ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
به گور بردن آرمانها یا طرحش در آینده با مردم؟
م-هاشمی تیرانا آلبانی
«واشنگتن بيش از هر چيز از انسانهای واقعی که خودفروش نيستند، متنفر است.»
پل گریک، معاون وزیر مالیه ریگن
دو روز آخر ماه اکتبر امسال واقعه مهمی در شهر کلن آلمان بوقع پیوست، و آن تشکیل پنجمین کنگره سالانه سکولار دمکراتهای ایران با محتوای وحدت در کثرت بود. در طی دو روزی که سخنرانان بسیاری از تمامی طیفهای سیاسی جامعه ایرانی ساکن اروپا و آمریکا و کانادا در آن شرکت کردند بعلاوه شرکت و استقبال زنان و جوانان چه آندسته که فعالانه به سخنرانی و ابراز نظر پرداختند و چه آندسته که شرکت نمودند و در مباحث کناری با بقیه جهت آشنایی با افکار و ایده های حاضر در کنگره به تبادل نظر پرداختند و چه آندسته از شرکت کنندگانی که بتازگی از ایران آمده بودند تجمعی منحصر بفرد بود که تابحال طی نزدیک به چهار دهه که از حاکمیت رژیم میگذرد سابقه نداشته است.
ما چه آنگونه که بطور مستقیم کنگره را از طریق اینترنت دنبال کردیم و چه آنگونه که در گزارشات گروههای شرکت کننده از این کنگره خواندیم تماما بیانگر این واقعیت بود که همه شرکت کنندگان نه تنها با نبود هیچ آلترناتیوی برای رژیم در خارج کشور بعد از چهل سال موافق بودند بلکه به ضرورت تشکیل یک آلترناتیو ملی و غیر وابسته به کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ و البته سکولار دمکرات پی برده و مسئولانه بدنبال آن بودند.
در گذشته ما شاهد تلاشهای بسیاری بوده ایم که آلترناتیوی ساخته شود. از جمله آخرین تلاشها مربوط به “شورای ملی ایران” که توسط افراد و شخصیتهایی سلطنت طلب تحت عنوان جمهوریخواه که چهار سال پیش تشکیل شد بود. اهداف این شورا عبارت بود از:
“شورای ملی ایران” برای انتخابات آزاد یک نهاد سیاسی است که با ائتلاف سازمانها، گروهها و شخصیتها و فعالین مدنی، سیاسی و… ایرانی، در ابتدا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برگذاری انتخاباتی آزاد برای رسیدن به دموکراسی در ایران تلاش میکنند و برای ایجاد یک آلترناتیو سکولار دموکراتیک و آیندهای مبتنی بر موازین اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکید دارند.(نقل از ویکیپدیا)
این تلاش علیرغم اینکه انعکاسات بسیاری در رسانه های بین اللملی مانند بی بی سی و صدای آمریکا … به خود اختصاص داد و در سایت و فیس بوک خود به انعکاس اخبار مبارزات مردم ایران پرداخت، طبق گزارش رادیو صدای آمریکا مبنی بر اینکه: “شاهزاده رضا پهلوی رئیس شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد در ایران در جریان برگزاری مجمع ملی شورای ملی ایران که روز شنبه ۲۵ شهریور1396 برگزار شد، اعلام کرد که از ریاست این شورا کنار می رود.” هرچند که انحلال آن اعلام نشد ولی با توجه به اینکه در طی چهار سالی که ازتاسیس آن میگذرد فعالیتی نداشت و نتوانست هیچ گروهی را به خود جلب کند عملا به کارش پایان داد. که استعفای رضا پهلوی را نیز نباید با همین بی ثمر بودن آن بی ارتباط دانست.
