قسمت دوم: پاسخ تشریحی به سوالِ، آیا مجاهدین تغییر کرده اند؟ رویکردشان به جنبش مهسا

مسعودرجوی و تغییرات شگرفش، رویکردش به جنبش مهسا و دیگر گروهها

آیا اعضاء مجاهدین سرمایه اند یا قربانیان مغزشویی نیازمند درمان

توضیحات تشریحی در مورد سوال ناقص مانده، آیا اعضای مجاهدین سرمایه اند یا...

پرگار بی بی سی با سازمان مجاهدین چه بایدکرد؟ با شرکت داود باقروند ارشد

برنامه پرگار با شرکت داود باقروند ارشد

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

گندزدایی جامعه سیاسی خارج کشور

Who are Mek cult? An inside report for the first time by defected High-ranking Mek and NCRI member.

An inside report for the first time by an ex-high-ranking member of Mek and NCRI based on the Mek’s own publications and ... Who assassinated the Americans in Tehran? Mek and Spying for Russia Did CIA destroy Mek-Russia spy net? How Mek retaliated? Seizure of US Embassy in Tehran? Mek’s Islamist Revolutionary Courts Mek and the Children in the Combat Mek and Saddam Hossein of Iraq and Saudi Arabia Mek as Assassinators Who is the head wife in Mek Leader’s Harem? Have they changed? How Maryam Rajavi deceives the western world? How Mek terrorism differs to ISIS and Al Qaeda terrorism? Why Mek is more dangerous? Use of 10-year-old children in combat by Mek. Who are the wives of the harem of the Caliph of the Mek? Mek’s planed courts and justice for their Islamic State describe by its Calipha. How the world can protect itself against terrorism?

مصطفی رجوی پدرش مسعودرجوی را به دادگاه کشانده است

در مطلب سپتامبر 2020 نیز تحت مطلب ” سخنی با مصطفی رجوی” نوشتم که دشمن مصطفی رجوی پدرش است و نه کس دیگر در آنچه مصطفی رجوی بعنوان ورود یا ادامه به مبارزه برای آزادی و… نامید، باید بداند که در این مسیر، دشمن اصلی اش، نه رژیم که مسعود رجوی خواهد بود.

آخرین پست ها

واکـاوی مـزدوری! سلطانی، خـدابنده، عـزتی، حسینی، یغـمایی، کـریمدادی، مصــداقی و پورحسین، منتقدین فرقه مافیایی رجوی. نقد آتشبیاران معرکه مشترک رجوی و سایت رهیافتگان

داود باقروند ارشد عضو علیرتبه سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

محمدرضا روحانی مسئول مستعفی کمیسیون امور ملیتهای شورای ملی مقاومت: مسعود رجوی، ودرخواست اعدام امیر انتظام،حکم اعدام علی زرکش و مهدی افتخاری، دشنام به شاملو ،مرضیه ‌وتهدید جدا شدگان پناهنده در خارج کشور

تقدیم به امیروفا یغمایی که مسعودرجوی مادرش را جلو چشمانش ذبح کرد

مبارزه با رژیم یا فروپاشی درونی فرقه ای داعشی که میلیتاریسیم جهانی برای ایران تدارک دیده است

چرا رجوی نیاز دارد درخواست دیدار با اعضای در اسارتش را به نبرد دین بین فو تعبیر کند؟

افشای حقایق پشت پرده ضدیت با خانواده با اسناد سازمانی توسط داود باقروندارشد از مسئولین خانوادهها در مجاهدین

گسترش وطن فروشی در خارج کشور به سرکردگی رهبر همه وطن فروشان و دشمنان ایران

حمایت از تحریم و حمله نظامی به ایران خیانت به مردم و فاصله گرفتن آشکار از ایران و ایرانی

تحلیل طوفانِ سراسریِ جورج فلوید در آمریکا -داود باقروند ارشد

پایه اجتماعی فرقه رجوی (آمریکای نئوکانها) درحال فروپاشی است و رجوی برای صدمین بار بیگانه پرستیش به گل نشسته است

پربیننده ترین ها

ملاقات با نخست وزیر هلند آقای مارک روته در جریان کنگره سالانه حزب اتحاد احزاب لیبرال اتحادیه اروپا (آلده پارتی) در آمستردام. طی ملاقات ضمن معرفی خودو فرقه رجوی و نقض شدید حقوق بشر توسط این فرقه در آلبانی تشریح شد.

