ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.
خانم رجوی دعوت شما از سکولاردمکراتها به این “شو”را است؟
بخشی از مقاله ایرج شکری در زیر آمده است
بعد از ماجرای آن مقاله من (ایرج شکری) که در آن پیشنهاد تشکیل جبهه همبستگی برای آزادی و دموکراسی را داده بودم و لحن و نحوه برخورد مسعود رجوی با من در آن مکالمه تلفنی از بغداد* و بعد چگونگی تصویب و اعلام آن طرح، دیگر قویا به
این نتیجه رسیده بودم که رهبر خودپرست و خود شیفته* و خودبزرگ بین مجاهدین، هیچ احترامی برای هیجکس قائل نیست و اگر هم وانمود می کند که ارج و منزلتی برای کسی قائل است، مزوّرانه و ناصادقانه و فرصت طلبانه است و این نگرش و رفتار آنها در مورد دکتر هزارخانی هم صادق بود.
رد کردن بحث با دکتر به عنوان فرستاده مجاهدین، به خاطر تجربه و مشاهدات من از دو سه مورد رفتار ناپسند و خودخواهانه و قلدرمنشانه نسبت به دکتر از سوی رهبری مجاهدین هم بود. به نظر من دکتر هزارخانی در دستگاه بشدت آلوده و گندیده از خودخواهی مسعود رجوی، بشدت مورد استثمار معنوی و ارزشی قرار گرفت و «هدر» رفت و بیهوده فرسوده شد.
دو سه مورد در زمینه قدر نشناسی و عدم ارج گذاری به کسی مثل دکتر در رفتار رهبری خود شیفته و تازه به دوران رسیده مجاهدین در خاطرم «حک شد»است، یکی مربوط به گفتگویی است که با مسعود رجوی بر سر مساله حذف اسم شاملو از مصاحبه من با دکتر هزارخانی که در نشریه شورا (دوره دوم شماره ۱۱ فرودین ۱۳۷۳) داشتم. قبلا به این مساله اشاره کرده بودم که به خاطر مخالفت دوتن از مجاهدین (محسن”ابولقاسم” رضایی و حسین مهدوی) که به عنوان نمایندگان مسئول شورا در تحریریه نشریه شرکت داشتند، با بودن اسم شاملو در یکی از سوالهای من در مصاحبه با دکتر هزارخانی و استفاده از «حق وتو» یی که داشتند برای حذف آن، من ضمن انتقاد از آقای دکتر هزارخانی که اصلا چرا گفتگوی من با خودش در مورد فرهنگ و هنر و روشنفکران را برای بحث و اظهار نظر به تحریریه آورده است، جلسه تحریریه را تحریم کردم و نامه ای هم به ایشان به عنوان مسئول نشریه نوشتم که در آن از عملکرد مجاهدین انتقاد کرده و یاد آور شدم که من از این ببعد در آنچه به مسائل فرهنگی و اجتماعی مربوط است به آن«وتو» که «نامشروع» نامیدمش، تن نخواهم داد**.
سال بعد از این ماجرا، در تابستان۷۴، اجلاسی از مسئولان کمیسیون ها در بغداد برگزار شد که من و چند نفر دیگر را هم به عنوان میهمان و ناظر به آن دعوت کرده بودند. جلسات این این گردهمایی اگر درست به یادم باشد هفت روز طول کشید. من از طریق گردانندگان جلسه پیغام داده بودم که می خواهم چند دقیقه ای با مسعود رجوی در مورد کار نشریه شورا صحبت کنم. در حاشیه یکی از نشست ها، این فرصت فراهم شد و در حالی که محسن(ابوالقاسم) رضایی هم کنار من بود من ماجرای حذف اسم شاملو از مصاحبه ام با دکتر را با مسعود رجوی مطرح کردم و گفتم اعمال حق وتو از طرف دوستانش در این مورد کار نادرستی بود.