تلاش عمده دیگر مربوط است به “شورای ملی مقاومت ایران” که در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ تشکیل شد. این شورا که امیدهای بسیار را نیز در ابتدا برانگیخت و شخصیتها و سازمانهایی را نیز به خود جلب نمود که در اوج فعالیتها عبارت بودند از:
- سازمان مجاهدین
- حزب دمکرات کردستان ایران جدا شده
- حزب کار ایرن به نمایندگی حمید رضا چیتگر جدا شده
- سازمان اتحاد برای آزادی کار به نمایندگی دکتر مرتضی محیط جدا شده
- جبهه دمکراتیک ملی ایران به نمایندگی دکتر هدایت الله متین دفتری جدا شده
- جمعیت دفاع از دمکراسی و استقلال ایران، به نمایندگی جلال گنجه ای جدا شده
- استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی کشور به نمایندگی محمد علی شیخی
- کانون توحیدی اصناف به نمایندگی آقای مازندرانی عضو قدیمی سازمان مجاهدین
- شورای متحد چپ به نمایندگی مهدی خانبابا تهرانی جدا شده
- سازمان چریکهای فدایی خلق اقلیت به نمایندگی مهدی صامع تحت حمایت مالی سازمان
- آقای ناصر پاکدامن جدا شده
- حسین باقر زاده جدا شده
- منوچهر هزارخانی تحت حمایت مالی سازمان
- اصغر ادیبی- فوتبالیست تحت حمایت مالی سازمان
- مهدی ممکن جدا شده
- احمد سلامتیان جدا شده
- محمدرضا روحانی جدا شده
- کریم قصیم جدا شده
- داود باقروند ارشد جدا شده
- اسماعیل وفا یغمایی جدا شده
اما با رهبری هژمونی طلبانه و مناسبات دیکتاتوری درونی آن، بعلاوه اختلاف نظرهای شدید بر سر همدستی با صدام حسین بعنوان رئیس کشوری که در حال جنگ با ایران بود و مردم ایران او را اشغالگر بخشی از میهن خود میدانستند و فرزندانشان را برای دفاع از آن به جنگ میفرستاند و در نتیجه صدام را قاتل فرزندانشان میپنداشتند از همان سالهای اول فروپاشید و عملا پوسته ای و نامی بیش باقی نمانده است. هرچند که طبق گزارش مسئولین بالای مجاهدین و عضو شورای ملی مقاومت که در کنگره پنجم سکولار دمکراتهای ایران در کلن آلمان نیز شرکت داشتند، آقای رجوی از روز اول اساسا قصد و هدفش از تشکیل این شورا نه همکاری و تقسیم قدرت سیاسی بلکه استفاده از این شورا با نامهای برجسته ای چون رئیس جمهور اول آقای بنی صدر و حزب دمکرات کردستان ایران، جبهه دمکراتیک ملی، و…بود. و چهار دهه گذشته نیز تماما گواه همین رویکرد سازمان مجاهدین به این شورا بوده است.
چون ائتلاف سیاسی یعنی تقسیم رهبری و پذیرش این تقسیم از جانب نیروهای سیاسی شرکت کننده در آن . شرط اول و اساسی هر ائتلاف سیاسی پذیرش واقعیت وجودی نیروهای شرکت کننده در آن ائتلاف و پذیرش حق حیات مساوی برای برنامه ها و پروژهای اجتماعی این نیروها در سازندگی نهادهای اجتماعی می باشد . وجه تعیین کننده در یک ائتلاف رهبری جمعی و مشارکت عمومی نیروهای شرکت کننده در اتخاذ تاکتیک ها و تصمیم گیریهای ضروری برای دستیابی به هدف می باشد و از سوی دیگر بیانگر ذهنیت دموکرات و پلورالیستی نیروهای شرکت کننده در آن ائتلاف در برگیرنده روحیه تحمل ، رواداری ، مسامحه ، بردباری و پذیرش دگراندیشی در عرصه سیاسی اجتماعی می باشد.
برخی دلایل تلاشی این شورا از زبان اعضای این شورا در زیر آمده است.
دكتر ابوالحسن بنيصدر(عضو و بنیانگذار):
ايجاد شوراي ملي مقاومت, براساس اصول راهنمايي كه در ميثاق آمدهاند, بهمعناي آن بود كه گروههاي شركتكننده در آن, طرز فكر مغاير با آن اصول را امضا كردهاند. بنابراين متعهد شدهاند كه تجربه انقلاب ايران را ادامه دهند و همان اصول را پذيرفتهاند كه انقلاب ايران به خاطر متحقق گرداندنشان رخ داد.