ملاقات با آقای گای فرهوفشتادت عضو پارلمان اروپا و رهبر فراکسیون لیبرالهای اتحادیه اروپا از سیاستمداران عالی و افشای همه ترفندهای فریب فرقه رجوی در زمینه ماهیت این فرقه و فشارها و توطئه هایی که علیه جدا شدگان اعمال میکند.

بنابه دعوت یو ان واچ جنبش نه به تروریسم و فرقه ها در نشست سالیانه حقوق بشر و دمکراسی شرکت کرد. خانم دکتر هشترودی بنا به دعوت جنبش نه به تروریسم وفرقه ها در این نشست شرکت کردند که حضور ایشان باعث خوشحالی جنبش نه به تروریسم و فرقه ها گردید. ایشان ضمن حضورفعالشان در نشست با اعضای عالیرتبه شرکت کننده در جلسه به بحث و گفتگو پرداختند. ازجمله با وزیر سابق دادگستری و عضو پارلمان کانادا آقای ایروین کولتر و از بنیانگذاران یوان هیومن راتس واچ مفصلا به بحث پرداختند. این کنفرانس سالیانه جهت شنیدن گزارشات قربانیان حقوق بشربرگزار میشود. در همین رابطه آقای داود ارشد رئیس جنبش نه به تروریسم و فرقه ها سخنانی بشرح زیر ایراد کردند:

درملاقات با دکترورنر هویر به اطلاع ایشان رسید که: فرقه رجوی در حال تدارک دیدن یک زندان ابدی موسوم به اشرف 3 در ‏محلی دورافتاده میباشد. این محل یک پایگاه نظامی متروکه آمریکایی می باشد با یک فرودگاه و یک سکوی هلی برد کوچک و ‏بخشی از سیستم های داخلی آن مستقیما از آمریکا آورده شده و نصب گردیده اند. از ایشان استمداد کمک شد. ‏

ملاقات با همسر نرگس محمدی در مقر ملل متحد ژنو-------آقای داود ارشد و خانم دکتر هشترودی با همسر نرگس محمدی در این ملاقات آقای تقی رحمانی همسر نرگس محمدی که خودشان نیز چندین نوبت زندان بوده اند از نقض حقوق بشر در ایران گزارشی به کنفرانس ارائه کردند و از تناقضات موجود در سیستم قضایی ایران در جریان محاکمه نسرین محمدی بطور مفصل و جامع سخن گفتند.خانم دکتر هشترودی و آقای مهندس ارشد با ایشان ابراز همدردی کردند و جزئیات بیشتری از موارد نقض حقوق بشر در فرقه تروریستی رجوی که در آن فعال بوده است را برای آقای تقی رحمانی تشریح نمودند.

دادخواهی علیه برده داری پناهجویان در تیرانا همچو لیبی توسط فرقه رجوی در دیدار آقای ارشد با نخست وزیران هلند و اسلووانیا

ملاقات با رهبر حزب دمکراتهای آزاد آلمان (اف پ د) آقای کریستین لیندنر در جریان کنگره سه روزه احزاب لیبرال اروپا در آمرستردام هلند. افشای جنایات فرقه رجوی علیه اعضا و جدا شدگان