انتظار من از «مسعود رجوی»، کسی که در نیمه خرداد سال۶۰ در پاسخ به پیامی که گروهی از نویسندگان و شاعران(از جمله شاملو) به مناسبت سالگرد شهادت بنیانگذاران سازمان مجاهدین فرستاده بودند، پاسخ را خطاب به شاملو فرستاده بود و از او با عنوان« شاعر شاعران، خورشید درخشان آسمان ادب ایران» نامبرده بود(مجاهد شماره ۱۲۳ – ۱۴ خرداد ۱۳۶۰)، این بود که این عمل دوستان خود را تقبیح کند، اما من با برخوردی رو به رو شدم که واقعا برایم عجیب و دور از انتظار بود. او از محسن رضایی سوال کرد که مساله مصاحبه من با دکتر هزارخانی، مربوط به قبل از رفتن «شریف» و دکتر هزارخانی به دیدار شاملو(وقتی به سفر خارج کشور آمده بود) بوده است، یا بعد و اضافه کرد که اگر بعد از آن بوده که این که دیگر اهمیتی نداشته است و همانجا اضافه کرد که «من مریم را به خاطر فرستادن شریف به طور جدی مورد انتقاد قرار دادم، دکتر هزارخانی رفته بود کافی بود حالا[شاملو] این را می تواند همه جا خرج کند»).
من واقعا از این حرف او به قول معروف «خشکم زد» که این بابا چه می گوید، این مسعود رجوی است که چنین دچار خود بزرگ بینی بیمارگونه شده است؟ چطور این آدم نمی فهمد که شاملو بزرگتر از آن است که نیازی به «خرج کردن» اعزام فرستاده از سوی مجاهدین و درخواست از او برای ماندن در کنار حضرت ایشان را داشته باشد. از طرف دیگر متوجه شدم که یک نوع «اشرافیت» و تافته جدا بافتگی، برای خود ودم دستگاهش قائل است و در آن بینش منحط و ارزشگذاری ناشی از تازه به دوران رسیدگی، حتی دکتر هزارخانی فرو دست شمرده می شود.
{{{{توضیح جنبش نه به تروریسم و فرقه ها:
آقای شکری این تازه آقای مسعود رجوی در مود(حالت) علنی است و جلوی شما بوده است. واقعیت آقای رجوی را اگر میخواستی ببینی سرت روی بدنت باقی نمیماند. که قول داده بود در حاکمیت آنرا رو کند. }}}
در صفحه 6 بیانیه تفصیلی «شورای ملی مقاومت»، در «سندی» که دستنوشته ای از دکتر قصیم است و مربوط به زمانی است که مریم رجوی و دستیارانش می خواستند به اخراج خودسرانه و خلاف اساسنامه و غیابی من از شورا، مهر شورایی بکوبند، به«فرصت عالی آمدن آقای دکتر هزارخانی » به خانه من برای «دلجویی» اشاره و یاد آوری شده است که من در آن زمان فراموش کردم «که چه کسی با چه وزنی و به چه منطور نیکی قدم رنجه کرده است». در مورد آمدن دکتر به خانه من مساله این بود که مریم رجوی و مسئولان سازمان مجاهدین کاری مستبدانه و خودسرانه و خلاف اساسنامه و آیینامه شورا(نفرستادن بیاینه شورا به من برای اظهار نظر) کرده بودند و آن را با تاکید بر «تصویب به اتفاق آراء» انتشار داده بودند و بعد از این که آن خلاف را یاد آوری کردم، دست به خلاف بزرگتری زدند و با قلدرمنشی آمیخته به بلاهت، یک نامه 5 صفحه ای پر از دروغ پردازی و تحریف و مهملات به عنوان پاسخ به من فرستادند. آنها حاضر به پذیرش اشتباه و عذرخواهی نبودند، و الا مسالهه از اول با یک عذر خواهی و این که اشتباه شده است،حل شده بود. آقای دکتر هزارخانی تلفنی قراری بامن گذاشت و به خانه من آمد و این زمانی بود من در حال نوشتن پاسخ به آن نامه 5 صفحه ای دبیر ارشد شورا بودم. وقتی دکتر آمد گمانم ده روز یا بیشتر از ارسال نامه دبیر ارشد شورا به من گذشته بود. ایشان به عنوان فرستاده دستگاه رهبری مجاهدین آمد. دکتر هزارخانی به من گفت که آنها می پرسند که چکار می خواهید بکنید(یعنی من چه تصمیمی دارم). من به آقای دکتر گفتم «آقای دکتر چرا اینها از شما مایه می گذارند، چرا کسی از خودشان نیامد»، دکتر گفت می گویند شما با آنها ضد شده اید، به خاطر این است از من خواستند بیایم. من گفتم آنها هستند که خلاف اساسنامه و آئین نامه شورا عمل کرده اند و جواب نامه مسالمت جویانه مرا(نامه ای که به مریم رجوی نوشته بودم)* با قلدرمنشی جواب داده اند.