با درس گرفتن از تجربة 28 مرداد, اينبار, تنها يك جبهه در برابر كودتاي ]حاكميت[ تشكيل ميشد كه با رژيم … از طريق مردم رويارو ميشد.
بنابراين هر گروه و هركس كه ميثاق را نقض ميكرد, دست خود را رو كرده و از مردم و مبارزة عمومي, جدايي جسته بود.
آقاي رجوي و گروه او شوراي ملي مقاومت را از سازمانهايي كه قرار بود, تشكيل ندادند. در پاريس او گفت به آنها مراجعه كرده و آنها حاضر به شركت در آن نشدهاند. بعدها كه امكان تماس بهدست آمد, معلوم شد راست نگفته است.
هر سه اصل ميثاق را نقض كرد؛ با آنكه در ميثاق تصريح شده است كه هركس و هر سازمان و با هر روش حق دارد مبارزه كند و اگر هم عضو شورا نباشد, شورا به او به ديدة همراه مينگرد, روش خود را تنها راه مبارزه گرداند و همة آنها را هم كه تن به هژموني مطلق اين گروه ندادند , “اخراج” كرد.
هدف را كه آزادي بود با تحصيل قدرت به هر قيمت جانشين كرد؛ هر مبارزة موفقي, با ارزشها و حقوق انسان انطباق پيدا ميكند, يعني گروه راهي وارونه در پيش گرفت. امروز ديگر هيچ ارزش و حق جهانشمولي نمانده است كه زير پا نگذاشته و نقض نكرده باشد.
نقض اصل استقلال با رفتن به عراق و به خدمت جنايتكارترين و فاسدترين رژيمها درآمدن, در جامعة ايران, اين گروه را ضد ايرانيت, ضدانسانيت, ضد عاطفة ملّي گردانده و محكوم به انزوا كرده است.
حزب دموكرات كردستان ايران
منبع: چند سند پيرامون روابط حزب دموكرات كردستان ايران با شوراي ملي مقاومت
از همان آغاز پيوستن به شورا, نمايندگان حزب دموكرات متوجه شدند كه مجاهدين مخالف گسترش شورا هستند و تنها هنگامي با ورود شخصيت و يا سازماني روي موافق نشان ميدهند كه اطمينان داشته باشند عضو جديد در داخل شورا از سياستهاي مجاهدين پيروي خواهد كرد. به همين جهت شورا بهجاي اينكه سياست جذب داشته باشد, سياست دفع پيش گرفت و سرانجام كار بهجايي كشيد كه امروز جز نامي از شورا باقي نمانده است.
يك مسئله روشن بود و آن اينكه مجاهدين حاضر بودند تنها با حزب دموكراتي در شوراي ملي مقاومت به ائتلاف خود ادامه دهند كه مطيع سياست آنها باشند. البته حزب دموكرات بنابر مسئوليت تاريخي و اهميتي كه براي استقلال خود در تصميمگيريها قائل است, نميتوانست چنين برخوردي را تحمل نمايد و در شورايي كه ديگر شورا نبود به همپيماني خود با سازمان مجاهدين ادامه دهد.
بدينترتيب در نتيجة تحميل سياست و ايدئولوژي سازمان مجاهدين, شوراي ملي مقاومت بيش از پيش نقش اصلي خود را بهعنوان آلترناتيو دموكراتيك از دست داده و به آلتدست مجاهدين تبديل گرديده و آنها از نام شورا تنها به منظور پيشبرد مقاصد سازمان خود بهرهگيري ميكنند.
بگذاريد اين حقيقت را نيز يادآوري كنيم كه ا گر سازماني بيش از همه از شورا بهرهبرداري كرده و طوري رفتار نموده كه شورا در ذهن بسياري مترادف با اسم سازمان آنها باشد, همانا سازمان مجاهدين خلق بوده است.