آقای ارشد در مورد ادعای فرقه رجوی و حامیانش گفتند چند شاخص آشکار وجود دارد. چرا متحدین آنها بویژه آقای دکتر بنی صدر با پیش بینی سرنوشت آنها در عراق از آنها جدا شدند؟ چرا هیچ ایرانی چه مردمی چه سیاسیون در مراسم آنها شرکت نمیکنند؟ چرا این تشکیلات مجبور است جهت گردهمآیی هایش سیاهی لشکر کرایه کند؟ چرا این تشکیلات در ترس از مردم ایران اجازه نمیدهد با اعضایش درارتباط قراربگیرند؟ چرا ارتباط اعضایش را با جهان قطع میکند؟ چرا تمامی تحلیلگران برحقیقت نفرت مردم از این تشکیلات بدلیل همکاری با صدام را تاکید میکنند؟ چرا باید رجوی در داخل تشکیلاتش زندان و شکنجه برای اعضای خودش راه بیندازد؟ چرا مجبور است برای دریافت حمایت سیاسی هرچند بی ارزش منافع مردم ایران را به کسانیکه خود به کشتن آنها افتخار میکرده است بفروشد و حتی برای چند دقیقه سخنرانی آنها دهها هزار دلار بپردازد؟ چرا حتی عربستان حامی سیاسی و مالی آنها ارزیابیشان از آنها این استکه “هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند”؟ چرا در همین پارلمان اعضای سابق منتقدش را بقصد کشت میزند؟ چرا هر منتقدی ایرانی و حتی غیره ایرانی را جاسوس و مزدور رژیم!! میخواند؟ آیا بخاطر همین چرا ها نیست که: وقتی مردم ایران در سراسر کشور جهت خواسته هایشان دست به تظاهرات و اعتراض میزنند هیچ اسمی از آنها نمیآورند؟ آیا این مسئله پیامش غیر از این است که: مردم ایران رژیم حاضر را صد بار به فرقه رجوی ترجیح میدهند. و “تنها آلترناتیو دمکراتیک” جوکی بیش نیست.

خانم دکتر فریبا هشترودی: با یقین میگویم که مجاهدین شکنجه میکنند…. هشترودی1سرکار خانم دکتر فریبا هشترودی یکی از برجسته ترین زنان ایرانی جزء افتخارات ایرانیان در فرانسه، نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی که سابقا عضو شورای ملی مقاومت ایران بوده است که باید ایشان را بیشتر شناخت با علم یقینی در مورد فرقه تروریستی رجوی از درون آن سخن میگوید. وقتی به عمق پوسیدگی تشکل رجوی پی بردم جدا شدم بله

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

آخرین کلام مهدی تقوایی خطاب به مسعود رجوی

مهدی تقوایی از اعضای زندانی زمان شاه تشکیلات مجاهدین، که رضا رضایی در خانه او با ساواکی ها روبرو و خودکشی کرد. و مسئول چاپخانه مخفی سازمان بود. با همسر و دو فرزندش در مخالفت با انقلاب ایدئولژیک بعد از محاکمه اش در عراق به ارودگاه مرگ رمادی عراق فرستاده شدند تا در آنجا بپوسند.

بیانیه 14 تن

بیانیه 14 تن

نیروی خارج کشور چه میخواهد ‏و بیانیه 14 تن

مقالات پربیننده

فرقه ها در میان ما

دانش علمی شناخت و تمیزدادن فرقه از تشکل سیاسی

بدون شناخت علمی از فرقه های خطرناک تحلیل عملکردهای فرقه رجوی و اثرات بشدت مخرب آن بر اعضا و جداشدگان و خلاص شدن از فشارهای شکنجه گونه روانی مغزشویی های چندین دهساله غیرممکن است

خانم آناگومز نماینده پارلمان اروپا خواستار اخراج فرقه رجوی شد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

افشاگریهای خانم سلطانی در رابطه مسعود رجوی با زنان مجاهد

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت سوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت دوم: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

قسمت دوم: گفت و شنود با فرشته هدایتی: افشاگریهای فرشته هدایتی در مورد فرقه رجوی

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

قسمت اول: گفت‌ و شنود با فرشته هدایتی ۳۲ سال در مناسبات و تشکیلات

سیامک نادری مرگهای مشکوک فرقه رجوی را افشا میکند

کشتن و سربه نیست کردنهای فرقه رجوی

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

سخنان آقای داود ارشد در پنجمین کنگره سکولاردمکراتهای ایران -کلن آلمان

فعالیت های ما در تصویر

سخنرانی آقای داود باقروند ارشد در پارلمان اروپا

 

مارک گازیوروسکی: ایرانی‌ها زیادی از مصدق بت ساخته اند

 

