آن در سرنوشت سازمان مجاهدین و طبعا رابطه اش با مبازره برای دمکراسی و آزادی مردم میهنمان و مسیری که بعد از آن سازمان طی نمود پی برد.
علی زرکش کیست؟
محل تولد: مشهد
شغل – تحصيل: مهندس راه و ساختمان
سن: 39
محل شهادت: کرمانشاه
زمان شهادت: 1367
تاریخ تولد: 1328
محل تولد: مشهد
تحصیلات: دانشجو ـ مهندسی راه و ساختمان
سابقهٌ مبارزاتی: 19سال
زندانی سیاسی : 6سال در زمان شاه
او ابتدا توسط کاظم ذوالانوار از اعضای مرکزیت اولیه مجاهدین خلق، عضوگیری شد و در سال 1351 توسط ساواک دستگیر شد و تا سال 1357 در زندان به سر برد. از اول اردیبهشت سال 1354 مسئولیت رهبری کلیه اعضا و هواداران سازمان در همه بندهای سیاسی زندان قصر(مرکب از هشت بند) به عهده علی زرکش قرار گرفت. علی زرکش از طریق خواهرش فتحیه زرکش ــ همسر دکتر حسین باقرزاده ــ با خانواده باقرزاده ها نیز نسبت فامیلی داشت. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با مهین رضایی خواهر “رضایی ها” ازدواج کرد. همین ازداج که در سازمان تماما توسط مسعود رجوی دیکته و تائید میشد نشان میدهد که علی زرکش در سلسله مراتب تشکیلاتی موضع بالا داشته است و بعد از مسعود و موسی قرار داشته است. چرا که مسعود برای موسی یک دختر حاج خلیل رضایی آذر رضایی که بهمراه طفلی که در شکم داشت بهمراه موسی به شهادت رسید و برای علی زرکش دختر دیگرشان مهین رضایی را به زنی انتخاب کرد. وی با اینکار با یک تیر دو نشان را میزد. یکی اینکه با برقرار کردن رابطه خانوادگی با رضائی ها از جدا شدن آنها از سازمان و موضعگیری علیه سازمان جلوگیری میکرد ضمن اینکه همه اعتبار خانواده رضایی ها بخصوص احمد، رضا و مهدی رضایی را برای خود حفظ میکرد. علی زرکش در فاز سیاسی مسئول نشریه و تبلیغات سازمان بود وی از کادرهای بخش مخفی سازمان بود و کمتر شناخته میشد. در فاز نظامی با محدود و تعطیل شدن نشریه و کار تبلیغی در ستاد فرماندهی و درکنار موسی خیابانی فعالیت میکرد.
بدستور سازمان در این زمان روی تایمرهای الکترونیکی کار میشد که بشود روی بمبهایی که سازمان در داخل بصورت دست ساز درست میکند کار گذاشت. این زمانی بود که گزارش میشد که بخش نظامی سازمان در داخل بمبهایی بنام فانوس ساخته که با استفاده از شیشه فانوس های معمولی درست میشود بدین صورت که شیشه فانوس را گرفته و مواد را داخل آن ریخته بودند که تیمهای عملیاتی با پرتاب آن بسمت هدف و شکستن شیشه فانوس بمب مربوطه منفجر میشد. در بسیاری موارد گزارش شده بود که این بمب ها هنگام پرتاب از داخل خودرو بسمت خودرو پاسداران به چارچوب پنجره خودرو خودی خورده و داخل خودرو منفجر میشده و یا در هنگان حمل و نقل می شکست … در نتیجه صدمات زیادی به تیمها رسانده بود. از این رو سازمان بدنبال شیوه دیگری بود که وقتی وحید (علیرضا باباخانی محافظ شخصی مسعود رجوی) برای بازدید از پاریس به لندن آمده بود خواست که روی اینگونه موارد کار شود. انجمن که فکر میکرد او عضو سازمان است با جان و دل اموری که خواسته بود را دنبال میکرد. از این روی انجمن از طریق یکی از دانشجویان هواداری که در دانشگاه داندی اسکاتلند در رشته الکترونیک تحصیل و تحقیق میکرد خواست که اینکار را انجام دهد. او نیز تعدادی از این تایمرها را برای نمونه طراحی، ساخته و تحویل داده بود که تست شده و دقت آنها بررسی گردد. هرکدام از این تایمر ها نیز بصورت پیشفرض روی زمانبندیهای مشخصی طراحی شده بود بعضی روی ده ثانیه بعضی سه شانیه و… همچنین انجمن با مسئولیت محمد سیدی کاشانی (بابا) از کادرهای اولیه سازمان از پاریس بدنبال تهیه فرستنده رادیویی برای کردستان بود که من بدلیل کمی سن و اینکه شرکت های بزرگ در تماس با آنها اولا جدی نمیگرفتند در ثانی مشکوک بودند که این جوان بیست و چهار ساله فرستنده رادیویی را برای چه میخواهد که بدین منظور پیشنهاد کردم که در این امر از کمک کاظم باقرزاده (از تجار و کارگزاران بنام ایران) و برادر بزرگتر قاسم باقرزاده از فرماندهان بخش اجتماعی سازمان که آن زمان به لندن آمده بود با حدود 50-60 سال سن بهتر میتوان به شرکتهایی مانند مارکونی … نزدیک شد استفاده کنم. که پذیرفته شد و من در پوش مترجم و ایشان بعنوان یک تاجر که برای مجاهدین افغان بدنبال خرید فرستنده هستیم اینکار را دنبال میکردیم. آقای کاظم باقر زاده که در عملیات فروغ کشته شد از بدو ورودش به لندن با من در تماس قرار گرفت و در جریان مسافرتهایی که به مناطق مختلف انگلستان برای دنبال کردن امور محوله با هم داشتیم رابطه نزدیک ودوستانه و خوبی پیدا کرده بودیم. البته آن زمان من نمیدانستم که رابطه باقرزاده با سازمان چیست؟ و فکر میکردم با توجه به سن و سالش از اعضاء قدیمی سازمان است.
در روز 19 بهمن 1360 وحید از پاریس تماس گرفت و گفت با این مجموعه شماره تلفن که بهت میدهم با تهران تماس بگیر و سوال کن که چه حوادثی در حال اتفاق افتادن است. البته وحید به من نگفت که موضوع چیست. من نیز همینکار را کردم و آنچه همسایه ها گفتند را برایش گزارش کردم که بعد معلوم شد موسی و اشرف در جریان درگیریها کشته شده اند. ولی قبل از شهادت توانسته بودند به پاریس و تلفنهایی که داشته اند زنگ بزنند. به همین دلیل ازپاریس از من خواسته شد که موضوع را از لندن که رژیم روی تماسهایش به تهران کمتر حساس است دنبال کنم. از این به بعد همه چیز تحت الشعاع این حادثه بود.
علی زرکش بعد از ضربه 19 بهمن1360 و شهادت موسی خیابانی در تاریخ 30 فروردین 1361 ضمن اینکه بطور طبیعی از همان لحظه شهادت موسی جانشین موسی خیابانی شد و امور را بدست گرفت. ولی از آنجا که عملا برای هیچ کس جز افراد معدودی در داخل تشکیلات اساسا شناخته شده نبود اولا جهت پر کردن جای خالی فرماندهی داخلی مجاهدین از زاویه اجتماعی و بین اللملی و در ثانی از زاویه نیروهای سازمان که هنوز در صحنه بودند ولی علی زرکش را نمیشناختند اجبارا باید نقش و جایگاه و حضور او بعنوان جانشین موسی و قائم مقام مسعود رجوی معرفی میشد.