دكتر منصور فرهنگ:
اگر شوراي ملي مقاومت را بهعنوان يك جبهة مؤتلفه از نيروهاي طرفدار دموكراسي فرض كنيم, تشكيل آن در هيجدهسال قبل يك نياز اضطراري بود. نياز براي كسانيكه استقرار حاكميت دموكراتيك و نهادينهكردن آزاديهاي مدني را تنها راه حركت بهسوي نجات ميهن از استبداد سياسي و تحجّر فرهنگي ميدانند.
شوراي ملي مقاومت در صورتي ميتوانست اين نياز تاريخي را برآورده كند كه در درون خود و در عملكردش از روش تصميمگيري دموكراتيك پيروي مينمود و براي تنوع عقيده و نظر و سليقة اعضايش احترام قائل ميشد.
به جز سازمان مجاهدين خلق و حزب دموكرات كردستان, بقية اعضاي شورا نمايندة گروهي و يا پايگاه اجتماعي سازمانيافته نبودند و فقط برمبناي سوابق مبارزات مردمي و منعكسكنندة تمايلات چپ و سوسيال دموكرات و ليبرالي متداول در بخشهاي مياني جامعة ايران به شورا دعوت شده بودند. غالب اين عناصر نهتنها هيچگونه سابقة همكاري با يكديگر نداشتند, بلكه برخي از آنان اهميت و احترامي هم براي يكديگر قائل نبودند. نيروي محوري شورا, خصوصاً از قسمت تشكيلاتي و اجرايي, سازمان مجاهدين خلق بود. بنابراين دموكراتيك بودن شورا مستلزم آزاديخواهي رهبري مجاهدين و پذيرفتن اين واقعيت كه تنوع سليقه و عقيده و نظريه در شورا دادهاي ثابت و آيينهاي از مواضع و خواستههاي پراكندة جامعة ايران است.
چنين توقعي از مجاهدين, بيشتر به يك آرزوي رمانتيك شباهت داشت تا به واقعبيني سياسي. اينجانب با اين آرزوي خام نمايندگي شوراي ملي مقاومت در امريكا را پذيرفتم و از آنجا كه بهجز سازمان مجاهدين خلق هيچيك از اعضاي شورا در ايالاتمتحده امريكا هواداران متشكلي نداشتند, لذا بعد از چند ماه همكاري با مجاهدين و توجه به كار شورا در فرانسه برايم روشن شد كه رهبري مجاهدين, اعضاي شوراي ملي مقاومت را بهعنوان حاميان و مجريان برنامة گروهي و انحصاري خود ميدانند و هيچ ارزش و اعتباري براي نظريات آنان قائل نيستند.
با عيانشدن اين واقعيت سرِ مبتلا به دموكراسي مخلص, يكبار ديگر به سنگ خود و همكاري چند ماههام با مجاهدين و شورا به پايان رسيد.
دكتر علياصغر حاجسيدجوادي:
مروري بر احوالات شورايملي مقاومت و تحولات دروني آن از روزهاي آغازين تشكيل آن در پاريس تا امروز خود بهترين دليل و سند شكست و تلاشي شورا را نشان ميدهد. يعني شكست و تلاشي شوراي ملي مقاومت دليلي جز اين نداشت كه آقاي رجوي و همفكران او بهجاي اينكه سازمان مجاهدين خلق را وسيله تأسيس و توسعه و استحكام و دوام و پيروزي شورايملي مقاومت درآورد, اين شورا را در مسكنتبارترين شكلي كه ميتوان براي يك زايده بيهويت و توخالي ترسيم كرد, بهوسيله و پوششي براي مخفيكردن خودخواهيها و… تبديل كرد.
در اينجا از ذكر اين واقعيت دردناك هم خودداري نكنيم كه آنچه را كه درمجموع بهنام سازمان مجاهدين خلق ناميده ميشود (گذشته از سابقة تاريخي آن در دوران قبل از انقلاب) نيز وسيله و ابزاري در خدمت خودخواهي و انحصارطلبي مطلق رجوي و حلقة محرميت او نيست.