مارک گازیوروسکی: ایرانی‌ها زیادی از مصدق بت ساخته اند

روز کودتای ۲۸ مرداد

مصدق در بستر بیماری

فضل‌الله زاهدی و محمدرضا پهلوی

سه‌شنبه, 5 سپتامبر 2017آرش عزیزی

کودتای ۲۸ مرداد و نقش سازمان «سیا» در آن روز، یکی از شناخته ‌شده‌ترین رویدادها برای افرادی است که به تاریخ خاورمیانه علاقه دارند. اما در سال ۱۹۸۴، زمانی که «مارک ج. گازیوروسکی» دکترای علوم سیاسی خود را گرفت، این گونه نبود. «کرمیت روزولت»، نوه  «تئودور روزولت»،رییس‌جمهوری پیشین امریکا (در سال های 1904 تا 1912) و مامور سازمان سیا در سال ۱۹۷۹ روایت پر سر و صدایی از سازمان‎دهی این کودتا منتشر کرد اما کتاب او پر از خطا و حذفیات بود. از همان دهه 80، گازیوروسکی به گروهی کوچک اما سخت‌کوش از دانش‏وران بدل شد که به کار خستگی‌ناپذیر برملا کردن جزییات کودتا دست زدند؛ کوششی که تا امروز هم ادامه دارد.
در اوت ۱۹۸۷، او مقاله‌ مهمی در مورد کودتا منتشر کرد و آن ‌را «رویدادی حیاتی در تاریخ جهان پس از جنگ» نامید. مقاله بر اساس گفت‎وگوهای مستقیم نویسنده با شمار قابل توجهی از ماموران امریکایی و بریتانیایی درگیر کودتا نوشته شده بود. در طول سه دهه اخیر، روایات بسیاری از ۲۸ مرداد 1332منتشر شده ‌است؛ از جمله کتابی که گازیوروسکی به طور مشترک با «مالکوم برن» نوشت و در سال ۲۰۰۴ منتشر شد.

تاریخ رسمی سازمان سیا از کودتا نیز در سال ۲۰۰۰ به روزنامه «نیویورک تایمز»‌ درز کرد و انتشار یافت. در همین سال بود که «مادلین آلبرایت»، وزیر امور خارجه امریکا در اقدامی بی‌سابقه، به خاطر نقش کشورش در کودتای 28 مرداد معذرت‌خواهی کرد. تازه همین چند ماه پیش بود که وزارت امور خارجه امریکا بالاخره نسخه رسمی‌ خود را از کودتا منتشر کرد. اما گازیوروسکی هنوز سزاوار توصیفی است که «استفن کینزرِ» نویسنده در سال ۲۰۰۳ از او کرد؛ «پی‌گیر‌ترین دانشوری که می‌کوشد حقیقت مربوط به کودتای ۲۷ مرداد را برملا کند.»
در مجموعه گفت وگوهایی که «ایران‌وایر» به مناسبت شصت وچهارمین سالگرد کودتا انجام داده، از پروفسور گازیوروسکی نیز پرسیده است:

در آغاز بگذارید در مورد اسنادی بپرسیم که وزارت خارجه امریکا به تازگی منتشر کرده است. به آن‌چه شما از کودتا می‌دانستید، چه چیزی اضافه کرده اند؟