بنابراين در آغاز تشكيل شوراي ملي مقاومت برخي از افراد و سازمانهايي كه در فشار روزافزون… رژيم … به خارج از كشور گريخته بودند, در روبهروشدن با تنگناهاي غربت و همچنين اميدواربودن به تحولات آينده و شكست احتمالي رژيم… در ادارة امور كشور و گسترش نارضايتي مردم, به ضرورت همكاري و عضويت در شورايملي مقاومت تن دادند, و پذيرش اين عضويت و همكاري نيز از نظر آنها, صرفاً براساس ساختار واقعي شورايي, يعني استقلال كامل شورا از هرگونه سازمان و ايدئولوژي و وابستگي بود. كساني امثال بهمن نيرومند, مهدي خانباباتهراني, ناصر پاكدامن, ابوالحسن بنيصدر و عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دموكرات كردستان با همة سوابق خود در مبارزات سياسي دوران شاه در داخل ايران و با سالها فعاليت در كنفدراسيون دانشجويان ايراني در خارج كشور و با عضويت در سازمانهاي سياسي, طبعاً به اين علت عضويت شورايملي مقاومت را نپذيرفته بودند كه شخصيت و حيثيت و اعتقاد و ايمان خود را وسيلة مشروعيت رهبري رجوي و توجيه شيوههاي خودكامانة رهبري او قرار دهند ]بلكه[ به اين دليل بود كه اين آقايان يكي پس از ديگري و با دلايل و عللي كه همه آنها سرانجام و به علت اصلي كه شيوة انحصارطلبانة رجوي در مقام مسئول شورايملي مقاومت بود, از اين شورا خارج شدند و هريك بهصورتي زير رگبار توپخانة تهمت و ناسزاي ماشين دروغبافي و جعلي رهبري سازمان مجاهدين قرار گرفتند.
مسئلة ديگري كه نبايد در زمينة تلاشي شوراي ملي مقاومت فراموش كرد, اين است كه شوراي ملي مقاومت ]علاوهبر[ اينكه از اساس عاري از خصوصيات و شرايط شورايي بود, حتي در زمان عضويت آقايان نامبرده نيز موفق به جلب افراد و گروههاي سياسي ديگر در حلقة شورا نشد و به عبارت ديگر شوراي ملي مقاومت به شكلي كه تشكيل شد و به صورتي كه به مسئوليت رجوي اداره شد, نه “شورا” بود و نه “ملي”. با ادعاي رجوي بر مبارزه براي تبديل نظام جمهورياسلامي… به نظام جمهوري دموكراتيك اسلامي, جنبة “ملي” بودن از شورا نيز از قبل, يعني بدون رجوع به “مردم” مخدوش شده بود.
اينكه روزگاري استالين در برآورد نفوذ پاپ در مبارزه با يورش نازيسم و سربازان هيتلر, به طعن و طنز گفته بود كه پاپ چند لشكر دارد, درواقع حاكي از اين بود كه اگر او براي قدرت و نفوذ معنوي پاپ اعتباري قائل نبود, اما به لشكرهاي خود و اعتبار نفوذ معنوي خود در ميان قوم و ملت و ارتش خود اطمينان داشت. اما رهبري مجاهدين ـ عموماً ـ و رجوي ـ خصوصاً ـ نه داراي قوايي بودند كه بتواند بهصورت جنگهاي چريكي, بهطور مداوم نيروهاي مسلح رژيم… را در صحنه مبارزه داخلي به زانو درآورد, نه داراي آنچنان نفوذي معنوي كه بتوانند بهعنوان نهاد معتبر مقاومت سياسي, مورد اميد ميليونها مردم زير ستم … و محافل سياسي خارجي قرار گيرند…
قبل از همه بايد به اين واقعيت اشاره كرد كه بهطور مسلّم بهجز حزب دموكرات كردستان و سازمان مجاهدين خلق, يك يا دو يا سه سازمان ديگري كه در اعلاميههاي خود شوراي ملي مقاومت از آنها نام برده ميشد, سازمانهايي ساختگي بودند كه نه داراي تشكيلات بودند و نه داراي نفرات و اعضا. اينگونه سازمانها در واقع وجود خارجي نداشتند و فقط به قصد شورايي جلوهدادن هرچه بيشتر … سازمان مجاهدين ايجاد شده بود.