  • اطلاعات چندانی اضافه نکردند. هیچ موضوع خاص بزرگی در اسناد بیرون نیامد. اما بعضی جزییات جدید هست که قبلا در چند نوشته کوتاهبه آن‌ها اشاره کرده ام. از نظر من، مهم‌ترین آن‌ها، طرح «امینی»‌ها («ابوالقاسم امینی»، وزیر موقت دربار و برادرش، «محمود»، ریيس ژاندارمری) است که جزییات بسیاری در مورد آن در اسناد جدید پیدا می‌شود. منظور، برنامه امینی و برادرش علیه مصدق و شاه است. بعضی ژنرال‌های امریکایی به این طرح علاقه مند بودند چون خیلی‌ از آن ها علاقه چندانی به شاه نداشتند. جالب‌ترین جزییات موجود در اسناد جدید، نه راجع به کودتا که در مورد عملیات محرمانه‌ای هستند که امریکا مشغول انجام آن ها بود؛ مثل عملیات «لعنت بر حزب توده» (TPBEDAMN) و دیگر عملیات سازمان سیا که در آن به عشایر قشقایی پول و سلاح می‌دادند که در صورت اشغال ایران به دست اتحاد شوروی و در گرفتن جنگ جهانی سوم، آن‌ها بتوانند هسته‌ مقاومتی علیه شوروی‌ها تشکیل دهند؛ مشابه «شبکه مقاومت» فرانسوی‌ها برعلیه اشغال آلمان در جنگ جهانی دوم. خلاصه این‌که نکات زیادی راجع به خود کودتا در آن‌ها نیست. در صورتی که در خاطرات کرمیت روزولت که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد و یا تاریخ رسمی سازمان سیا که در سال ۲۰۰۰ انتشار یافت، اطلاعات خیلی بیش تری وجود داشت. این جای تاسف دارد. من می‌دانم که در آرشیو سازمان سیا خیلی اسناد هست که منتشر نمی‌کنند. همان طور که می بینیم خیلی از همین اسناد را با حذف بخش‌هایی منتشر کرده‌اند. مطمئن هستم که دلایل مشروعی برای بعضی از این حذف‌ها وجود دارد. اما در عین حال هم اطمینان دارم خیلی از اسناد را می‌شد منتشر کرد؛ مثلا دو سند شماره ۱۴۸ و ۱۴۹ وجود دارد که محتوای آن ها به کلی پنهان شده است. دست بر قضا، من در زمانی که در آرشیو ملی امریکا مشغول پژوهش بودم، به این سندها برخوردم و از آن ها عکس گرفتم. تاریخ این اسناد  به حدود اکتبر و نوامبر ۱۹۵۲برمی‌گردد. در آن ها می‌بینیم که مقامات بریتانیا نزد وزارت خارجه امریکا می‌آیند و پیشنهاد کودتای مشترک را می‌دهند که وزارت خارجه قبول نمی‌کند. از قبل می‌دانستیم که بریتانیا چنین کاری کرده است. روزولت و دیگران گفته بودند اما کارمندان بخش تاریخ وزارت خارجه امریکا تصمیم به حذف این اسناد گرفتند. این در حالی است که محتوای این اسناد خیلی مشهور بود و خود این سندها هم طبقه‌بندی نشده و برای عموم قابل دسترسی بودند. تنها دلیل ممکن این است که به خواست بریتانیا، می‌خواستند پای این کشور وسط نیاید.

    بعضی‌ها ایرانیان را متهم می‌کنند به این که به خاطر کودتا، کینه دیرینی از امریکا و حتی غرب به طور کلی به دل گرفته‌اند. به نظرتان خشم ایرانیان نسبت به امریکا به خاطر کودتا موجه است؟

  • پاسخ کوتاه این است که بله. به نظر من، نگرانی و شکایت مشروعی نسبت به نقش امریکا مطرح است. بر اساس دانسته‌های من، کودتا بدون امریکا غیرممکن می‌بود. اگر سازمان سیا این کار را نکرده بود، کودتا اصلا اتفاق نمی‌افتاد. البته که بعضی ایرانیان در آن نقش داشتند و بدون آن‌ها هم این اتفاق رخ نمی داد اما سازمان سیا رهبری کار را در دست داشت. کودتا که خودش اتفاق نمی‌افتد. کودتا باید سازمان‏دهی شود. کار سازمان‏دهی را هم نه «زاهدی» و «جلالی» و «کیهانی» انجام دادند، نه ایرانی‌های کوچه و خیابان و نه سرهنگ‌ها و ژنرال‌های ارتش. نیروهای سازمان سیا به رهبری کرمیت روزولت بودند که این افراد را تقویت می‌کردند. نیروی نهایی مسوول کودتا، سازمان سیا بود و در نهایت دولت امریکا. چون این سازمان دستور را از «آیزنهاور»، رییس‌جمهوری وقت گرفت. بریتانیا در این ماجرا نقشی ثانوی داشت. پس باید بخشی از تقصیر را هم بر گردن آن‌ها انداخت. از طرف دیگر، به نظرم ایرانی‌ها زیادی از مصدق بت‌سازی کرده‌اند. او نخست‌وزیر خیلی موثری نبود. وضعیتی درست کرده بود که در آن اقتصاد رو به زوال بود. از نظر سیاسی هم خیلی موثر نبود و حزب سیاسی نداشت. او قادر به حفظ وحدت «جبهه ملی» نیز نبود چون افرادی کلیدی مثل «کاشانی» از او جدا شدند و دیگر حامی وی نبودند. او حتی در تقلب در انتخابات ۱۹۵۲ نقش داشت.  با این حال، تقصیر اصلی هم‏چنان بر گردن امریکا است. کمی هم بر گردن مصدق. حزب «توده» هم عروسکِ خیمه‌شب‌بازی شوروی بود و بسیار غیرمنطقی عمل می‌کرد. آیت‌الله کاشانی و سایر عوامل غیرمسوول نیز تا حدودی مقصر هستند. اما با این‌که امریکا بیش از هر کسی مسوول است و ایرانیان حق دارند از این کشور خشمگین باشند، باید به یاد داشت که موضوع مربوط به سال‌ها پیش می‌شود؛ حتی به پیش از زمان تولد من برمی‌گردد. یعنی بیش از ۹۰ درصد جمعیت ایران در آن زمان اصلا به دنیا نیامده بودند. این تاریخ باستان است و ایرانیان باید از آن عبور کنند. نه امریکا و نه هیچ قدرت دیگری امروز توانایی انجام چنان عملیاتی را ندارد. حتی همان موقع هم کرمیت روزولت شانس آورد که موفق شد. امروز از خشم موجود راجع به کودتا استفاده می‌شود تا این فکر پارانوید را تبلیغ کنند که سازمان سیا شاید امروز هم بتواند چنین کاری کند. اما این واقعا نتیجۀ غلط گرفتن از آن ماجرا است.

    در بین بازیگران سیاسی در سال‌های منجر به کودتا، کدام یک واقعا متعهد به دموکراسی در ایران بودند؟

  • فقط مصدق و اطرافیانش. نه کاشانی، نه بقایی و مسلما نه حزب توده که متعهد به اتحاد شوروی بود و نه اسلام‌گرایانی که متعهد به نوعی چشم‌انداز اسلام‌گرایانه بودند. فقط مصدق بود. اما این دلیل نمی‌شود که او موفق به ساختن چنین نظامی می‌شد. او هم گاه غیردموکراتیک عمل می‌کرد. این‌طور نیست که افراد یا ۱۰۰ درصد متعهد به دموکراسی باشند یا صفر درصد. شاید ۸۰ تا ۹۰ درصد باشند. شواهدی هست که نشان می‌دهد او در انتخابات ۱۹۵۲ تقلب کرده بود. شکی نیست که در رفراندوم پیش از کودتا تقلب کرد. البته فقط مساله افراد نیست، شرایط وسیع‌تر نیز باید آماده  دموکراسی باشد. می‌توان یک کتاب کامل راجع به این مساله نوشت. اما به یاد داشته باشیم که آن موقع تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد مردم سواد داشتند. بیش تر ایرانی‌ها اصلا در جایگاهی مثل جایگاه امروز من و شما قرار نداشتند که بفهمند دموکراسی چیست، خوبی‌ها و بدی‌هایش کدام هستند و چه گونه باید سازمان داده شود. به فرهنگ ایران هم که برمی‌گردیم، می‌بینیم سابقه دموکراسی طولانی وجود ندارد. در مورد بریتانیا، می‌بینیم که از سال صدور فرمان «مگنا کارتا» در قرن سیزدهم تا زمانی که در اواسط قرن بیستم به دموکراسی کامل بدل شد، به طور تدریجی مدام به این سو حرکت رده است. یعنی ساختن فرهنگ دموکراتیک در بریتانیا این قدر طول کشید. مصدق تنها یکی دو سال فرصت داشت و دلیلی نیست که تصور کنیم ایرانی‌ها در آن زمان از او حمایت می‌کردند. شکی نیست که در دوره خاتمی، از دموکراسی حمایت بیش تری می‌شد. امروز اگر نظرسنجی می‌شد، احتمالا می‌دیدیم که اکثریت ایرانیان دموکراسی سبک غربی را ترجیح می‌دهند. اما مسایل پیچیده بسیاری درگیر است و در آخر، بسیاری حرف‌ها حدس و گمانی بیش نیستند.