آقای کریم قصم و محمد رضا روحانی:
اما در مورد ایجاد رابطه و رایزنی , دعوت و همنشینی با سازمانها , گروهها و نیروهای ایدئولوژیك و نظامی- سیاسی فعال در منطقه, یعنی انواع « اپوزیسیون» دیكتاتوریهای منطقه, ما بارها به دقت و احتیاط توصیه كرده ایم. لزوم شناخت و انتخاب شریك مناسب درسی است كه طی دهسال اخیر به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصی كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ایم. تجربه «خمینی در پاریس» یادمان نرود. مصر كنونی كه جلوی چشم همه است. بارها به مجاهدین گفتهایم كه در صحنه سوریه نیز «اپوزیسیونهایی» به غایت ارتجاعی و … كنار دیگران علیه دیكتاتور خونریز دمشق فعالند. باید احتیاط كرد و متمایز موضع گرفت. آنهایی كه به صراحت خواهان دموكراسی و جدایی دین از دولت نباشند به یقین صرفاً مصرف كننده دوستی آزادیخواهان خواهند بود!
باری, ما در چهارسال گذشته نه تنها در هیچیك از محورهای فوق گشایش و اصلاحی ندیدیم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نیز بوده ایم. نقل از خاطرات محمدرضا روحانی
آقاي بابك اميرخسروي:
در بررسي عوامل شكست شوراي ملي مقاومت معمولاً بلافاصله انگشت اتهام بهسوي مسعود رجوي و سازمان مجاهدين خلق دراز ميشود. هژمونيسم سازمان مجاهدين و روحية ماجراجويي, ارادهگرايي و قدرتطلبي او را عامل شكست شورا ميدانند. ايراداتي كه كاملاً بجاست و بيترديد شكست شورا را شتاب بخشيد. وخيمتر از آن اينكه خود سازمان مجاهدين را به نابودي سوق داد و از اعتبار انداخت و به يك جريان بيگانه به منافع ملي مبدل ساخت. اما تمركز بيش از حد روي اين عامل ما را از تعمّق دربارة عوامل ديگر كه شايد از لحاظ تجربهاندوزي اساسيتر باشد, باز خواهد داشت.
آقاي بهمن نيرومند:
من و رفقاي من همانند برخي ديگر از اعضاي تشكيلدهندة شورا به اين واقعيت آگاه بوديم كه سازمان مجاهدين عاري از گرايشهاي استبدادگرايانه نبود, ولي اميد ما اين بود كه در اين ائتلاف و همكاري مداوم در شورا موفق شويم تغييراتي در اين گرايشها بهوجود آوريم و مجاهدين را بهسوي پذيرش هرچه بيشتر اصول دموكراسي سوق دهيم. با كمال تأسف بايد بگويم كه بعد از مدت كوتاهي متوجه شديم كه اين كوشش ما بينتيجه و كاملاً عبث بود و سازمان مجاهدين نهتنها تغييري نكرد, بلكه به دلايلي كه توضيح آنها از حوصلة اين بحث كوتاه خارج است, بيش از گذشته گرايشهاي سركوب گرايانه و انحصارطلبانه را در خود تقويت ميكرد و عملاً بدون در نظر گرفتن اصول ائتلاف و رعايت حقوق دموكراتيك شركتكنندگان در شورا, راه خود را ميرفت, بهطوريكه براي ما پس از چندماه ديگر كاملاً روشن شد كه سازمان مجاهدين هرگز قصد ائتلاف نداشته است
دکتر مهدی ممکن:
شوراي ملي مقاومت نيز برپاية پاسداري از حريم آزادي و تلاش براي استقرار دموكراسي شكل گرفت تا جاي خالي آلترناتيو شايستهاي را درمقابله با (نظام) حاكم, پر نمايد. اما ديري نپاييد كه ميراث كهنة بيماري و استبداد و انحصار آثار خود را بارز (ساخت) و به سير رو به رشد ادامه داد.
آنجا كه بر استقرار شعار “رجوي ايران, ايران رجوي” تأكيد ميشود, آيا بازتوليد شعار خدا, شاه, ميهن … نيست؟ آنجا كه ميدان مبارزه به دو قطب مطلق تقسيم ميشود, بدينمعني كه داشتن مرز با شوراي ملي مقاومت مبين بيمرزي با (نظام) حاكم است, آيا بيان روشن انحصار نيست؟ آنجا كه سكوت و چشمپوشي نسبت به رشد فرهنگ سفلهپرور ثناگويي كه رمز تقرّب درباريان استبداد است, معنيدار ميشود. فرهنگي كه اشكال كتبي آن, در انبوه نامههاي لبيك به انقلاب ايدئولوژي, و كتاب حجيم پرواز تاريخساز, چشم را خيره ميسازد. آيا تداوم همان فرهنگ غلام خانهزاد (اسدالله علم) و نوكر جاننثار (منوچهر اقبال) و چاكر منشي… نيست؟
آقاي داود باقروند ارشد
مجاهدين از همان ابتداي تشكيل شورا و با ميثاقي كه با آقاي بنيصدر نوشتند, قصد تسلط و هژمونيطلبي خود را از اين اتحاد و شورا در سر ميپروراندند و نه همكاري و اعتقاد به حقوق برابر همه سازمانهاي تشكيلدهندة شورا.
مجاهدين برحسب ماهيت انحصارطلبانه خود از هر اتحاد و ائتلافي, قصد بهرهبرداري از پايگاه اجتماعي و محبوبيت آن فرد يا گروه سياسي را دنبال ميكردند و نه همكاري, به همين دليل وقتي به خيال خود از آبروي ديگران براي خود آبرو و اعتبار كسب ميكنند, بهراحتي آن فرد يا گروه را كنار ميگذارند و حاضر نيستند قدرت را با آنها تقسيم كنند. تشكيل شورا از نظر مجاهدين از اين ديد انجام شد و نه واقعاً اتحاد و همكاري عليه رژيم جمهوري اسلامي.
آقای مهدی خانبابا تهرانی
واقعيت اين بود كه با خروج بنيصدر از شورا و در پي آن شوراي متحد چپ و حزبدموكرات كردستان ايران و برخي شخصيتهاي عضو و ماجراي انقلاب ايدئولوژيك در سازمان مجاهدين به مناسبت ازدواج رجوي با مريم عضدانلو, چراغ حيات واقعي شورا با تولد شعار: ايران ـ رجوي, رجوي ـ ايران خاموش شد. در پي اين ماجرا تركيب شورا كاملاً يكدست شد و به چرخ پنجم مجاهدين بدل شد.
حقيقت اين است كه سازمان مجاهدين و در رأسش مسعود رجوي تحمل اين را نداشتند كه در يك همكاري با ساير نيروها و برابر با آنها حركت كنند. تمام مدت رجوي تلاش ميكرد شوراي ملي مقاومت را به رونوشت برابر اصل تبديل كند. يعني اصل سازمان مجاهدين است و استراتژي هم استراتژي سازمان مجاهدين است. يكي از دعواها و جدالهايي كه ما در شوراي ملي مقاومت داشتيم اصولاً بر سر چگونگي كار سياسي بود. ما معتقد بوديم كه اصليترين صحنة پيكار, صحنة پيكار سياسي است. ميگفتيم بايد نيروهاي اجتماعي ايران را بسيج كنيم. كارگران, زنان, روشنفكران و… را در عرصة سياست فعال كنيم. اما مسعود رجوي باعنوان استراتژي مسلحانهاش در زدن سرپنجهها, يك نوع جنگ ناقصالخلقة چريكي را به سازمان مجاهدين (و مردم ايران) تحميل كرد, بدون هيچگونه بررسي لازم و نهايتاً شكست خورد. در همان سال 1361 استراتژي مسلحانة سازمان مجاهدين شكست خورده بود, ولي آقاي رجوي معرفت و جسارت آن را نداشت كه اين شكست را بپذيرد و اين شكست را جمعبندي كند و بگويد حالا ما ميرويم روي گفتوگو, تا بتوانيم يك استراتژي جديدي را براي شورا تدارك ببينيم. اين بود كه شورا را درواقع به دنبالچة سازمان مجاهدين تبديل كرد.