    از جمله شخصیت‌های پر رنگ آن سال‌ها که هویت سیاسی‌شان مجهول مانده، «مظفر بقایی» است. آیا او هم در پشتیبانی از کودتا نقشی عمده داشت؟‌

  • فکر نمی‌کنم خیلی نقش مهمی داشت. شاید از سازمان سیا پول می‌گرفت. یکی از ماموران سیا که با او مصاحبه کردم، می‌گفت که چنین بود. در ضمن نشانه‌هایی هست که «خلیل ملکی» هم پول می‌گرفته است. «هندرسون»، سفیر وقت امریکا به شاه گفته بود که امریکایی‌ها به ملکی پول می‌دهند. امریکا به خیلی‌ها پول می‌داد و بقایی هم احتمالا مقداری دریافت کرده بود. به هویت سیاسی‌ او که می‌رسیم، با این‌که آدم خیلی پیشرفته‌ای بود و دکترا داشت، در واقع پوپولیست و عوام‌فریب بود. مثل دونالد ترامپ بود. ارتباطی با طبقه کارگر داشت و اسم حزبش، «زحمتکشان»، نشان می‌دهد که خیلی حرف از کارگران می‌زد. گرچه چپ‌گرا نبود و خیلی هم ضدکمونیست بود. به نظر من، حتی نمی‌شود به او گفت چپ‌گرای غیرکمونیست. او بیش تر شبیه کسی مثل «خوآن پرون» است؛ پوپولیستی که پایگاهی در طبقه کارگر داشت یا حداقل آرزوی داشتن چنین پایگاهی را داشت. گاه به کاشانی نزدیک بود اما نمی‌توان به او گفت اسلام‌گرا. به نظرم، چهره خیلی مهمی نبود. تنها یکی از چندین سیاستمدار پرنفوذی بود که پیش از کودتا با مصدق همکاری می‌کرد. کاشانی بی‌شک خیلی مهم‌تر بود. بقایی در ضمن، سازمان بزرگی هم نداشت؛ به ویژه پس از آن‌که خلیل ملکی از او جدا شد. در نتیجه، حتی نمی‌توانست شمار بسیاری را برای تظاهرات به خیابان بکشاند. در ماه‌های منجر به کودتا هم بازیگر مهمی نبود. ارتباطی با زاهدی نیز نداشت چون می‌دیدیم که بعد از کودتا نقشی به او ندادند.

    در ماه‌های پیش از کودتا، هم در بریتانیا و هم در امریکا تغییر دولت رخ داد. حزب «کارگر» در مقابل محافظه‌کاران به رهبری «وینستون چرچیل» شکست خورد و جمهوری‌خواهان جای دولت دموکرات «ترومن» را گرفتند. به نظر شما، این تغییرات در کودتا نقش داشتند؟ آیا اگر در انتخابات‌های این کشورها اتفاق دیگری افتاده بود، جلوی کودتا گرفته می‌شد؟

  • در طرف بریتانیا خیلی روشن است که دولت حزب کارگر هم داشت تلاش می‌کرد با کمک «سیدضیا»، مصدق را سرنگون کند. برنامه آن ها این بود که ایران را اشغال و در خلیج فارس پایگاه نظامی برپا کنند. تا جایی که من می‌دانم، تنها دخالت امریکا در دسامبر ۱۹۵۱ بود که جلوی آن ها را گرفت. پس در بریتانیا شکی نیست که تغییر دولت، تغییری در این زمینه ایجاد نمی‌کرد. هر دو حزب به صورت امپریالیست‌های کلاسیک عمل می‌کردند و می‌خواستند ایران را کنار بزنند. اما در طرف امریکایی، داستان دیگری بود. آدم‌های ترومن خیلی مخالف کودتا بودند. یکی از نکاتی که در اسناد جدید روشن می‌شود، این است که پیش از به قدرت رسیدن آيزنهاور، در سازمان سیا خیلی حرف‌ها راجع به کودتا زده می‌شد اما ترومن تا انتهای کار به آن ها چراغ سبز نداد. در پاییز ۱۹۵۲ که بریتانیا نزد امریکا آمد، ترومن گفت نه. نه که آن‌ها مخالف عملیات محرمانه بودند، در همان زمان داشتند چنین عملیاتی را در ایتالیا و سایر نقاط انجام می‌دادند. اما نمی‌خواستند در ایران چنین کنند. خود آیزنهاور هم در ابتدا مردد بود. به نظر می‌رسد در بالاترین سطوح، مسوول کودتا، برادان «دالس» بودند ]«جان فاستر دالس” و “آلن دالس” که به ترتیب وزیر امور خارجه و مدیر سازمان سیا بودند[. آیزنهاور که سر کار آمد، می‌خواست مذاکرات با ایران ادامه پیدا کند. تنها پس از سقوط آن مذاکرات و پس از آن‌که مصدق پیشنهادی را که امریکا چند ماه روی آن کار کرده بود، قاطعانه رد کرد، آیزنهاور در اوایل مارس ۱۹۵۳ رسما با انجام کودتا موافقت کرد. شواهد روشنی هست که خود آیزنهاور از این اقدام مطمئن نبود. در یکی از جلسات شورای امنیت ملی، او می‌گفت شاید بهتر باشد امریکا چند میلیون دلار برای حمایت از مصدق به ایران بفرستد؛ یعنی از پیشنهاد یک بسته امدادی قابل توجه رسید به این‌که چند هفته بعد آغاز طرح کودتا را تایید کرد. این نشان می دهد که آیزنهاور از روز اول که به قدرت رسید، نمی‌خواست کودتا کند. مدتی طول کشید. مساله کلیدی، سقوط مذاکرات نفت بود و این‌که برادران دالس جای عناصری مثل «دین ایکسون»، وزیر خارجه ترومن را گرفتند. این تغییر به ویژه به کودتا منجر شد. به نظرم اگر دموکرات‌ها پیروز شده بودند، حداقل شش ماه یا یک تا دو سال طول می‌کشید تا کودتا رخ دهد. یا شاید هم اصلا رخ نمی داد. از اسناد خیلی روشن است که امریکا اصلا فکر نمی‌کرد بحران جدی مطرح است یا امکان به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در ایران وجود دارد. در بعضی اسناد کلیدی، این‌را می‌بینیم؛ مثلا در یک سند «تخمین اطلاعاتی سراسری» از نوامبر ۱۹۵۲ و نسخه جدیدتر آن، از ژانویه ۱۹۵۳ آمده که بعید است مصدق سقوط کند یا حزب توده به قدرت برسد. پس خطر فوری در کار نبوده است. از طرف دیگر، شرایط رو به زوال بوده است. اقتصاد هم‏چنان در سقوط بود و ناآرامی در خیابان‌ها درگرفته بود. حزب توده از این اوضاع سود می‌برد. اگر آن‌ها به موقعیت کسب قدرت رسیده بودند، دولت دموکرات امریکا هم احتمالا دست به کودتا می‌زد. خلاصه آن‌که جمهوری‌خواهان به روشنی می‌خواستند به سرعت کودتا کنند. دموکرات‌ها هم شاید در آخر به همین می‌رسیدند. اما طبق شواهد موجود، در ژانویه ۱۹۵۳ چنین جهتی نداشتند. برای روشن‌تر شدن موضوع می‌توانیم به چندین موردی نگاه کنیم که جمهوری‌خواهان جای دموکرات‌ها را گرفته‌اند؛ مثلا «ریگان» جای «کارتر» یا «جورج دبلیو بوش» جای «کلینتون» و حتی حالا این دیوانه‌ای که رییس‌جمهورمان شده، ترامپ، جای اوباما را گرفته است. در هر کدام از این موارد (اما نه در مورد نیکسون یا بوش اول)، می‌بینیم که جمهوری‌خواهانی که آمدند، سیاست خیلی تهاجمی‌تری داشتند و این تاثیر بزرگی بر سیاست خارجی گذاشت. در سال ۱۹۵۳ هم همین‌ اتفاق افتاد. به نظرم، تغییر دولت واقعا مهم بود؛ نه به خاطر دیدگاه‌های خود آیزنهاور که به خاطر کسانی که او منصوب کرد.

منبع:ایران وایر

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

 
error

Enjoy this blog? Please spread the word :)

RSS20k
دریافت مطالب جدید از طریق ایمیل5k
مارادر فیسبوکتان به اشتراک بگذارید12k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید14k
از کانال یوتوب ما بازدید کنید
extra smooth footnotes