و بدین شکل بود که آقای رجوی عملا بجای اینکه با قبول اصول دمکراتیک و کار شورایی و واقعیت دیگراندیشان امکان مطرح شدن افکار و ایده آلهایش را در ایران فردا فراهم کند با اعمال دیکتاتوری و هژمونی طلبی و نفی کامل دیگر اندیشان و سوء استفاده ساده لوحانه از آنها بعنوان ویترین یک تشکل خشونت طلب جهت فریب افکار عمومی غرب و سیاستمدارانش که هیچگاه نیز فریب وی را نخوردند، عملا ایده آلهایش را با مرگش در خارج کشور و اعلام شدن آن توسط حامیان عرب منطقه ای رجوی، بگور برد.
آما چرا واقعه مهم
اهمیت کنگره پنجم سالانه سکولار دمکراتهای ایران درکلن نیز دقیقا از تجربه شکست کامل تمامی شوراهای پوشالی قبلی است که نشآت میگیرد. ما در آلبانی و همه مجاهدین واقعی جدا شده که نزدیک به چهار دهه است از تمامی هستی خود دست شسته ایم و سخترین شرایط را تحت یکی از دیکتاتوریهای قرون وسطالی استالینی که قرار بود آزادی را برای میهن به ارمغان بیآورد و در زیر موشک باران و خمپاره بارانهای رژیم در لیبرتی و اشرف را تجربه کرده ایم معنی و نیاز به کنگره هایی مردمی و عاری از قدرت پرستی که تمامی افکار و تمایلات و آهاد مردم ایران بتوانند بدور هم جمع شده و مشترکا دست به کار مشترک بزنند را شاید بیش از همه درک میکنیم.
چرا منحصر بفرد:
تا بحال نمونه های قبلی یا عمدتا کسانی برای ایجاد آلترناتیو تلاش کرده اند که یا همگی همفکر بوده اند و یا مانند مجاهدین با فریبکاری افکار متعدد را دور هم جمع کرده اند ولی از آنها بعنوان سپری جهت مخفی کردن افکار واقعی خود شورایی جلوه دادن جمعشان استفاده کرده اند.
در صورتیکه همگان چه در آلبانی چه در ایران و جهان که بطور مستقیم جریان کنگره را نظاره کردند میتوانستند بخوبی اولا شوغ و شور جوانان و ثانیا تنوع افکار و عقاید از تمامی اقشار مردم ایران، نمایندگان اقلیتهای قومی و مذهبی و … علیرغم تضاد های ماهوی در ایده آلهایشان را مشاهده کنند، که تلاش میکردند جامه وحدت عملی بتن کرده و منافع مردم ایران و منافع ملی را تا مرحله رسیدن به ایران آزاد بر منافع گروهی و قومی خود مقدم بدارند و نه دست بردارند و فراموش کنند. و همانگونه که آقای داود باقروند ارشد نیز اشاره کرد با اصل گرفتن منافع مردم ایران اتفاقا امکان مطرح شدن ایده آلهایشان برای مردم ایران را فراهم میکنند تا به سرنوشت مسعود رجوی گرفتار نشده آنرا با خود به گور نبرند.
هرچند این کنگره موفق سکولار دمکراتهای ایران بمعنی موفقیت نهایی نیست و دست اندرکاران باید راه طولانی در پیش دارند. تجربه چهار دهه همه ما در مبارزه نشان داده است که فقط با تلاش و تلاش بیشتر و رعایت حقوق دیگران و با فاصله گرفتن از دیکتاتوری و درک جامعه کنونی ایران و نیازهای آرمانی و اجتماعی امروز نسل جوان آن است که میتوان تجربه سکولاردمکراتهای ایران را به موفقیت نزدیک کرد.
با آرزوی موفقیت هرچه بیشتر برای این تلاش
م هاشمی تیرانا آلبانی